قمار عشق پارت 1
پارت یک
این عاشقانه ام مثل عاشقانه های دیگه شروع شد مثل رومئو و ژولیت ولی این داستان نه در زمان گذشته بلکه در سال 2018 اتفاق افتاد و این بار در شرق آسیا و در کشور کره جنوبی اتفاق افتاد .
توضیحات در مورد تهیونگ :
تهیونگ 23 سالشه و بچگی آدم شاد و خوشحالی بود ولی وقتی که برادر و خواهر بزرگترش میمیرن خوشحالی اون هم محو میشه و تیونگ وارث مافیایی پدرش میشه یک مافیای سرد و بیاحساس و بزرگترین مافیای جهان
توضیحات در مورد ات :
هم از بچگی بچه شادی بود ولی وقتی مادرش میمیره و پدر و برادرش به دلیل افسردگی به آمریکا مهاجرت میکنند ات هم وارث مافیایی پدرش میشه ولی چون ضعیف بود و تازه مادرش رو از دست داده بود شرکای پدرش همه چیزو ازش میگیرن و الان هم ات مثل یک شهروند عادی زندگی میکنه و شاید حتی خیلی فقیرتر .
ویو ات
امروز داشتم با یونا صحبت میکردم و گفت که یک عمارت بیرون شهر خدمتکار نیاز داره وقتی که خوب فکر کردم دیدم صاحب اون عمارت دوست دوران بچگیمه و کسی که یه بار جونشو نجات داده بودم کیم تهیونگ
آماده شدم و رفتم سمت عمارت و وقتی که رسیدم بادیگاردها منو به داخل راهنمایی کردن
آجوما : سلام دخترم برای کار اومدی نه؟
ات : بله خانم
آجوما : خب خوبه و به من بگو آجوما راحت باش
ات : چشم
به نظر میومد آجیما آدم خوبی باشه منو برد آشپزخونه کارهایی که باید میکردم و بهم توضیح داد و منو برد خوابگاه تا لباسمو عوض کنم وقتی که لباسمو عوض کردم و اومدم بیرون دیدم که همه جلوی در به صف وایسادن و منم رفتم وایسادم و یکی اومد داخل
آجوما : خوش اومدی ارباب
تهیونگ : سلام
تهیونگ داشت میرفت که متوجه ات شد
تهیونگ : آجوما خدمتکار جدید داریم؟
آجوما : بله آقا
تهیونگ : بفرستش اتاق من
تهیونگ رفت و منو بردن اتاق اون
تق تق
تهیونگ : بیا تو
ات : با من کاری داشتین ارباب ؟
تهیونگ : ...
اینم پارت یککککک
این عاشقانه ام مثل عاشقانه های دیگه شروع شد مثل رومئو و ژولیت ولی این داستان نه در زمان گذشته بلکه در سال 2018 اتفاق افتاد و این بار در شرق آسیا و در کشور کره جنوبی اتفاق افتاد .
توضیحات در مورد تهیونگ :
تهیونگ 23 سالشه و بچگی آدم شاد و خوشحالی بود ولی وقتی که برادر و خواهر بزرگترش میمیرن خوشحالی اون هم محو میشه و تیونگ وارث مافیایی پدرش میشه یک مافیای سرد و بیاحساس و بزرگترین مافیای جهان
توضیحات در مورد ات :
هم از بچگی بچه شادی بود ولی وقتی مادرش میمیره و پدر و برادرش به دلیل افسردگی به آمریکا مهاجرت میکنند ات هم وارث مافیایی پدرش میشه ولی چون ضعیف بود و تازه مادرش رو از دست داده بود شرکای پدرش همه چیزو ازش میگیرن و الان هم ات مثل یک شهروند عادی زندگی میکنه و شاید حتی خیلی فقیرتر .
ویو ات
امروز داشتم با یونا صحبت میکردم و گفت که یک عمارت بیرون شهر خدمتکار نیاز داره وقتی که خوب فکر کردم دیدم صاحب اون عمارت دوست دوران بچگیمه و کسی که یه بار جونشو نجات داده بودم کیم تهیونگ
آماده شدم و رفتم سمت عمارت و وقتی که رسیدم بادیگاردها منو به داخل راهنمایی کردن
آجوما : سلام دخترم برای کار اومدی نه؟
ات : بله خانم
آجوما : خب خوبه و به من بگو آجوما راحت باش
ات : چشم
به نظر میومد آجیما آدم خوبی باشه منو برد آشپزخونه کارهایی که باید میکردم و بهم توضیح داد و منو برد خوابگاه تا لباسمو عوض کنم وقتی که لباسمو عوض کردم و اومدم بیرون دیدم که همه جلوی در به صف وایسادن و منم رفتم وایسادم و یکی اومد داخل
آجوما : خوش اومدی ارباب
تهیونگ : سلام
تهیونگ داشت میرفت که متوجه ات شد
تهیونگ : آجوما خدمتکار جدید داریم؟
آجوما : بله آقا
تهیونگ : بفرستش اتاق من
تهیونگ رفت و منو بردن اتاق اون
تق تق
تهیونگ : بیا تو
ات : با من کاری داشتین ارباب ؟
تهیونگ : ...
اینم پارت یککککک
۵.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.