سناریو درخواستی:)
وقتی به غذایی که جین درست کرده ناخونک میزنی...(به عنوان دوست دختر تهیونگ)
نامجون:"میبینتت و یه اشاره میزنه به تهیونگ تا پاشه جمعت کنه وگرنه ممکنه لباس سیاه هاش لازمش بشه!"
جین:"با ملاقه میاد بالاسرت و تا میخوای فرار کنی از پشت گردنتو میگیره"
-تهههیییووونگگگگگگ... بیا این دخترو جمع کننننننن"داد میزنه"
یونگی:"اومده تو اشپزخونه تا نارنگی برداره، تورو میبینه و اونم میاد یکم از سیب زمینی برمیداره میخوره.. ولی جین رو میبینه"
-این مجبورم کرد...:/"به تو اشاره میکنه"
جیهوپ:"تورو میبینه"
-اوه شت...
"صحنه رو ترک میکنه"
جیمین:"میاد پیشت"
-یه ایده دارم..
چه ایده ای؟
-"غذارو برمیداره"
-فرار کن...
"میرید تو یکی از اتاقا و غذا رو میخورید و جین میمونه و غذای گم شدش:/"
تهیونگ:"میاد تو اشپزخونه و وقتی تورو میبینه خشکش میزنه"
-اون غذارو اروم بزار زمین..
اخه گشنمه!
-اگه جین بیاد تورو اینجوری ببینه باید منو از لیست فرشته ی نجاتت خط بزنیا.....
جونگکوک:"خیلی بی اهمیت میاد کنارت وایمیسته و اونم همراه تو ناخونک میزنه... وقتی هم که جین میاد زود تر فرار میکنه و میره و تو میمونی و جین"
در انتظار کمی حمایت؟!:)
نامجون:"میبینتت و یه اشاره میزنه به تهیونگ تا پاشه جمعت کنه وگرنه ممکنه لباس سیاه هاش لازمش بشه!"
جین:"با ملاقه میاد بالاسرت و تا میخوای فرار کنی از پشت گردنتو میگیره"
-تهههیییووونگگگگگگ... بیا این دخترو جمع کننننننن"داد میزنه"
یونگی:"اومده تو اشپزخونه تا نارنگی برداره، تورو میبینه و اونم میاد یکم از سیب زمینی برمیداره میخوره.. ولی جین رو میبینه"
-این مجبورم کرد...:/"به تو اشاره میکنه"
جیهوپ:"تورو میبینه"
-اوه شت...
"صحنه رو ترک میکنه"
جیمین:"میاد پیشت"
-یه ایده دارم..
چه ایده ای؟
-"غذارو برمیداره"
-فرار کن...
"میرید تو یکی از اتاقا و غذا رو میخورید و جین میمونه و غذای گم شدش:/"
تهیونگ:"میاد تو اشپزخونه و وقتی تورو میبینه خشکش میزنه"
-اون غذارو اروم بزار زمین..
اخه گشنمه!
-اگه جین بیاد تورو اینجوری ببینه باید منو از لیست فرشته ی نجاتت خط بزنیا.....
جونگکوک:"خیلی بی اهمیت میاد کنارت وایمیسته و اونم همراه تو ناخونک میزنه... وقتی هم که جین میاد زود تر فرار میکنه و میره و تو میمونی و جین"
در انتظار کمی حمایت؟!:)
۳۰.۳k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.