ترش و شیرین پارت 5
میا گفت
میا : معلوم نیست مدیر چی با این ه.ر.ز.ه گفته
ویوی ا/ت
بعد از حرفی که میا زد دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و جوری زدم تو گوش میا که رد دستم موند
بخاطر حرفهای مدیر و میا درحالی که ته داشت سرزنشم می کرد کتابم رو برداشتم و شروع به خوندن کردم سرزنش های ته که تمام شد ته ازپشت سر موهامو گرفت و کشید گفت
ته : همرام بیا ( باخشم )
ا/ت: ولم کن ولم کن
ته : خفه شو و بیا
یه قیچی رومیزم بود بلافاصله قیچی رو برداشتم و موهامو چیدم
همه تعجب کردن ته نگاهی تمسخر امیز به من کرد و این بار منو روی کولش گذاشت و برد
بعد از دانشگاه
ویوی ته
بعد از این که رسیدیم رفت تو اتاقش و در رو روی من بست نیم ساعت بعد بارون اومد و ا/ت تو بالکن اتاقش ایستاده بود کل روز رو هر بار هم به خدمتکار میگفتم بره ببینه حالش خوبه می گفت
خدمتکار: خانم ارباب دارن گریه می کنن
از عصبانیت در رو شکستم و دیدم ا/ت وسط بالکن افتاده اوردمش تو دیدم تب داره تبش شدید بود یهو دیدم چشاشو باز کرد و گفت
ا/ت : از اتاقم برو بیرون
رفتم بیرون که از خدمتکارا شنیدم ا/ت از حال رفته رفتم برش داشتم و گذاشتمش روی مبل و به خدمتکارا گفتم
ته : برین دکتر رو بیارین
خدمتکار: چشم ارباب
ا/ت وقتی مریض میشه انگار مسته و چرت و پرت میگه ولی خیلی کیوت میشه
ا/ت : ته
ته : جانم
ا/ت : می خوام کنارم بخوابی
ته : باشه
ته ا/ت رو برد توی اتاقش وکنار ا/ت خوابید
صبح روز بعد
ویوی ا/ت
از خواب بلند شدم دیدم که کنار ته خوابیدم ولی هنوز بخاطر دیروز از دستش ناراحت بودم رفتم حموم که دیدم ته میگه زود باش هم باید بری دانشگاه هم باید صبحانه بخوری تندی اومدم بیرون ی لباس کلاه دار پوشیدم که بخاطر مو هام مصخره نشم و بدن این که صبحانه بخورم پیاده راه افتادم و رفتم تو راه ایستادم و یک ارایش لایت کردم و دویدم به سمت دانشگاه وارد کلاس شدم دیدم ته اومده و سر کلاسه ازم پرسید
ته : کجا بودی
ا/ت: به تو چه کی منی
ته : شوهرت حالا گمشو بیرون وایسا
بیرون وایسادم تا استاد تدریسش رو کرد تدریسش که تموم شدته اومد بیرون و در گوشم گفت
ته : خانم کیم بدو تو کلاس
ا/ت :برو گمشو .... ته بزارم زمین
تو کلاس سر جام ولی من به حرفاش اهمیت نمی دادم
که یه دفعه گفت
ته : ا/ت بیا این سوالو حل کن
سوالو بلد نبودم و خیلی سخت بود ولی من حل کردم و درست بود
وقت خونه رفتن بو داشت برف میومد پیاده داشت میرفتم خونه
که ته اومد و گفت
ته : بیا بالا داره برف میاد
ا/ت : نمیام
به زور منو تو ماشین نشود و بردم خونه
شب بود با ته رفتم بار با این که به سوجو حساسیت داشتم رفتم و مست شده بودم و داشتم برا ته می رقصیدم که ته ازم فیلم گرفت رفتیم خونه ..........
تا ۲۰ تا نشیم نمی زارم هیچی
میا : معلوم نیست مدیر چی با این ه.ر.ز.ه گفته
ویوی ا/ت
بعد از حرفی که میا زد دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و جوری زدم تو گوش میا که رد دستم موند
بخاطر حرفهای مدیر و میا درحالی که ته داشت سرزنشم می کرد کتابم رو برداشتم و شروع به خوندن کردم سرزنش های ته که تمام شد ته ازپشت سر موهامو گرفت و کشید گفت
ته : همرام بیا ( باخشم )
ا/ت: ولم کن ولم کن
ته : خفه شو و بیا
یه قیچی رومیزم بود بلافاصله قیچی رو برداشتم و موهامو چیدم
همه تعجب کردن ته نگاهی تمسخر امیز به من کرد و این بار منو روی کولش گذاشت و برد
بعد از دانشگاه
ویوی ته
بعد از این که رسیدیم رفت تو اتاقش و در رو روی من بست نیم ساعت بعد بارون اومد و ا/ت تو بالکن اتاقش ایستاده بود کل روز رو هر بار هم به خدمتکار میگفتم بره ببینه حالش خوبه می گفت
خدمتکار: خانم ارباب دارن گریه می کنن
از عصبانیت در رو شکستم و دیدم ا/ت وسط بالکن افتاده اوردمش تو دیدم تب داره تبش شدید بود یهو دیدم چشاشو باز کرد و گفت
ا/ت : از اتاقم برو بیرون
رفتم بیرون که از خدمتکارا شنیدم ا/ت از حال رفته رفتم برش داشتم و گذاشتمش روی مبل و به خدمتکارا گفتم
ته : برین دکتر رو بیارین
خدمتکار: چشم ارباب
ا/ت وقتی مریض میشه انگار مسته و چرت و پرت میگه ولی خیلی کیوت میشه
ا/ت : ته
ته : جانم
ا/ت : می خوام کنارم بخوابی
ته : باشه
ته ا/ت رو برد توی اتاقش وکنار ا/ت خوابید
صبح روز بعد
ویوی ا/ت
از خواب بلند شدم دیدم که کنار ته خوابیدم ولی هنوز بخاطر دیروز از دستش ناراحت بودم رفتم حموم که دیدم ته میگه زود باش هم باید بری دانشگاه هم باید صبحانه بخوری تندی اومدم بیرون ی لباس کلاه دار پوشیدم که بخاطر مو هام مصخره نشم و بدن این که صبحانه بخورم پیاده راه افتادم و رفتم تو راه ایستادم و یک ارایش لایت کردم و دویدم به سمت دانشگاه وارد کلاس شدم دیدم ته اومده و سر کلاسه ازم پرسید
ته : کجا بودی
ا/ت: به تو چه کی منی
ته : شوهرت حالا گمشو بیرون وایسا
بیرون وایسادم تا استاد تدریسش رو کرد تدریسش که تموم شدته اومد بیرون و در گوشم گفت
ته : خانم کیم بدو تو کلاس
ا/ت :برو گمشو .... ته بزارم زمین
تو کلاس سر جام ولی من به حرفاش اهمیت نمی دادم
که یه دفعه گفت
ته : ا/ت بیا این سوالو حل کن
سوالو بلد نبودم و خیلی سخت بود ولی من حل کردم و درست بود
وقت خونه رفتن بو داشت برف میومد پیاده داشت میرفتم خونه
که ته اومد و گفت
ته : بیا بالا داره برف میاد
ا/ت : نمیام
به زور منو تو ماشین نشود و بردم خونه
شب بود با ته رفتم بار با این که به سوجو حساسیت داشتم رفتم و مست شده بودم و داشتم برا ته می رقصیدم که ته ازم فیلم گرفت رفتیم خونه ..........
تا ۲۰ تا نشیم نمی زارم هیچی
۱۳.۰k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.