دکتر مافیا پارت ۸
_____________
تهیونگ ویو
کوک : راستی میخوای چی کار کنی واسه قضیه لی؟
تهیونگ: فعلا بزار یکم خوش باشه اون فکر میکنه من مردم درسته؟
کوک: اینطور که جاسوسمون گفت فکر میکنه تو ، تو همون کوچه مردی یه جشنی هم گرفته
تهیونگ: خیلی ساده است
کوک: آره و اگه یادت هم نرفته قرار شده فردا ساعت ۶ به اینجا حمله کنن که مثلا بیان باند رو نابود کنن
تهیونگ: یادم نرفته و سرش هم حسابی کار کردیم
ویو ا/ت
الان چند ساعته اینجام و هیچ خبری نیست اگه قبول کنم ممکنه ولم کنه؟
هعی نمیدونم یه دفعه در باز شد و یه خدمتکار اومد
... :سلام دخترم من اجوما هستم غذا آوردم
ا/ت: سلام منم ا/ت هستم ممنونم
ببخشید میشه به کوک یا تهیونگ بگید بیاید
اجوما: باشه میگم راستی چیز دیگه ای نمیخواید؟
ا/ت : نه ممنون
*اجوما رفت و ا/ت هم مشغول غذا خوردن شد که در باز شد کوک بود*
کوک: چیشده؟
ا/ت: خوب قبول میکنم فقط اگه یکی از بیمارام زنگ زد باید بزارید برم
کوک : خوب قبوله
ا/ت : انتظار نداشتم قبول کنی😂
کوک : هعییییی😂
میگم مسخره است ولی میشه بغلت کنم؟
تو منو یاد خواهرم میندازی(بغض)
ا/ت: *بدون اینکه چیزی بگه بغلش کرد کوک هم متقابل بغلش کرد*
ویو ادمین گل هاتون
خوب شاید سوال بشه قضیه خواهر کوک چیه کوک وقتی ۶ سالش بود یه خواهر کوچیک تر داشت چند سالی گذشت کوک ۱۳ سالش شد و خواهرش ۱۱ یه روزی کوک که مدرسه بود پدر و مادر و خواهرش با ماشین رفتن دنبال کوک که تصادف میکنن و پدر و مادر و خواهرش رو از دست میده
خوبببب برگردیم به حال دیگه هیچکاری نکردن وقتی کوک یه ردیاب به ا/ت وصل کرد که اگه فرار کرد پیداش کنن
حالا هیچ اتفاقی هم نیفتاد پس
*پرش زمانی به فردا *
بچه ها نظرتون چیه؟
فکر میکنید ا/ت خواهر کوکه یا یکی دیگه هست یا واقعا مرده؟
تهیونگ ویو
کوک : راستی میخوای چی کار کنی واسه قضیه لی؟
تهیونگ: فعلا بزار یکم خوش باشه اون فکر میکنه من مردم درسته؟
کوک: اینطور که جاسوسمون گفت فکر میکنه تو ، تو همون کوچه مردی یه جشنی هم گرفته
تهیونگ: خیلی ساده است
کوک: آره و اگه یادت هم نرفته قرار شده فردا ساعت ۶ به اینجا حمله کنن که مثلا بیان باند رو نابود کنن
تهیونگ: یادم نرفته و سرش هم حسابی کار کردیم
ویو ا/ت
الان چند ساعته اینجام و هیچ خبری نیست اگه قبول کنم ممکنه ولم کنه؟
هعی نمیدونم یه دفعه در باز شد و یه خدمتکار اومد
... :سلام دخترم من اجوما هستم غذا آوردم
ا/ت: سلام منم ا/ت هستم ممنونم
ببخشید میشه به کوک یا تهیونگ بگید بیاید
اجوما: باشه میگم راستی چیز دیگه ای نمیخواید؟
ا/ت : نه ممنون
*اجوما رفت و ا/ت هم مشغول غذا خوردن شد که در باز شد کوک بود*
کوک: چیشده؟
ا/ت: خوب قبول میکنم فقط اگه یکی از بیمارام زنگ زد باید بزارید برم
کوک : خوب قبوله
ا/ت : انتظار نداشتم قبول کنی😂
کوک : هعییییی😂
میگم مسخره است ولی میشه بغلت کنم؟
تو منو یاد خواهرم میندازی(بغض)
ا/ت: *بدون اینکه چیزی بگه بغلش کرد کوک هم متقابل بغلش کرد*
ویو ادمین گل هاتون
خوب شاید سوال بشه قضیه خواهر کوک چیه کوک وقتی ۶ سالش بود یه خواهر کوچیک تر داشت چند سالی گذشت کوک ۱۳ سالش شد و خواهرش ۱۱ یه روزی کوک که مدرسه بود پدر و مادر و خواهرش با ماشین رفتن دنبال کوک که تصادف میکنن و پدر و مادر و خواهرش رو از دست میده
خوبببب برگردیم به حال دیگه هیچکاری نکردن وقتی کوک یه ردیاب به ا/ت وصل کرد که اگه فرار کرد پیداش کنن
حالا هیچ اتفاقی هم نیفتاد پس
*پرش زمانی به فردا *
بچه ها نظرتون چیه؟
فکر میکنید ا/ت خواهر کوکه یا یکی دیگه هست یا واقعا مرده؟
۱۱.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.