((از مدرسه تا عشق♥️)) (پارت18)
((از مدرسه تا عشق♥️)) (پارت18)
من:پسره احمق اسکل خود شیفته کتابو پرت کردم زمین گفتم:نعنت به تو که هر بلایی سرم اومده فقط به خاطر تو شده لعنت بهت اووف یکم گذشتو کتابمو برداشتمو
رفتم خونه در خونه رو باز کردم دیدم مامانم نشسته بود دورشم ۴ تا زن با کلی وسایل آرایش اصلاح من:اینجا چه خبره؟؟ مامان:اع اومدی همتا بیا تو هم بشین جیگرت کنیم من:مامان!! مامانم: وا چیه پس فردا دادمت شوهر نگن دختر من زشته🤢 من:وا اصلا من شوهر نمیکنم مامانم:تو گوه۰چ
۷﷼ میخوری خودم میدمت شوهر من:و۳ا مامان اصلا میخوام بِتورشم😑 مامانم:چی گفتی؟ من میخوام بِترشم😑 با عصبانیت پاشد جاروشو برداشتو گفت گمشو اینجا ببینم دختره پدر سگ برو بدو با جاروش افتاد دنبالم منم فرار میکردم من:مامان غلط کردم بسه تو رو خدا نزن گوه خوردم مامان: اونو باید اون وقت میگفتی که گفتم شوهرت میدم😡😡😡پدرسگ🌪🌪 من: آخ آ خ نزززن😫😫😩😩😫 زنا بدو بدو اومدن ما رو از هم جدا کنن مامانمو با زور کشیدن اینور منم یه فرصت پیدا کردمو فرار کردم تو اتاقم زنا هم مامانو گرفته بودن مامانم با صدای بلند عصبانی داد زد گفت:گمشو بیا اینجا دختره پدر سگ بلااخره که بهت میررررسم😡😡😡😡👊👊👊 رفتم تو تاقمو درو قفل کردم نشستم پشت در گریه کردم هی با خودم میگفتم:آخه چرا انقدر من بدبختم😫😫خدااااا😫😫 این از بردیا 😭 مامان آخه چرا منو میدی شوهر اصلا میخوام بِترشم آخه چرا اینطوری میکنی😭😭 روی زمین دراز کشیدمو چشمامو بستم اصلا نفهمیدم کی خوابم برد صبح پاشدمو لباس مدرسمو پوشیدم قائم موشکی درو باز کردم آروم آروم از پله ها پایین داشتم میرفتم کفشامو برداشتم که برم یه دفعه مامانم از پشت گفت:همتا ترسیدمو آروم آروم برگشتم آروم گفتم:سلام یهو مامانم بدو بدو اومد منو بغلم کرد من:چی شد؟ دیدم داره گریه میکنه گفتم:مامان مامان چی شده گریه نکن تو رو خدا مامانم:منو ببخش دخترم ببخشید اصلا بمون تو خونه بِترش ترشی شو خوشمزه شو بمون پیشم نمیخواد شوهر کنی من:ترشی؟ مامانم:فدات شم من دخترم عزیزم فدات شم😭 من:مامان بسه تو رو خدا گریه نکن بگو چی شده؟ مامانم:شب خواب دیدم مردی 😭😭😭😭😫😫😫 من:من مردم؟ مامانم:آره 😫😫 من: منو ببین مامان اینجام زنده ام اصلا من میخوام بترشم بمونم پیشت به قول خودت خش مزه شم مامانم:آره اره بمون ترشی کی بودی تو؟؟ من:معلومه مامان گلم😊😊 وای مامان من دیگه برم دیر شد مدرسم مامانم:آره اره برو دیر شد رفتمو در خونه رو وا کردم گفتم خدافظ😁🤚 گفتمو رفتم تو راه با خودم گفتم:مامان مامان هم چه چیزایی میبینه آدم میمونه شاخ در بیاره یا بال دیروز میزد امشب ناز میکنه😕😕😕
