name:belife
part:12
تهیونگ اروم سرش رو تکون داد و لب زد : اره عزیزم
پرستار قرص مخصوصش رو برداشت و داخل رفت.
تهیونگ : میخواستی برای چی ببینی که قرص میخوره؟
سوریون به اخمایی که از سر نگرانی بود سمت تهیونگ برگشت و گفت : میخوام درمان شه...خواهر کوچولوی من
تهیونگ نگاه شکاکی به سوریون انداخت و سری تکون داد.
ا.ت به محظ داخل اومدن پرستار با اون قرصا از روی تخت بلند شد و کمی دور تر رفت.
پرستارش لبخندی زد و قرص و روی میز گذاشت سمت ا.ت قدم برداشت و گفت : چیزی نیست عزیزم...قرصات...باید شروع بشن..نه سوریون؟
ا.ت دستش رو روی سری گذاشت و با کشیدن موهاش جیغ کشید: من سوریون نیستممممم
پرستار سمت ا.ت دویید اما ا.ت میز و سمتش پرت کرد و طرف دیگه ای دویید
تهیونگ سمت هوسوک برگشت و گفت : اون روز که ازش بازجویی کردی اینطوری بود؟
هوسوک (نه ) زیر لب گفت و با دقت تمام رفتارای ا.ت و زیر نظر گرفت. به نظرش راست بود.. اون ا.ت بود و سوریون به جای ا.ت بغل تهیونگ بود.
اما دلیلی نداشت.
به سوریون که کنار تهیونگ بود خیره شد که چطور گاهی اوقات نیشخندی میزنه.
اما موقعی به خودش اومد که ا.ت و روی تخت گرفته بودن و اون داشت با تمام وجودش به تنها امیدی که داشت چنگ مینداخت.
هوسوک رو صدا میزد.
هوسوک دید که چجوری پنج نفری دست و پاش رو گرفتن و سعی میکنن با امپول بهش دارو رو تزریق کنن
هوسوک سمت اتاق دویید و...
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#پیسگون#کیپاپ#رمان
تهیونگ اروم سرش رو تکون داد و لب زد : اره عزیزم
پرستار قرص مخصوصش رو برداشت و داخل رفت.
تهیونگ : میخواستی برای چی ببینی که قرص میخوره؟
سوریون به اخمایی که از سر نگرانی بود سمت تهیونگ برگشت و گفت : میخوام درمان شه...خواهر کوچولوی من
تهیونگ نگاه شکاکی به سوریون انداخت و سری تکون داد.
ا.ت به محظ داخل اومدن پرستار با اون قرصا از روی تخت بلند شد و کمی دور تر رفت.
پرستارش لبخندی زد و قرص و روی میز گذاشت سمت ا.ت قدم برداشت و گفت : چیزی نیست عزیزم...قرصات...باید شروع بشن..نه سوریون؟
ا.ت دستش رو روی سری گذاشت و با کشیدن موهاش جیغ کشید: من سوریون نیستممممم
پرستار سمت ا.ت دویید اما ا.ت میز و سمتش پرت کرد و طرف دیگه ای دویید
تهیونگ سمت هوسوک برگشت و گفت : اون روز که ازش بازجویی کردی اینطوری بود؟
هوسوک (نه ) زیر لب گفت و با دقت تمام رفتارای ا.ت و زیر نظر گرفت. به نظرش راست بود.. اون ا.ت بود و سوریون به جای ا.ت بغل تهیونگ بود.
اما دلیلی نداشت.
به سوریون که کنار تهیونگ بود خیره شد که چطور گاهی اوقات نیشخندی میزنه.
اما موقعی به خودش اومد که ا.ت و روی تخت گرفته بودن و اون داشت با تمام وجودش به تنها امیدی که داشت چنگ مینداخت.
هوسوک رو صدا میزد.
هوسوک دید که چجوری پنج نفری دست و پاش رو گرفتن و سعی میکنن با امپول بهش دارو رو تزریق کنن
هوسوک سمت اتاق دویید و...
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#پیسگون#کیپاپ#رمان
۱۶.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.