p33
صبح بیدار شدم و متوجه شدم کوک کنارم نیست..دست و صورتمو شستم و رفتم پایین،اولش رفتم پیش ته..
میا:ته کوک کجاست؟
ته:رفته امریکا
میا:چیییییی چراااااا
ته:نمیدونستی؟ساعت دو نیم صبح خبر اوردن دونگ ووک فرار کرده رفت امریکا..
میا:ووک فرار کرده؟حالا کوک چرا رفت امریکا؟ای خدا همه چی تازه داشت درست میشد..کی برمیگرده؟
ته:نمیدونم،احتمالا وقتی پیداش کنه میکشتش بعد برمیگرده..
میا:ته نمیخای بری امریکا؟
ته:من؟چرا
میا:چون قراره باهات بیام
ته:نقشه میکشی واسه خودت..من هیچ جا نمیرم
میا:چرند نگو..من باید با کوک حرف بزنم
ته:خودت برو
میا:بال ندارم از اینجا تا امریکا پرواز کنم
ته رفت سمت اتاقش و داشت چمدونشو جم میکرد،رو به من شد و گفت: وسایلتو جم کن.
با دو رفتم سمت اتاقم و وسیله هامو تو چمدون گذاشتم.. رفتم پیش ته که به سمت جت شخصی شون میرفت..
*آمریکا*
سوهو رو پیدا کردیم که گفت کوک رفته هتل.. سریع رفتم پیش کوک..
میا:جونگ کوک..
کوک: اینجا چیکار میکنی؟
میا:کوک نمیخای دست از کارات برداری؟همهذچی تازه داشت درست میشد
کوک:چرا هر موقع پای دونگ ووک میاد وسط اینجوری میشی؟
میا:احمق من نگران توعم..نمیخام یه قاتل باشی..حداقل دیگه نمیخام.. تو که انتقامتو گرفتی از همه طرف بهش ضربه زدی چرا ولش نمیکنی؟
کوک:باید میفهمیدم عاشقم نیستی
میا:چرا هرچی میشه این حرفو میزنی؟ جونگ کوک من بخاطر دونگ ووک نمیگم.. اصن برات مهمه پدر مادرت چه فکرایی درموردت میکنن؟منو ولم کن اصن من یه دختر خراب داغون..اون پدر مادرت که بزرگت کردن هیچوقت نمیخاستن یه قاتل باشی..هیچوقت
کوک:خفه شووو(داد)
میا:الانم دیر نیست..میتونی همه چیو جبران کنی.
کوک:گمشو بیرون
میا:جونگ کوک بسه..خسته شدم..همش به فکر خودتی..ادامه بده..من تموم تلاشمو کردم..هرجور دوس داری ادامه بده.
اینارو گفتمو از اتاق رفتم بیرون..عشق فیک دونگ ووک رو صد بار به عشق واقعی کوک ترجیح میدم..نمیخام..دیگه نمیتونم تحمل کنمش..رفتم پیش ته
میا:تهیونگ من برنمیگردم کره
ته:اینجا میمونی
میا:اره..برمیگردم خونه
ته چیزی نگفت و منم رفتم سمت خونم..چون ماشین نداشتم و پولی هم نداشتم پیاده رفتم..داشتم میرفتم سمت دروازه که دیدم یکی اونجا نشسته پشمام ریخت..دونگ ووک بود..
میا:ای..این.. اینجا چیکار میکنی؟
ووک:اومدی بازم منو بفروشی به اونا؟
سرمو بردم پایین.
میا:بهتره دور شی..اونا نزدیکن
ووک:مگه برات اهمیتیم داره؟
میا:برو
ووک از جاش تکون نخورد
میا:ته کوک کجاست؟
ته:رفته امریکا
میا:چیییییی چراااااا
ته:نمیدونستی؟ساعت دو نیم صبح خبر اوردن دونگ ووک فرار کرده رفت امریکا..
میا:ووک فرار کرده؟حالا کوک چرا رفت امریکا؟ای خدا همه چی تازه داشت درست میشد..کی برمیگرده؟
ته:نمیدونم،احتمالا وقتی پیداش کنه میکشتش بعد برمیگرده..
میا:ته نمیخای بری امریکا؟
ته:من؟چرا
میا:چون قراره باهات بیام
ته:نقشه میکشی واسه خودت..من هیچ جا نمیرم
میا:چرند نگو..من باید با کوک حرف بزنم
ته:خودت برو
میا:بال ندارم از اینجا تا امریکا پرواز کنم
ته رفت سمت اتاقش و داشت چمدونشو جم میکرد،رو به من شد و گفت: وسایلتو جم کن.
با دو رفتم سمت اتاقم و وسیله هامو تو چمدون گذاشتم.. رفتم پیش ته که به سمت جت شخصی شون میرفت..
*آمریکا*
سوهو رو پیدا کردیم که گفت کوک رفته هتل.. سریع رفتم پیش کوک..
میا:جونگ کوک..
کوک: اینجا چیکار میکنی؟
میا:کوک نمیخای دست از کارات برداری؟همهذچی تازه داشت درست میشد
کوک:چرا هر موقع پای دونگ ووک میاد وسط اینجوری میشی؟
میا:احمق من نگران توعم..نمیخام یه قاتل باشی..حداقل دیگه نمیخام.. تو که انتقامتو گرفتی از همه طرف بهش ضربه زدی چرا ولش نمیکنی؟
کوک:باید میفهمیدم عاشقم نیستی
میا:چرا هرچی میشه این حرفو میزنی؟ جونگ کوک من بخاطر دونگ ووک نمیگم.. اصن برات مهمه پدر مادرت چه فکرایی درموردت میکنن؟منو ولم کن اصن من یه دختر خراب داغون..اون پدر مادرت که بزرگت کردن هیچوقت نمیخاستن یه قاتل باشی..هیچوقت
کوک:خفه شووو(داد)
میا:الانم دیر نیست..میتونی همه چیو جبران کنی.
کوک:گمشو بیرون
میا:جونگ کوک بسه..خسته شدم..همش به فکر خودتی..ادامه بده..من تموم تلاشمو کردم..هرجور دوس داری ادامه بده.
اینارو گفتمو از اتاق رفتم بیرون..عشق فیک دونگ ووک رو صد بار به عشق واقعی کوک ترجیح میدم..نمیخام..دیگه نمیتونم تحمل کنمش..رفتم پیش ته
میا:تهیونگ من برنمیگردم کره
ته:اینجا میمونی
میا:اره..برمیگردم خونه
ته چیزی نگفت و منم رفتم سمت خونم..چون ماشین نداشتم و پولی هم نداشتم پیاده رفتم..داشتم میرفتم سمت دروازه که دیدم یکی اونجا نشسته پشمام ریخت..دونگ ووک بود..
میا:ای..این.. اینجا چیکار میکنی؟
ووک:اومدی بازم منو بفروشی به اونا؟
سرمو بردم پایین.
میا:بهتره دور شی..اونا نزدیکن
ووک:مگه برات اهمیتیم داره؟
میا:برو
ووک از جاش تکون نخورد
۱۶.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.