فیک عشق اجباری پارت 2
پارت 2 فیک عشق اجباری
بابام گفت: کجا عروس جدیدم
ا/ت گفت: خونه عمم
بابام گفت: جایی نمیری
پایان ته ویو
ته: چند روزی بود باهم زندگی میکردیم.
راوی: اون شبا رو زمین خوابید نمی خواست پیش من ته: بخوابه منم زورش نکردم
ا/ت ویو
عاشقش شده بودم اما به رو خودم نیاورد
یکروز صبح پاشدم صبحونه آماده کرده بودم.
ته اومد پایین
ته: سلام ا/ت
ا/ت: سلام ته ته
گفتم بیاد صبحونه بخوره گفت میرم سر کار می خورم
چند روزی می شد که اینطوری رفتار می کرد
رفتم تقیبش کنم از هم خدا فظی کردیم
ته رفت منم دنبالش روبرو ی یک خونه وایستاد باخودم گفتم: این بود شرکت اومدنت
زنگ زد رفت داخل خونه منم رفتم اون هنوز منو ندیده بود.
یه نفر درو باز کرد دیدم دختره گفت:
سلام عشقم دلم برات تنگ شده بود
ته گفت: سلام تارا عشقم خوبی
اونا رفتن داخل منم رفتم بیرون خیلی نا راحت بودم.
شرط 12لایک
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
15پیام نظر
بابام گفت: کجا عروس جدیدم
ا/ت گفت: خونه عمم
بابام گفت: جایی نمیری
پایان ته ویو
ته: چند روزی بود باهم زندگی میکردیم.
راوی: اون شبا رو زمین خوابید نمی خواست پیش من ته: بخوابه منم زورش نکردم
ا/ت ویو
عاشقش شده بودم اما به رو خودم نیاورد
یکروز صبح پاشدم صبحونه آماده کرده بودم.
ته اومد پایین
ته: سلام ا/ت
ا/ت: سلام ته ته
گفتم بیاد صبحونه بخوره گفت میرم سر کار می خورم
چند روزی می شد که اینطوری رفتار می کرد
رفتم تقیبش کنم از هم خدا فظی کردیم
ته رفت منم دنبالش روبرو ی یک خونه وایستاد باخودم گفتم: این بود شرکت اومدنت
زنگ زد رفت داخل خونه منم رفتم اون هنوز منو ندیده بود.
یه نفر درو باز کرد دیدم دختره گفت:
سلام عشقم دلم برات تنگ شده بود
ته گفت: سلام تارا عشقم خوبی
اونا رفتن داخل منم رفتم بیرون خیلی نا راحت بودم.
شرط 12لایک
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
15پیام نظر
۲۷.۸k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.