پارت ²⁰🦋🦋🦋🦋 Blue butterfly 🦋🦋🦋🦋
یونا « ◕‿◕ نصفتون میکنممممم....فرمون رو چرخوندم و با سرعت جت اوفتادم دنبال ماشین کوک
کوک « یاعععععع یوناشی بیخیالللل....قسم میخورم از بس پاهامو روی گاز ماشین فشار داده بودم مطمئن بودم الانه سوراخ شه و پاهام از ماشین بزنه بیرون......
جیمین « یونا با ماشین محکم شد به ماشین کوک....جوری که صداش اونقدر بلند بود که همه فکر کردن پیست شکست....من جای کوک گردنم رگ به رگ شد.....
صاحب پیست....« (!_!) هوییییییییییی آرام باشید....خودتون به جهنم ماشین ترک برداشت....
لین « وای آبروم رفت
تهیونگ « این بزن بزن اونقدر ادامه پیدا کرد که اخرش حراست پارک به علت تخریب پیست ماشین سواری و نظم عمومی پرتمون کرد بیرون..... 눈_눈 هعیییی زندگی....با گانگ تاعه رفتیم عمارت و توی حیاط کلی آب بازی کردن و اسکل بازی اوردن و ترکوندن فواره حوض عمارت رفتیم داخل....
جین « کار های فردا رو اماده کرده بودم و همه چیز مرتب....حالا فقط مونده بود بچه ها بیان....اما وقتی اومدن داخل میتونم بگم کفم اوفتاد......چهههههههه غلطی کردینننننننن؟؟؟؟؟ اه خدا...این چه وضعشه.....به مولا سکته کردم از دستتون.....رفته بودین جنگ؟؟
لین =عمو آروم باش خیلی خوش گذشت... فقط یه کم یه کم وحشی بازی در آوردن...یاع تهیونگی تو هم یه چیزی بگو (زدن به کتف تهیونگ جهت تایید)
تهیونگ « آمممم بله بله....
جین « از سرجام بلند شدم و دستام رو به هم مالیدم.... خیلی خب منم یه وحشی بازی نشونت بدم.... برید اتاق هاتون بخوابید....شب خوبی داشته باشید.....زودددددد
جیمین « شرط میبندم عمو جین به خونمون تشنه اس....
تهیونگ « شرط نبند مطمئن باش....اماده یه خشم شب باشید....
یونا « فکر کنم شب اگه خونه خودم بودم احساس امنیت بیشتری داشتم
کوک « این یعنی قراره به فنا بریم؟
جیمین « دستش رو روی شونه کوک میزاره...«آری فرزندم
یونا « فرزندم دیالوگ من بووووددد🔪
لین « همه توی یه اتاق بودیم...اما اتاقش بزرگ بود.... عمو جین پنج ها تخت توی اتاق گذاشته بود که ما راحت باشیم.....
یونا « اگه عین آدم رفتار کرده بودید آقای کیم تنبیه همون نمیکرد
کوک « مثل آدم؟ توی شهربازی چنان زدی توی کمرم جای کفشت مونده..
((چراغ خاموش و روشن میش))
جیمین « تهیونگ مرض داری چراغ رو خاموش روشن میکنی؟
ته « من نبودم
لین « کی خاموشش کرد پس...
مجددا خاموش و روشن...
یونا «نچ نچ.... فرزندانم روح وجودت نداره...
پسرا +لین « چرا داره... ಥ_ಥ
لین « همه خوابیدیم سر تخت هامون و چراغ ها رو خاموش کردیم که یهو صدای زوزه مانندی اومد
کوک « یا حضرت نمیدونم چی چی...صدا روحهههه
لین « روووحححح؟؟؟؟؟
جیمین « هممون میمیریم
تهیونگ « بدون شک (:
پارت بعدی = 30 کامنت.....50 لایک
کوک « یاعععععع یوناشی بیخیالللل....قسم میخورم از بس پاهامو روی گاز ماشین فشار داده بودم مطمئن بودم الانه سوراخ شه و پاهام از ماشین بزنه بیرون......
جیمین « یونا با ماشین محکم شد به ماشین کوک....جوری که صداش اونقدر بلند بود که همه فکر کردن پیست شکست....من جای کوک گردنم رگ به رگ شد.....
صاحب پیست....« (!_!) هوییییییییییی آرام باشید....خودتون به جهنم ماشین ترک برداشت....
لین « وای آبروم رفت
تهیونگ « این بزن بزن اونقدر ادامه پیدا کرد که اخرش حراست پارک به علت تخریب پیست ماشین سواری و نظم عمومی پرتمون کرد بیرون..... 눈_눈 هعیییی زندگی....با گانگ تاعه رفتیم عمارت و توی حیاط کلی آب بازی کردن و اسکل بازی اوردن و ترکوندن فواره حوض عمارت رفتیم داخل....
جین « کار های فردا رو اماده کرده بودم و همه چیز مرتب....حالا فقط مونده بود بچه ها بیان....اما وقتی اومدن داخل میتونم بگم کفم اوفتاد......چهههههههه غلطی کردینننننننن؟؟؟؟؟ اه خدا...این چه وضعشه.....به مولا سکته کردم از دستتون.....رفته بودین جنگ؟؟
لین =عمو آروم باش خیلی خوش گذشت... فقط یه کم یه کم وحشی بازی در آوردن...یاع تهیونگی تو هم یه چیزی بگو (زدن به کتف تهیونگ جهت تایید)
تهیونگ « آمممم بله بله....
جین « از سرجام بلند شدم و دستام رو به هم مالیدم.... خیلی خب منم یه وحشی بازی نشونت بدم.... برید اتاق هاتون بخوابید....شب خوبی داشته باشید.....زودددددد
جیمین « شرط میبندم عمو جین به خونمون تشنه اس....
تهیونگ « شرط نبند مطمئن باش....اماده یه خشم شب باشید....
یونا « فکر کنم شب اگه خونه خودم بودم احساس امنیت بیشتری داشتم
کوک « این یعنی قراره به فنا بریم؟
جیمین « دستش رو روی شونه کوک میزاره...«آری فرزندم
یونا « فرزندم دیالوگ من بووووددد🔪
لین « همه توی یه اتاق بودیم...اما اتاقش بزرگ بود.... عمو جین پنج ها تخت توی اتاق گذاشته بود که ما راحت باشیم.....
یونا « اگه عین آدم رفتار کرده بودید آقای کیم تنبیه همون نمیکرد
کوک « مثل آدم؟ توی شهربازی چنان زدی توی کمرم جای کفشت مونده..
((چراغ خاموش و روشن میش))
جیمین « تهیونگ مرض داری چراغ رو خاموش روشن میکنی؟
ته « من نبودم
لین « کی خاموشش کرد پس...
مجددا خاموش و روشن...
یونا «نچ نچ.... فرزندانم روح وجودت نداره...
پسرا +لین « چرا داره... ಥ_ಥ
لین « همه خوابیدیم سر تخت هامون و چراغ ها رو خاموش کردیم که یهو صدای زوزه مانندی اومد
کوک « یا حضرت نمیدونم چی چی...صدا روحهههه
لین « روووحححح؟؟؟؟؟
جیمین « هممون میمیریم
تهیونگ « بدون شک (:
پارت بعدی = 30 کامنت.....50 لایک
۵۴۵.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.