پدرخوانده پارت ۳۹
نفس سنگینی کشید اون پدر خوانده واقعا نفس گیر بود! خواست سمتش قدم برداره نکاهش به نامجونی افتاد که داشت با تهیونگ حرف میزد انقدر هواسش پرت تهیونگ بود که متوجه نامجون با پیرهن سفیدی که یقش تا سینه باز بود و شلوار پارچه ای مشکی پوشیده بود و کنار تهیونگ نشسته نشد
سمت صندلی تک نفره ای که مقابل کاناپه بود نشست و تمام هواسش رو به بابا لنگ درازش داد "هسوک نیومده نه" تهیونگ نچی کشید و از اونجای که همه ماجرا رو با سانسور برای نامجون تعریف کرده بود گفت "زنگ زدم بهش جواب نداد پیام دادم بهش که امشب اینجاییم بازم جواب نداد" نامجون سری تکون داد و گفت"ممکنه خطر ناک باشه. اگر به کسی بگه چی؟ من نمیتونم ازت دفاع کنم اونم رابطه با فرزند خونده که 5سال ازت کوچیک تره و تو کشورمون جرمه "
تهیونگ چشاش رو 360درجه چرخوند و گفت "میدونم. میدونم نامجون. هسوک همچین ادمی نیست. اگرم باشه چکار کنم کاری از دستم بر میاد؟" نامجون سری از روی تاسف به موکل احمقش تکون داد و گفت "اره کار از دستت بر میاد اینه که یه کیف پر پول رو جمع کنی و دو دستی تقدیمش کنی و بهش بگی برای همیشه دهنت رو بسته نگه دار" تهیونگ چش قره ای به وکیلش رفت" اون یه رفیق قدیمیه برام اینو بگم دیگه کامل از چشمش میفتم همینجوریشم گند زدم" میتونست نگاه سنگینی رو خودش حس کنه اون نگاه رو دنبال کرد به بانی کچلوش رسید کانیا که نگاه تهیونگ رو. رو خودش حس کرد هول شد ولی خونسرد رفتار کرد و نگاهش رو نگرفت تهیونگ چشم قره ای به دختر بی پروا و سرکشش رفت و با بی محلی سرش رو سمت نامجون چرخوند اما با جای خالی مرد مواجه شد ابروهاش بالا پرید و دوباره برگشت به کانیا نگاه کرد کانیا لبخند کجی کنج لبش نشوند و تهیونگ بیشتر خیره شد تهیونگ گوشیش رو از جیبش در اورد و تو صفحه چت کانیا که فقط خودش توش پیام میداد و جز ایموجی چیزی تحویل نمیگرفت رفت اون دختر خیلی کم حرف بود شروع کرد به تایپ کردن "چرا اینجوری بهم نگاه میکنی کیم کانیا؟" و ارسالش کرد کانیا که تا اون موقع کنجاو شده بود که داره به کی پیام میده با لرزیدن گوشیش تو جیبش گوشیشو در اورد و تو صفحه چت تهیونگ رفت با دیدن پیام تهیونگ خنده شرورانه ای کرد و سرش رو سمت تهیونگ که مقابلش نشسته و چپ چپ نگاش میکرد و منتظر جواب بود نگاه کرد تایپ کرد "دارم فکر میکنم چجوری دوباره بکشونمت رو تخت" (بچه ها واقعا واقعا معذرت دوستم مجبورم کرد این قسمتشو بنویسم میگه خشک و خالی بنویسی خوب نیست معذرتتت) تهیونگ با خودن پیام چشاش گرد شد و به کانیا نگاه کرد اون به بازی گرفته بودش؟ نگاه کجی حواله دختر کرد و تایپ کرد "من اشتباهی که یک بار مرتکب شدم رو دوباره مرتکب نمیشم بچه جون" کانیا اخماش تو هم رفت "اوه بابا لنگ دراز میخای بگی خیلی خود داری.. امشب منو تو رو اون تخت فاکی کینگ سایز میخابیم اینو مطمئن باش" (بچه ها خاب عادی میفهمید خاب عادییی) تهیونگ خواست جواب دندون شکنی بده اما سرشو بلند کرد و به طور واضح جوری که کانیا بفهمه گفت "واد فاک کیم کانیا بسه تمومش کن" کانیا دوباره تایپ کرد "بی خیال تهیونگ نگو از لفض درتی تاک من لذت نمیبری" تهیونگ خواست جوابی بده که نگاهش به جیمینی افتاد که سرا سیم با دو داره از کلاب خارج میشه تهیونگ گوشیش رو تو جیبش گذاشت و چشم قره ای به دختر بی ادبش کرد و دنبال جیمین رفت تو راه با یکی از دوستاش برخورد مرد و مجبور شد یه لبخند مصنوعی بزنه و با نگاهش جیمین رو دنبال میکرد که الان از دیدش خارج شده بود ☆☆☆ جیمین به شمتش رفت "تو اینجا چه قلتی میکنی یونگی نیش خندی زد" خوب شد اومدی وگرنه من میومدم بالا جیمین با اخمای درهم گفت "همین الان گورتو گم کن تهیونگ اینجاست اگر ببینت بلای بدی سرت میاره
