زخم عشق پارت 17
_*خنده*چشم چشم ببخشید...
به اشپز خونه رفتند و مجددا صبحانه درست کردن و خوردن. بماند که چقدر هم خندیدن و مسخره بازی دراوردن... ظهر که شد تصمیم گرفتن فیلم ببینن یه فیلم ترسناک... اونا فیلم nun (راهبه) رو انتخاب کردن و با پاپکورن شروع به دیدن کردند. پاپ کورنشونو زود تر چیزی که فکر میکردن خوردن و برای وسطای فیلم چیزی نداشتن که بخورن. صحنه های ترسناک که میومد ا.ت چشماشو میبست و سرشو برمیگردوند سمت تهیونگ. تقریبا یکم از نصفه ی فیلم گذشته بود که ا.ت دوباره ترسید و سرشو برگردوند سمت تهیونگ. تهیونگ هم فیلم رو استپ کرد و به ا.ت خیره شد. ا.ت چشم راستشو آروم باز کرد تا ببینه اون صحنه رفته یا نه ولی فهمید فیلم روی یه صحنه ی چندش و ترسناک استپ شده. جیغ ملایمی کشید و پرید روی پای تهیونگ. تهیونگ هم که میخندید اونو بغل کرد و ازش درخواست کرد ادامه ی فیلم رو نبینه. ا.ت هم قبول کرد و سرشو گذاشت روی شونه ی تهیونگ و از پشت گردن اون، نشست سر گوشیش و بازی Subway surfers میکرد. بعد از یه مدت خسته شد و گوشیشو گذاشت کنار و به گردن تهیونگ نگاه کرد و یه بوسه ی کوچیک روی گردنش گذاشت. تهیونگ به نشانه ی اینکه خیلی خوشش اومده ا.ت رو بیشتر به خودش فشار داد. ا.ت هم دهنشو سمت لاله ی گوش تهیونگ برد و گاز و بوسه های کوچیکی روی لاله ی گوشش میذاشت.(بر عکس نشد؟ مگه تهیونگ نباید این کارارو بکنه؟)
_شیطون شدیا...
+I'm a bad devil!(من یک شیطان بد هستم!)
_عاو...
+ببری خان...
_جونم؟
+صبح... صبح از دستم عصبانی بودی؟ یا حوصلمو نداشتی؟
تهیونگ وقتی حرفای ا.ت رو شنید برای بار هزارم به خودش لعنت فرستاد و با لحن غمگینی گفت:
_ا.ت... من... من معذرت میخوام نباید ناراحتت میکردم...
تهیونگ میخواست ادامه ی حرفشو بزنه که ا.ت سرشو اورد عقب و انگشت اشارشو روی لبای تهیونگ گذاشت.
+قرار نبود معذرت خواهی کنی چون به اندازه ی تو، منم مقصر بودم... حالا بگو چرا عصبانی بودی؟
_نمیدونم فقط میدونم اون موقع موج زیادی از انرژی منفی بهم وارد شد و باعث شد عصبانی بشم و ناراحتت کنم... ببخشید.
+*لبخند*عیبی نداره ببری خان... بابت حرفام معذرت میخوام... نباید منت سرت میذاشتم... منم عذر میخوام.
_*لبخند *اما من ناراحت نشدم چون اون لحظه خیلی عصبانی بودی و من حق میدم که بهم همچین حرفایی بزنی...
+تو نباید بخاطر اینکه بهت حرف بد بزنم بهم حق بدی چون اون موقع من پرو میشم.
_*خنده*نه عزیزم... تو هیچوقت پرو نمیشی...
+چرا داری میخندی؟
_هیچی ولش کن...
ا.ت داشت با لبخند به تهیونگ نگاه میکرد که یهو تغییر قیافه داد.
+دستتو از روی کمرم بردار... توروخدا باید پاشم...
_چی شده؟
+فقط دستتو بردار*نگران*
تهیونگ زود دستشو برداشت و ا.ت هم باعجله پاشد و به سمت سرویس بهداشتی رفت...
+ایش... گندش بزنن آخه حالا چه وقت پریود شدن بود؟ هوففف خدایا...
بعدش با صورت کلافه از دستشویی اومد بیرون و بدون هیچ حرف دیگه ای به طبقه ی بالا رفت. به سمت اتاق خودش حرکت کرد که دستش توسط کسی کشیده شد.
_چی شده؟ چرا رنگت پریده؟
+حتما باید بگم؟
_اره...سلامتیت برام مهمه.
+خب من پریود شدم...
_الان؟
+اره... گندش بزنن واقعا من شانس ندارم...
_نوار داری؟
+آره...
_خوبه... برو بزار و بیا پایین.
+باشه...
ا.ت به اتاقش رفت و لباس زیرشو عوض کرد و نوار گذاشت... آروم آروم از پله ها میومد پایین و دنبال تهیونگ میگشت.
