°•درخواستی فلیکس تکپارتی°•
°•درخواستی فلیکس تکپارتی°•
وقتی فلیکس شوهرمونه و جلوی اعضا حالمون بد میشه p2
~پرش زمانی خونه اعضا~
داشتیم با اعضا حرف میزدیم که یدفه حالم خیلی بد شد و سیاهی...
لیکسی ویو
داشتم با اعضا حرف میزدم که دیدم ا.ت یدفه ای غش کرد
شوکه شدم. اون که حالش خوب بود؟
سریع رفتم سمتش و تو بغلم گرفتمش
_ا.ت ا.ت عشقم چشاتو باز کننن لطفاا*بغضی*
+...
_ا.تتتتتت*گریه*
یدفه ای گریم گرفت
سریع برآید استایل بغلش کردمو گذاشتمش تو ماشین
اعضا پشت سرمون اومدن
_آخه لعنتی اگه حالت بد بود بهم میگفتییی*گریه*
سریع از ماشین پیاده شدم
_پرستارررر*گریه*
با این دادی که زدم بیمارستان لرزید
چند تا پرستار اومدن و ا.ت رو بردن
اعضا هم چند دقیقه بعد ما رسیدن
چان:چیشد هنوز بهوش نیومده؟
_نه نیومده*صدای گرفته و بغضی*
ا.ت ویو
کم کم چشامو باز کردم
من کجام؟چم شد؟
داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که چشمم خورد به فلیکسی که با کیوت ترین حالت ممکن خوابیده
معلوم بود گریه کرده
که دیدم چان اومد تو اتاق
چان:اه ا.ت بالاخره بهوش اومدی*لبخند*
ا.ت:چان من چم شد؟
چان:یدفه ای غش کردی
شوکه شدم که دیدم فلیکس داره چشاشو باز میکنه
تا منو دید اشکاش سرازیر شدن و خودشو انداخت تو بغلم
_ا.ت چرا بهم نگفتی که حالت بد بوددد*گریه شدید*
ا.ت:اه بیبب من الان حالم خو....
با حس کردن چیزی رو لبام حرفم قطع شد و فهمیدم اون داره منو میبوسه ولی جلوی اون همه آدم؟
هیون:ایووو
جونگین:هیونگ منم وقتی بزرگ شم باید ایکارو با یه دختر بکنم؟
لینو:ببند بچه این چیزا مناسب تو نیست
☆end☆
وقتی فلیکس شوهرمونه و جلوی اعضا حالمون بد میشه p2
~پرش زمانی خونه اعضا~
داشتیم با اعضا حرف میزدیم که یدفه حالم خیلی بد شد و سیاهی...
لیکسی ویو
داشتم با اعضا حرف میزدم که دیدم ا.ت یدفه ای غش کرد
شوکه شدم. اون که حالش خوب بود؟
سریع رفتم سمتش و تو بغلم گرفتمش
_ا.ت ا.ت عشقم چشاتو باز کننن لطفاا*بغضی*
+...
_ا.تتتتتت*گریه*
یدفه ای گریم گرفت
سریع برآید استایل بغلش کردمو گذاشتمش تو ماشین
اعضا پشت سرمون اومدن
_آخه لعنتی اگه حالت بد بود بهم میگفتییی*گریه*
سریع از ماشین پیاده شدم
_پرستارررر*گریه*
با این دادی که زدم بیمارستان لرزید
چند تا پرستار اومدن و ا.ت رو بردن
اعضا هم چند دقیقه بعد ما رسیدن
چان:چیشد هنوز بهوش نیومده؟
_نه نیومده*صدای گرفته و بغضی*
ا.ت ویو
کم کم چشامو باز کردم
من کجام؟چم شد؟
داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که چشمم خورد به فلیکسی که با کیوت ترین حالت ممکن خوابیده
معلوم بود گریه کرده
که دیدم چان اومد تو اتاق
چان:اه ا.ت بالاخره بهوش اومدی*لبخند*
ا.ت:چان من چم شد؟
چان:یدفه ای غش کردی
شوکه شدم که دیدم فلیکس داره چشاشو باز میکنه
تا منو دید اشکاش سرازیر شدن و خودشو انداخت تو بغلم
_ا.ت چرا بهم نگفتی که حالت بد بوددد*گریه شدید*
ا.ت:اه بیبب من الان حالم خو....
با حس کردن چیزی رو لبام حرفم قطع شد و فهمیدم اون داره منو میبوسه ولی جلوی اون همه آدم؟
هیون:ایووو
جونگین:هیونگ منم وقتی بزرگ شم باید ایکارو با یه دختر بکنم؟
لینو:ببند بچه این چیزا مناسب تو نیست
☆end☆
۴.۱k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.