بازی عشق 🧠🫀
Part 18
ات : ممنون ببخشید مزاحم شدم
پدر کوک: نه بابا چه مزاحمتی
پیاده میشن میرن داخل
جیمین ویو
دیدم ات داره میاد ولی کوک هم باهاش بود از لج کوک رفتم سمتش
جیمین: بابا اقای جئون اومد
فیلیکس : خب بریم خوش اماد گویی
جیمین: اوو سلام خوش اومدین
فیلیکس : خوش اومدین
پدر کوک: ممنون
مادر کوک: ممنون
ات : ممنون
کوک:...... ( چیزی نمیگه)
جیمین: میره سمت ات و اون رو بغل میکنه
ات: تو ذهنش) وااا این چرا اینجوری کرد
کوک: تو ذهنش ) پسره ی عوضی ( از قیافه اش معلومه داره فشار میخوره)
جیمین: تو ذهنش ) اخ اخ معلومه که قشنگ داره حرص میخوره
فیلیکس: خب بیاین بشینید
پدر کوک: باشه ، اوو چقد کم مهمونی دارین
فیلیکس : نه هنوز خیلی ها نیومدن
بقیه درحال صحبت و تعریف کردن
ات ویو
نگاه سنگینی رو حس کردم از موقعی که اومدیم جیمین با نیشخند داره نگام میکنه دلم میخواد کلش رو بکنممم بهتر برم ی وری بلند شدم که برم ....
جیمین : ات کجا میری؟؟ ( نیشخند)
ات: میرم دستشویی واسه چی ؟؟
جیمین: اها میدونی کجاست
ات: نه از خدمت کار میپرسم
جیمین: نمی خواد خودم میام بهت نشون میدم
ات : نه ممنون
جیمین: بلند میشه دست ات رو میگیره میکشونه دنبال خودش
ات : میشه ولم کنی اینجوری راحت ترم
کوک: تو ذهنش) میخواد چیکار کنه این پسره ی عوضی برم دنبالش یا نه وایسا هر موقع دیدم ات دیر کرده میرم دنبالش
ات : ممنون ببخشید مزاحم شدم
پدر کوک: نه بابا چه مزاحمتی
پیاده میشن میرن داخل
جیمین ویو
دیدم ات داره میاد ولی کوک هم باهاش بود از لج کوک رفتم سمتش
جیمین: بابا اقای جئون اومد
فیلیکس : خب بریم خوش اماد گویی
جیمین: اوو سلام خوش اومدین
فیلیکس : خوش اومدین
پدر کوک: ممنون
مادر کوک: ممنون
ات : ممنون
کوک:...... ( چیزی نمیگه)
جیمین: میره سمت ات و اون رو بغل میکنه
ات: تو ذهنش) وااا این چرا اینجوری کرد
کوک: تو ذهنش ) پسره ی عوضی ( از قیافه اش معلومه داره فشار میخوره)
جیمین: تو ذهنش ) اخ اخ معلومه که قشنگ داره حرص میخوره
فیلیکس: خب بیاین بشینید
پدر کوک: باشه ، اوو چقد کم مهمونی دارین
فیلیکس : نه هنوز خیلی ها نیومدن
بقیه درحال صحبت و تعریف کردن
ات ویو
نگاه سنگینی رو حس کردم از موقعی که اومدیم جیمین با نیشخند داره نگام میکنه دلم میخواد کلش رو بکنممم بهتر برم ی وری بلند شدم که برم ....
جیمین : ات کجا میری؟؟ ( نیشخند)
ات: میرم دستشویی واسه چی ؟؟
جیمین: اها میدونی کجاست
ات: نه از خدمت کار میپرسم
جیمین: نمی خواد خودم میام بهت نشون میدم
ات : نه ممنون
جیمین: بلند میشه دست ات رو میگیره میکشونه دنبال خودش
ات : میشه ولم کنی اینجوری راحت ترم
کوک: تو ذهنش) میخواد چیکار کنه این پسره ی عوضی برم دنبالش یا نه وایسا هر موقع دیدم ات دیر کرده میرم دنبالش
۹.۷k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.