تک پارتی (وقتی دوستت نداره.....)
#استری_کیدز
#هیونجین
نویسنده:https://wisgoon.com/yona_nami
#هیونجین
#استری_کیدز
تو عضو نهم گروه بودی و همه اعضا باهات اوکی بودن و خیلی خوشمیگذشت اما اون لعنتی با اون چشمای جذابش ولی مهم نیس ازت بدش میاد درسته اون هیونجیه...
تو دلیل این تنفرو نمیدونی و نمیخوای هم بدونی...
به زور کمپانی مجبور به آهنگ دو نفره شدید
تو خیلی اصرار داشتی که این اتفاق نیوفته ولی کسی قبول نمیکرد...
چند هفته گذشت و نوبت تمرین دنستون بود...
وارد سالن شدی که دیدی هیونجینم اونجاست رفتی و بهش سلام کردی اما جوابی نشنیدی
یکم ناراحت شدی ولی اهمیت ندادی و رفتی لباساتو عوض کردی
بالاخره شروع شده بود مربی دنستون همه چیو آموزش داد
داشتین تمرین میکردین که محو هیونجین شدی و پات گیر کرد و افتادی تو بغلش..
هیونجین:هویی...چته؟کوری؟
ا.ت:ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد
هیونجین:پس دیگ مراقب باش پرت نشه(با لحن سرد)
تو دلت کلی بهش فحش دادی
بعد دو ساعت تمرین بالاخره رفتی خونه مشترکت با اعضا که دیدی هیونجین زودتر از تو رسیده و از خستگی روی کاناپه خوابش برده و کنارشم یه بطری الکل بود که همشو خورده بود
رفتی کنارش نشستی که یهو....
رفتی کنارش نشستی که یهو هیونجین همینجور بهت خیره شده بود
چشماش خیلی خوشگل بود
بهم گفت:میدونم منو دوست داری
ا.ت:ها...من؟چیزی زدی؟عمرا
هیونجین:خودتو به کوچه علیچپ نزن من میدونم منو دوست داری سونگمین بهم گفت
ا.ت:(تو دلش)دیگه نباید چیزی به سونگین بگم...
ا.ت:خب که چی؟مثلا میخوای چیکار کنی؟
هیونجین:میتونم قبول کنم دوست پسرت بشم...نظرت چیه؟
ا.ت:نظری ندارم
یهو بلند شد و منو تو بغلش گرفت و خوابید..خیلی شبیه یه بچه کوچولو شده بود...پس منم بغلش کردم و کنار هم خوابیدیم
پایان
#هیونجین
نویسنده:https://wisgoon.com/yona_nami
#هیونجین
#استری_کیدز
تو عضو نهم گروه بودی و همه اعضا باهات اوکی بودن و خیلی خوشمیگذشت اما اون لعنتی با اون چشمای جذابش ولی مهم نیس ازت بدش میاد درسته اون هیونجیه...
تو دلیل این تنفرو نمیدونی و نمیخوای هم بدونی...
به زور کمپانی مجبور به آهنگ دو نفره شدید
تو خیلی اصرار داشتی که این اتفاق نیوفته ولی کسی قبول نمیکرد...
چند هفته گذشت و نوبت تمرین دنستون بود...
وارد سالن شدی که دیدی هیونجینم اونجاست رفتی و بهش سلام کردی اما جوابی نشنیدی
یکم ناراحت شدی ولی اهمیت ندادی و رفتی لباساتو عوض کردی
بالاخره شروع شده بود مربی دنستون همه چیو آموزش داد
داشتین تمرین میکردین که محو هیونجین شدی و پات گیر کرد و افتادی تو بغلش..
هیونجین:هویی...چته؟کوری؟
ا.ت:ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد
هیونجین:پس دیگ مراقب باش پرت نشه(با لحن سرد)
تو دلت کلی بهش فحش دادی
بعد دو ساعت تمرین بالاخره رفتی خونه مشترکت با اعضا که دیدی هیونجین زودتر از تو رسیده و از خستگی روی کاناپه خوابش برده و کنارشم یه بطری الکل بود که همشو خورده بود
رفتی کنارش نشستی که یهو....
رفتی کنارش نشستی که یهو هیونجین همینجور بهت خیره شده بود
چشماش خیلی خوشگل بود
بهم گفت:میدونم منو دوست داری
ا.ت:ها...من؟چیزی زدی؟عمرا
هیونجین:خودتو به کوچه علیچپ نزن من میدونم منو دوست داری سونگمین بهم گفت
ا.ت:(تو دلش)دیگه نباید چیزی به سونگین بگم...
ا.ت:خب که چی؟مثلا میخوای چیکار کنی؟
هیونجین:میتونم قبول کنم دوست پسرت بشم...نظرت چیه؟
ا.ت:نظری ندارم
یهو بلند شد و منو تو بغلش گرفت و خوابید..خیلی شبیه یه بچه کوچولو شده بود...پس منم بغلش کردم و کنار هم خوابیدیم
پایان
۶۲.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.