ازدواج اجباری پارت ۱۹
حرف میزد😁داشت از خودش تعریف می کرد😄 خدایاا کوک همینجور که داشت فکر میکرد لبخند بزرگی روی لباش اومده بود که با صدای مین سو از فکر در اومد
مین سو: لباس و در آوردم بریم
کوک: هوم
مین سو: وایسا ببینم
کوک: چیه
مین سو: تو دودقیقه پیش داشتی چه غلطی می کردی
کوک: من .... کی ؟ یادم نمیاد
مین سو: عجب الان یادت نمیاد
کوک: نه والا تو اگه یادت اومد به منم بگو😊
مین سو:😐😑 بریم دیگه
بعد از این حرف رفتن سمت بقیه وسایل ها
مین سو: واییی این تاجه چقدر نازه بزار بزارمش سرم
مین سو: کوک چطوره
کوک ویو
مین سو داشت نگاه تاج ها میکرد که یکی و گذاشت سرش و برگشت سمت من مین سو : کوک چطوره
واییی مثل ملکه ها شده بود خیلی بهش میومد ولی هااا چی دارم میگم اصلا هم بهش نمیاد
کوک: این چیه دیگه
مین سو: تاجه دیگه😐
کوک: واقعاا نمیدونستم
مین سو: واقعا 🙄 تاحالا تاج ندیده بودی
کوک: چقدر تو نمکدونی منظورم شکلشه
مین سو: ولی من دوسش دارم 🙁
کوک: زیادی سادس
مین سو: کجاش ساده خیلی خوشگله
کوک: اون گنده هرو بردار
مین سو: نه من از اون خوشم نمیاد
کوک: منم از این خوشم نمیاد
مین سو: مگه تو میخوای سرت کنی
کوک: زنم که میخواد
مین سو: چی؟!
کوک: هیچی بخیال به من چه اصلا همین خوبه
کوک ویو
وای چی بود گفتم زنم، زنه کی این فقط چند ماه پیش منه همین ولی خوشحالم که تونست راضیم کنه همون تاج و برداریم اون قشنگ تر بود فقط برای لجبازی واقعا تاجه خیلی بهش میاد اهههههه وای مغزم چی چرت و پرت میگه واسه چی دارم درموردش نظر میدم احتمالا سرمای هوا رو مخم تاثیر بد گذاشته اره همینه
بعد از خرید بقیه وسایل ها من رفتم ماشین و آوردم مین سو سوار شد و رفتیم توی راه مین سو گفت : گشنمه
کوک: به من چه
مین سو: اگه می خوای دوباره شروع کنی به من چه به تو چه به عمم چه من میدونم با تو
کوک: خب من چیکار کنم ؟؟
مین سو: بمون بغل که فروشگاه یکم خرید کنم
کوک:باشه
کوک ماشین و پارک کرد و با مین سو پیاده شدن و رفتن داخل فروشگاه مین سو یه سبد براداشت و شروع کرد برداشتن وسایل کلی چیز میز برداشت گذاشت و سبد ، سبد پر شدا بود کوکم اومد داشت نگاه شیرموزا میکرد
کوک ویو
وااااا چقدر شیرموزز دوس دارم ممممم بزار یه کاری کنم یه سبد بر می دارم و همشو میریزم داخلش اره همین خوبه رفتم سمت سبد ها یکی از بزرگا برداشتم رفتم سمت یخچال درش و باز کردم دست بردم اون ته پشت شیرموزا و کشیدم جلو جوری که همه شیرموز ها افتاد تو سبد ارهه همین و میخواستم😃 بعد رفتم دنبال مین سو یااا خدا دیدم یه سبد پر خرت و پرت برداشته رفتم پیشش باهم رفتم کنار صندوق تا حساب کنه بزار یکم اذیتش کنم حال میده
فروشنده:خانم با شما هستند
یه نگاه به مین سو کردم و گفتم :
ادامه پارت بعد💜
چون قول دادم گذاشتم😘
مین سو: لباس و در آوردم بریم
کوک: هوم
مین سو: وایسا ببینم
کوک: چیه
مین سو: تو دودقیقه پیش داشتی چه غلطی می کردی
کوک: من .... کی ؟ یادم نمیاد
مین سو: عجب الان یادت نمیاد
کوک: نه والا تو اگه یادت اومد به منم بگو😊
مین سو:😐😑 بریم دیگه
بعد از این حرف رفتن سمت بقیه وسایل ها
مین سو: واییی این تاجه چقدر نازه بزار بزارمش سرم
مین سو: کوک چطوره
کوک ویو
مین سو داشت نگاه تاج ها میکرد که یکی و گذاشت سرش و برگشت سمت من مین سو : کوک چطوره
واییی مثل ملکه ها شده بود خیلی بهش میومد ولی هااا چی دارم میگم اصلا هم بهش نمیاد
کوک: این چیه دیگه
مین سو: تاجه دیگه😐
کوک: واقعاا نمیدونستم
مین سو: واقعا 🙄 تاحالا تاج ندیده بودی
کوک: چقدر تو نمکدونی منظورم شکلشه
مین سو: ولی من دوسش دارم 🙁
کوک: زیادی سادس
مین سو: کجاش ساده خیلی خوشگله
کوک: اون گنده هرو بردار
مین سو: نه من از اون خوشم نمیاد
کوک: منم از این خوشم نمیاد
مین سو: مگه تو میخوای سرت کنی
کوک: زنم که میخواد
مین سو: چی؟!
کوک: هیچی بخیال به من چه اصلا همین خوبه
کوک ویو
وای چی بود گفتم زنم، زنه کی این فقط چند ماه پیش منه همین ولی خوشحالم که تونست راضیم کنه همون تاج و برداریم اون قشنگ تر بود فقط برای لجبازی واقعا تاجه خیلی بهش میاد اهههههه وای مغزم چی چرت و پرت میگه واسه چی دارم درموردش نظر میدم احتمالا سرمای هوا رو مخم تاثیر بد گذاشته اره همینه
بعد از خرید بقیه وسایل ها من رفتم ماشین و آوردم مین سو سوار شد و رفتیم توی راه مین سو گفت : گشنمه
کوک: به من چه
مین سو: اگه می خوای دوباره شروع کنی به من چه به تو چه به عمم چه من میدونم با تو
کوک: خب من چیکار کنم ؟؟
مین سو: بمون بغل که فروشگاه یکم خرید کنم
کوک:باشه
کوک ماشین و پارک کرد و با مین سو پیاده شدن و رفتن داخل فروشگاه مین سو یه سبد براداشت و شروع کرد برداشتن وسایل کلی چیز میز برداشت گذاشت و سبد ، سبد پر شدا بود کوکم اومد داشت نگاه شیرموزا میکرد
کوک ویو
وااااا چقدر شیرموزز دوس دارم ممممم بزار یه کاری کنم یه سبد بر می دارم و همشو میریزم داخلش اره همین خوبه رفتم سمت سبد ها یکی از بزرگا برداشتم رفتم سمت یخچال درش و باز کردم دست بردم اون ته پشت شیرموزا و کشیدم جلو جوری که همه شیرموز ها افتاد تو سبد ارهه همین و میخواستم😃 بعد رفتم دنبال مین سو یااا خدا دیدم یه سبد پر خرت و پرت برداشته رفتم پیشش باهم رفتم کنار صندوق تا حساب کنه بزار یکم اذیتش کنم حال میده
فروشنده:خانم با شما هستند
یه نگاه به مین سو کردم و گفتم :
ادامه پارت بعد💜
چون قول دادم گذاشتم😘
۷۶.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.