سناریو
#سناریو
#درخواستی
وقتی برادر ناتنیمونن و دوستمون دارن
و یه روز که مامان و بابا رفتن بیرون ( مسافرت ) باهاشون تنهاییم
نامجون: ^ مامان و باباتون تأکید کردن که با هم درس کار کنید و انتظار داشتی کل این یه هفته به درس خوندن بگذره ولی کلا خوش گذروند و روز آخر رو به درس اختصاص دادید مثل یه خواهر و برادر خوب البته اگر اون بوسه ی توی چرخ و فلک رو نادیده بگیریم ^
جین: ^ با هم کلی آشپزی کردید و جین همش از پشت بغلت میکرد و بهت میگفت باید چیکار کنی ^
یونگی: ^ میتونی تا آخر عمر افتخار کمک کردن توی نوشتن یکی از آهنگاش رو با خودتت داشته باشی..... نا گفته نماند که افتخار لمس کرد لب هاش با لب هات رو هم داشتی ^
جیهوپ : ^ کلا از دستت حرص خورد ... مگه یه رقص یاد گرفتن چه قدر میتونه سخت باشه؟؟؟ ...... بعد از سه روز دیگه به شدت داشت ازت نا امید میشد که پات پیچ میخوره و میوفتی تو بغلش .... اون جاست که میفهمی داداشت چه قدر ماهره( فکر نکنید منظورم رقصه چون نیست 😂) ^
جیمین: ^ قطعا ایده ی خوبی نبود که با داداشت بیای استخر..... چون بعد از اتفاقاتی که به دست جیمین رقم خورد دیگه حق نداشتی کم تر از د.د.ی صداش کنی ^
تهیونگ: ^ بهتر بود برای پارتی که دعوت شده بودید با یه لباس تنگ و کوتاه نمی اومدی..... البته بدم نشد ....... شاید هم برای تو آره چون باید دلیل یقه اسکی پوشیدناتو اونم توی پاییز به هم کلاسی هات توضیح بدی ^
جونگکوک: ^ تصمیم می گیرید با هم برید بیرون و تو یه شلوار لی و کراپ تنگ می پوشی و روش یه کت لی هم رنگ شلوارت بخاطر کتت کوک نمیتونه ببینه که چی پوشیدی ......... سوار آسانسور میشید که برقا میره ^
ا.ت: شانس خوببببببب( حرصی )
جونگکوک: خنده* حالا میان نجاتمون میدن دیگه
^ میشید کف آسانسور ....... چند دقیقه ایی میگذره و گوشی هاتون هم آنتن نمیدن از اون جایی که گرمته کتتو در میاری .... که نگاه جونگکوک روت زوم میشه ^
جونگکوک: این چه لباسیه که پوشیده ^ تو دلش ^ داغ شدن بدنش رو حس میکنه و نگاهشو ازت میگیره .... اما ایا این داغ شدن بخاطر گرما بوده ؟؟؟
#درخواستی
وقتی برادر ناتنیمونن و دوستمون دارن
و یه روز که مامان و بابا رفتن بیرون ( مسافرت ) باهاشون تنهاییم
نامجون: ^ مامان و باباتون تأکید کردن که با هم درس کار کنید و انتظار داشتی کل این یه هفته به درس خوندن بگذره ولی کلا خوش گذروند و روز آخر رو به درس اختصاص دادید مثل یه خواهر و برادر خوب البته اگر اون بوسه ی توی چرخ و فلک رو نادیده بگیریم ^
جین: ^ با هم کلی آشپزی کردید و جین همش از پشت بغلت میکرد و بهت میگفت باید چیکار کنی ^
یونگی: ^ میتونی تا آخر عمر افتخار کمک کردن توی نوشتن یکی از آهنگاش رو با خودتت داشته باشی..... نا گفته نماند که افتخار لمس کرد لب هاش با لب هات رو هم داشتی ^
جیهوپ : ^ کلا از دستت حرص خورد ... مگه یه رقص یاد گرفتن چه قدر میتونه سخت باشه؟؟؟ ...... بعد از سه روز دیگه به شدت داشت ازت نا امید میشد که پات پیچ میخوره و میوفتی تو بغلش .... اون جاست که میفهمی داداشت چه قدر ماهره( فکر نکنید منظورم رقصه چون نیست 😂) ^
جیمین: ^ قطعا ایده ی خوبی نبود که با داداشت بیای استخر..... چون بعد از اتفاقاتی که به دست جیمین رقم خورد دیگه حق نداشتی کم تر از د.د.ی صداش کنی ^
تهیونگ: ^ بهتر بود برای پارتی که دعوت شده بودید با یه لباس تنگ و کوتاه نمی اومدی..... البته بدم نشد ....... شاید هم برای تو آره چون باید دلیل یقه اسکی پوشیدناتو اونم توی پاییز به هم کلاسی هات توضیح بدی ^
جونگکوک: ^ تصمیم می گیرید با هم برید بیرون و تو یه شلوار لی و کراپ تنگ می پوشی و روش یه کت لی هم رنگ شلوارت بخاطر کتت کوک نمیتونه ببینه که چی پوشیدی ......... سوار آسانسور میشید که برقا میره ^
ا.ت: شانس خوببببببب( حرصی )
جونگکوک: خنده* حالا میان نجاتمون میدن دیگه
^ میشید کف آسانسور ....... چند دقیقه ایی میگذره و گوشی هاتون هم آنتن نمیدن از اون جایی که گرمته کتتو در میاری .... که نگاه جونگکوک روت زوم میشه ^
جونگکوک: این چه لباسیه که پوشیده ^ تو دلش ^ داغ شدن بدنش رو حس میکنه و نگاهشو ازت میگیره .... اما ایا این داغ شدن بخاطر گرما بوده ؟؟؟
۹.۵k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.