زندگی آدم ها را هوش و استعدادشان نمی سازد؛ پول و امکانات
زندگی آدم ها را هوش و استعدادشان نمی سازد؛ پول و امکانات و فرصت ها هم زندگی ساز نیستند؛ حتی زندگی آدم ها را پدر و مادر واطرافیان هم نمی سازند؛ زندگی آدم ها را، روایت هایشان می سازد؛ روایت های انسانها، داستان های زندگی شان هستند که طی سالها توسط خودشان ساخته شدند؛ هر انسانی قصه زندگیی برای خود ساخته که همه زندگی خودش را حول و حوش آن می فهمد و پیش می برد؛ این قصه کوچک، کاملا امری درونیست؛ قصه یک نفر تراژیک است برای خودش، دیگری سرخوشانه و آن دیگری قصه یک کلان روایت موفقیت و پیروزیآ؛ قصه های آدم ها ، تفسیر آنها هستند از اتفاقات زندگی شان، هر قصه یک گره مرکزی دارد و شخصیت های اصلی و پیرنگ و پایان بندی؛ اما اتفاقات بیرون آدم ها، مرکزی یا فرعی ندارند، اصلی و غیر اصلی نیستند، اتفاقات، پشت سر هم و یک وزن اند در جهان؛ اما هرانسانی، با طور خاص خود، گرهی را مرکزی و اتفاقی را درقصه شخصی خودش به حاشیه می برد و آن گاه زندگی خودش را معنا می کند؛ اولی در زندگی خودش، هر چه، نه ، شنیده بنیادی می کند، رنج ها را تلخ وبی نتیجه می شمرد و دیگران را در تارپود این نه گفتن هایشان می بافد و قصه زندگی اش را تراژیک می فهمد، دیگری، وجه بنیادین زندگی را، سرخوشی و بی خیالی می بیند، هر اتفاق شادی برایش بنیادیست و قصه اش، غم ندارد؛ و آن دیگری، قصه پر رنجی دارد که هر رنجش برایش یک گل رویانده و رنج های زندگی اش، مشحون از معناهای عمیقیست که از شنیدن پاسخ مثبت از عالم پر شده؛ قصه ها جهان آدم را در واقع می سازند نه خود واقعیت؛ و خود قصه ها را تفسیر آدم ها از وضع جهان تولید می کند؛ دن کیشوت، با آسیاب بادی ها نمی جنگید؛ با قصه تراژیک دیگران از هستی می جنگید؛ زندگی دن کیشوت تنها نبود؛ پر رنج و شیرین بود؛ رنج جنگ با قصه های بد دیگران و شیرینی احساس غرور از قصه افتخارآمیز جنگ خودش؛ من می گویم: خوب است آدم دن کیشوت وار با عمق تلخی زندگی بجنگند و رستگار باشد؛ تا بنشیند و فسردگی و تلخی بی پایان قصه های تنگ پشت سر را، در امروزش بسازد؛ جهان جای شادی نیست؛ اما ارزش جنگیدن دارد .
#سیدمجیدحسینی
#سیدمجیدحسینی
۳.۰k
۲۰ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.