من:پسره احمق اسکل خود شیفته کتابو پرت کردم زمین گفتم:نعنت به تو که هر بلایی سرم اومده فقط به خاطر تو شده لعنت بهت اووف یکم گذشتو کتابمو برداشتمو
رفتم خونه در خونه رو باز کردم دیدم مامانم نشسته بود دورشم ۴ تا زن با کلی وسایل آرایش اصلاح من:اینجا چه خبره؟؟ مامان:اع اومدی همتا بیا تو هم بشین جیگرت کنیم من:مامان!! مامانم: وا چیه پس فردا دادمت شوهر نگن دختر من زشته🤢 من:وا اصلا من شوهر نمیکنم مامانم:تو گوه۰چ
۷﷼ میخوری خودم میدمت شوهر من:و۳ا مامان اصلا میخوام بِتورشم😑 مامانم:چی گفتی؟ من میخوام بِترشم😑 با عصبانیت پاشد جاروشو برداشتو گفت گمشو اینجا ببینم دختره پدر سگ برو بدو با جاروش افتاد دنبالم منم فرار میکردم من:مامان غلط کردم بسه تو رو خدا نزن گوه خوردم مامان: اونو باید اون وقت میگفتی که گفتم شوهرت میدم😡😡😡پدرسگ🌪🌪 من: آخ آ خ نزززن😫😫😩😩😫 زنا بدو بدو اومدن ما رو از هم جدا کنن مامانمو با زور کشیدن اینور منم یه فرصت پیدا کردمو فرار کردم تو اتاقم زنا هم مامانو گرفته بودن مامانم با صدای بلند عصبانی داد زد گفت:گمشو بیا اینجا دختره پدر سگ بلااخره که بهت میررررسم😡😡😡😡👊👊👊 رفتم تو تاقمو درو قفل کردم نشستم پشت در گریه کردم هی با خودم میگفتم:آخه چرا انقدر من بدبختم😫😫خدااااا😫😫 این از بردیا 😭 مامان آخه چرا منو میدی شوهر اصلا میخوام بِترشم آخه چرا اینطوری میکنی😭😭 روی زمین دراز کشیدمو چشمامو بستم اصلا نفهمیدم کی خوابم برد صبح پاشدمو لباس مدرسمو پوشیدم قائم موشکی درو باز کردم آروم آروم از پله ها پایین داشتم میرفتم کفشامو برداشتم که برم یه دفعه مامانم از پشت گفت:همتا ترسیدمو آروم آروم برگشتم آروم گفتم:سلام یهو مامانم بدو بدو اومد منو بغلم کرد من:چی شد؟ دیدم داره گریه میکنه گفتم:مامان مامان چی شده گریه نکن تو رو خدا مامانم:منو ببخش دخترم ببخشید اصلا بمون تو خونه بِترش ترشی شو خوشمزه شو بمون پیشم نمیخواد شوهر کنی من:ترشی؟ مامانم:فدات شم من دخترم عزیزم فدات شم😭 من:مامان بسه تو رو خدا گریه نکن بگو چی شده؟ مامانم:شب خواب دیدم مردی 😭😭😭😭😫😫😫 من:من مردم؟ مامانم:آره 😫😫 من: منو ببین مامان اینجام زنده ام اصلا من میخوام بترشم بمونم پیشت به قول خودت خش مزه شم مامانم:آره اره بمون ترشی کی بودی تو؟؟ من:معلومه مامان گلم😊😊 وای مامان من دیگه برم دیر شد مدرسم مامانم:آره اره برو دیر شد رفتمو در خونه رو وا کردم گفتم خدافظ😁🤚 گفتمو رفتم تو راه با خودم گفتم:مامان مامان هم چه چیزایی میبینه آدم میمونه شاخ در بیاره یا بال دیروز میزد امشب ناز میکنه😕😕😕
۲.۳k
۲۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.