به اشپز خونه رفتند و مجددا صبحانه درست کردن و خوردن. بماند که چقدر هم خندیدن و مسخره بازی دراوردن... ظهر که شد تصمیم گرفتن فیلم ببینن یه فیلم ترسناک... اونا فیلم nun (راهبه) رو انتخاب کردن و با پاپکورن شروع به دیدن کردند. پاپ کورنشونو زود تر چیزی که فکر میکردن خوردن و برای وسطای فیلم چیزی نداشتن که بخورن. صحنه های ترسناک که میومد ا.ت چشماشو میبست و سرشو برمیگردوند سمت تهیونگ. تقریبا یکم از نصفه ی فیلم گذشته بود که ا.ت دوباره ترسید و سرشو برگردوند سمت تهیونگ. تهیونگ هم فیلم رو استپ کرد و به ا.ت خیره شد. ا.ت چشم راستشو آروم باز کرد تا ببینه اون صحنه رفته یا نه ولی فهمید فیلم روی یه صحنه ی چندش و ترسناک استپ شده. جیغ ملایمی کشید و پرید روی پای تهیونگ. تهیونگ هم که میخندید اونو بغل کرد و ازش درخواست کرد ادامه ی فیلم رو نبینه. ا.ت هم قبول کرد و سرشو گذاشت روی شونه ی تهیونگ و از پشت گردن اون، نشست سر گوشیش و بازی Subway surfers میکرد. بعد از یه مدت خسته شد و گوشیشو گذاشت کنار و به گردن تهیونگ نگاه کرد و یه بوسه ی کوچیک روی گردنش گذاشت. تهیونگ به نشانه ی اینکه خیلی خوشش اومده ا.ت رو بیشتر به خودش فشار داد. ا.ت هم دهنشو سمت لاله ی گوش تهیونگ برد و گاز و بوسه های کوچیکی روی لاله ی گوشش میذاشت.(بر عکس نشد؟ مگه تهیونگ نباید این کارارو بکنه؟)
_شیطون شدیا...
+I'm a bad devil!(من یک شیطان بد هستم!)
_عاو...
+ببری خان...
_جونم؟
+صبح... صبح از دستم عصبانی بودی؟ یا حوصلمو نداشتی؟
تهیونگ وقتی حرفای ا.ت رو شنید برای بار هزارم به خودش لعنت فرستاد و با لحن غمگینی گفت:
_ا.ت... من... من معذرت میخوام نباید ناراحتت میکردم...
تهیونگ میخواست ادامه ی حرفشو بزنه که ا.ت سرشو اورد عقب و انگشت اشارشو روی لبای تهیونگ گذاشت.
+قرار نبود معذرت خواهی کنی چون به اندازه ی تو، منم مقصر بودم... حالا بگو چرا عصبانی بودی؟
_نمیدونم فقط میدونم اون موقع موج زیادی از انرژی منفی بهم وارد شد و باعث شد عصبانی بشم و ناراحتت کنم... ببخشید.
+*لبخند*عیبی نداره ببری خان... بابت حرفام معذرت میخوام... نباید منت سرت میذاشتم... منم عذر میخوام.
_*لبخند *اما من ناراحت نشدم چون اون لحظه خیلی عصبانی بودی و من حق میدم که بهم همچین حرفایی بزنی...
+تو نباید بخاطر اینکه بهت حرف بد بزنم بهم حق بدی چون اون موقع من پرو میشم.
_*خنده*نه عزیزم... تو هیچوقت پرو نمیشی...
+چرا داری میخندی؟
_هیچی ولش کن...
ا.ت داشت با لبخند به تهیونگ نگاه میکرد که یهو تغییر قیافه داد.
+دستتو از روی کمرم بردار... توروخدا باید پاشم...
_چی شده؟
+فقط دستتو بردار*نگران*
تهیونگ زود دستشو برداشت و ا.ت هم باعجله پاشد و به سمت سرویس بهداشتی رفت...
+ایش... گندش بزنن آخه حالا چه وقت پریود شدن بود؟ هوففف خدایا...
بعدش با صورت کلافه از دستشویی اومد بیرون و بدون هیچ حرف دیگه ای به طبقه ی بالا رفت. به سمت اتاق خودش حرکت کرد که دستش توسط کسی کشیده شد.
_چی شده؟ چرا رنگت پریده؟
+حتما باید بگم؟
_اره...سلامتیت برام مهمه.
+خب من پریود شدم...
_الان؟
+اره... گندش بزنن واقعا من شانس ندارم...
_نوار داری؟
+آره...
_خوبه... برو بزار و بیا پایین.
+باشه...
ا.ت به اتاقش رفت و لباس زیرشو عوض کرد و نوار گذاشت... آروم آروم از پله ها میومد پایین و دنبال تهیونگ میگشت.
۹.۳k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.