ازدواج اجباری پارت:²⁷
ازدواج اجباری پارت:²⁷
وای میستن از ماشين پياده ميشن و میرن جلویه ماشين تا اینکه لیا چند تا تک تیر انداز و میبینه و با گوشیش به ادم هاش میگه تک تیر انداز هارو بگیرن.
&خب جئون ات میتونی واسه اخرین بار شوهرت و بغل کنی چون دیگه نمیبینیش
ات با اخم چان هو نگاه میکنه و کوک و بغل میکنه که کوک دم گوشش میگه:نترس لیا کارش و بلده چیزیم نمیشه. و کوک از بغل ات میاد بیرون و لیا و بغل میکنه و یه چیزی بهش میگه و میره پیش چان هو که ادم های چان هو کوک و بیهوش میکنن و میبرنش تو ماشین که لیا ات و محکم میگیره تا نره دنبالشون. ماشین چان هو میره و ات و لیا میرن به یه زیر زمین تا پسر چان هو ببینن(پسر چان هو دوست پسر مخفی لیاس)
÷ات تو همین جا بشین تا من بیام
+نمیشه منم بیام
÷نه
+پوفف باشه
*لیا میره داخل اتاق و در و قفل میکنه و همه چیز و برای پسر چان هو تعريف میکنه و باهم نقشه میکشن و یه کارایی میکنن... و لیا از اتاق میاد بیرون.
+لیاا
÷بله
+چرا لبات..
÷خب بریم دیگهه(فرار میکنه تا ات سوال نپرسه
+وایسا ببینممم
*ات میره دنبال لیا و میگیرتش و همه چیز و از زیر زبونش میکشه بیرون و میفهمه پسر چان هو دوست پسر لیاس خلاصه خیلی خوشحال میشه تا اینکه تهیون(همون پسر چان هو) به لیا پیام میده که بابام میخواد جئون و بندازه تو دریا و من میرم اونجا تا ببینم میتونم چیکار کنم دو دقیقه بعد لیا ات با تهیون تماس میگیرن و ادرس اونجا و میپرست تهیون ادرس و میده و لیا و ات میرن همونجا و دور از چان هو مخفی میشن تا اینکه چند مین بعد تهیون و چان هو میرسن و کوک و از پشت ماشین دست و پا بسته و بیهوش میارنش که تهیون به باباش میگه صبر کنه تا یه کاری و انجام بده پس چان هو کوک و همون گوشه ولش میکنه که یهو تهیون از پشت با چاقو پدرش و میزنه و بجای کوک پدرش و میندازه تو اب و لیا و ات بدو بدو میرن سمتشون لیا تهیون و بغل میکنه و ات میره پیش کوک و دست و پاش و باز میکنه و یکم روش اب میریزه تا بهوش میاد. ات کوک و محکم بغل میکنه و گریه میکنه اما کوک با دیدن لیا تو بغل تهیون عصبی میشه و میخواد که به تهیون حمله کنه اما لیا و ات نمیزارن و همه چیز و به کوک میگن و کوک یکم اروم میشه و همشون باهم میرن عمارت که یه کاری واسه تهیون پیش میاد و میره و لیا کوک و ات ۳ نفره جشن میگیرن و کوک کلی سوجو میخوره و ات کوک و میبره تو اتاقش و میخوابونتش لیا هم میره گاراژ که شب رو اونجا باشه ات میره یه دوش چند مینی میگیره و لباساش و میپوشه و پیش کوک میخوابه
(ساعت۷صبح)
....
وای میستن از ماشين پياده ميشن و میرن جلویه ماشين تا اینکه لیا چند تا تک تیر انداز و میبینه و با گوشیش به ادم هاش میگه تک تیر انداز هارو بگیرن.
&خب جئون ات میتونی واسه اخرین بار شوهرت و بغل کنی چون دیگه نمیبینیش
ات با اخم چان هو نگاه میکنه و کوک و بغل میکنه که کوک دم گوشش میگه:نترس لیا کارش و بلده چیزیم نمیشه. و کوک از بغل ات میاد بیرون و لیا و بغل میکنه و یه چیزی بهش میگه و میره پیش چان هو که ادم های چان هو کوک و بیهوش میکنن و میبرنش تو ماشین که لیا ات و محکم میگیره تا نره دنبالشون. ماشین چان هو میره و ات و لیا میرن به یه زیر زمین تا پسر چان هو ببینن(پسر چان هو دوست پسر مخفی لیاس)
÷ات تو همین جا بشین تا من بیام
+نمیشه منم بیام
÷نه
+پوفف باشه
*لیا میره داخل اتاق و در و قفل میکنه و همه چیز و برای پسر چان هو تعريف میکنه و باهم نقشه میکشن و یه کارایی میکنن... و لیا از اتاق میاد بیرون.
+لیاا
÷بله
+چرا لبات..
÷خب بریم دیگهه(فرار میکنه تا ات سوال نپرسه
+وایسا ببینممم
*ات میره دنبال لیا و میگیرتش و همه چیز و از زیر زبونش میکشه بیرون و میفهمه پسر چان هو دوست پسر لیاس خلاصه خیلی خوشحال میشه تا اینکه تهیون(همون پسر چان هو) به لیا پیام میده که بابام میخواد جئون و بندازه تو دریا و من میرم اونجا تا ببینم میتونم چیکار کنم دو دقیقه بعد لیا ات با تهیون تماس میگیرن و ادرس اونجا و میپرست تهیون ادرس و میده و لیا و ات میرن همونجا و دور از چان هو مخفی میشن تا اینکه چند مین بعد تهیون و چان هو میرسن و کوک و از پشت ماشین دست و پا بسته و بیهوش میارنش که تهیون به باباش میگه صبر کنه تا یه کاری و انجام بده پس چان هو کوک و همون گوشه ولش میکنه که یهو تهیون از پشت با چاقو پدرش و میزنه و بجای کوک پدرش و میندازه تو اب و لیا و ات بدو بدو میرن سمتشون لیا تهیون و بغل میکنه و ات میره پیش کوک و دست و پاش و باز میکنه و یکم روش اب میریزه تا بهوش میاد. ات کوک و محکم بغل میکنه و گریه میکنه اما کوک با دیدن لیا تو بغل تهیون عصبی میشه و میخواد که به تهیون حمله کنه اما لیا و ات نمیزارن و همه چیز و به کوک میگن و کوک یکم اروم میشه و همشون باهم میرن عمارت که یه کاری واسه تهیون پیش میاد و میره و لیا کوک و ات ۳ نفره جشن میگیرن و کوک کلی سوجو میخوره و ات کوک و میبره تو اتاقش و میخوابونتش لیا هم میره گاراژ که شب رو اونجا باشه ات میره یه دوش چند مینی میگیره و لباساش و میپوشه و پیش کوک میخوابه
(ساعت۷صبح)
....
۱۲.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.