سمت صندلی تک نفره ای که مقابل کاناپه بود نشست و تمام هواسش رو به بابا لنگ درازش داد "هسوک نیومده نه" تهیونگ نچی کشید و از اونجای که همه ماجرا رو با سانسور برای نامجون تعریف کرده بود گفت "زنگ زدم بهش جواب نداد پیام دادم بهش که امشب اینجاییم بازم جواب نداد" نامجون سری تکون داد و گفت"ممکنه خطر ناک باشه. اگر به کسی بگه چی؟ من نمیتونم ازت دفاع کنم اونم رابطه با فرزند خونده که 5سال ازت کوچیک تره و تو کشورمون جرمه "
تهیونگ چشاش رو 360درجه چرخوند و گفت "میدونم. میدونم نامجون. هسوک همچین ادمی نیست. اگرم باشه چکار کنم کاری از دستم بر میاد؟" نامجون سری از روی تاسف به موکل احمقش تکون داد و گفت "اره کار از دستت بر میاد اینه که یه کیف پر پول رو جمع کنی و دو دستی تقدیمش کنی و بهش بگی برای همیشه دهنت رو بسته نگه دار" تهیونگ چش قره ای به وکیلش رفت" اون یه رفیق قدیمیه برام اینو بگم دیگه کامل از چشمش میفتم همینجوریشم گند زدم" میتونست نگاه سنگینی رو خودش حس کنه اون نگاه رو دنبال کرد به بانی کچلوش رسید کانیا که نگاه تهیونگ رو. رو خودش حس کرد هول شد ولی خونسرد رفتار کرد و نگاهش رو نگرفت تهیونگ چشم قره ای به دختر بی پروا و سرکشش رفت و با بی محلی سرش رو سمت نامجون چرخوند اما با جای خالی مرد مواجه شد ابروهاش بالا پرید و دوباره برگشت به کانیا نگاه کرد کانیا لبخند کجی کنج لبش نشوند و تهیونگ بیشتر خیره شد تهیونگ گوشیش رو از جیبش در اورد و تو صفحه چت کانیا که فقط خودش توش پیام میداد و جز ایموجی چیزی تحویل نمیگرفت رفت اون دختر خیلی کم حرف بود شروع کرد به تایپ کردن "چرا اینجوری بهم نگاه میکنی کیم کانیا؟" و ارسالش کرد کانیا که تا اون موقع کنجاو شده بود که داره به کی پیام میده با لرزیدن گوشیش تو جیبش گوشیشو در اورد و تو صفحه چت تهیونگ رفت با دیدن پیام تهیونگ خنده شرورانه ای کرد و سرش رو سمت تهیونگ که مقابلش نشسته و چپ چپ نگاش میکرد و منتظر جواب بود نگاه کرد تایپ کرد "دارم فکر میکنم چجوری دوباره بکشونمت رو تخت" (بچه ها واقعا واقعا معذرت دوستم مجبورم کرد این قسمتشو بنویسم میگه خشک و خالی بنویسی خوب نیست معذرتتت) تهیونگ با خودن پیام چشاش گرد شد و به کانیا نگاه کرد اون به بازی گرفته بودش؟ نگاه کجی حواله دختر کرد و تایپ کرد "من اشتباهی که یک بار مرتکب شدم رو دوباره مرتکب نمیشم بچه جون" کانیا اخماش تو هم رفت "اوه بابا لنگ دراز میخای بگی خیلی خود داری.. امشب منو تو رو اون تخت فاکی کینگ سایز میخابیم اینو مطمئن باش" (بچه ها خاب عادی میفهمید خاب عادییی) تهیونگ خواست جواب دندون شکنی بده اما سرشو بلند کرد و به طور واضح جوری که کانیا بفهمه گفت "واد فاک کیم کانیا بسه تمومش کن" کانیا دوباره تایپ کرد "بی خیال تهیونگ نگو از لفض درتی تاک من لذت نمیبری" تهیونگ خواست جوابی بده که نگاهش به جیمینی افتاد که سرا سیم با دو داره از کلاب خارج میشه تهیونگ گوشیش رو تو جیبش گذاشت و چشم قره ای به دختر بی ادبش کرد و دنبال جیمین رفت تو راه با یکی از دوستاش برخورد مرد و مجبور شد یه لبخند مصنوعی بزنه و با نگاهش جیمین رو دنبال میکرد که الان از دیدش خارج شده بود ☆☆☆ جیمین به شمتش رفت "تو اینجا چه قلتی میکنی یونگی نیش خندی زد" خوب شد اومدی وگرنه من میومدم بالا جیمین با اخمای درهم گفت "همین الان گورتو گم کن تهیونگ اینجاست اگر ببینت بلای بدی سرت میاره
۱۲.۶k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.