سکه ی طلایی پارت 6
شمارش روش بود. شماره رو گرفتم و زنگ زدم.....
ا/ت: الو سلام با وی کار داشتم..
جین: سلام شما
ا/ت : یکی از آشنا هاش هستم..
جین : ما آشنا بدون نام قبول نداریم اسمت رو بگو
ا/ت: خودت اصلا کی هستی؟
جین: ورلدواید هندسام جین هستم....
ا/ت : خب هرکی که میخوای باش میشه گوشی رو بدی به وی؟
جین: چه آشنایی هستی که اسم اصلیش رو نمیدونه خدایا.. (از طرف دیگر تهیونگ در حال تلاش برای بدست آوردن گوشیه)
ا/ت: آقای ورلدواید هندسام میشه گوشی رو به وی بدی کارم مهمه...
جین : حالا که اصرار داری باشه تهیونگ گوشی کارت داره
تهیونگ:الوو
ا/ت: سلام
تهیونگ :سلام
ا/ت:زنگ زدم بگم بیا بریم یک جا همدیگر رو ببینیم میخوام رو در رو تشکر کنم...
تهیونگ : اممممممممممممم باشه اما هر جایی که من میگم.. قبول
ا/ت: باشه ساعت چند کدوم مکان لوکیشن رو بفرست...
تهیونگ : باشه ساعت 7 عصر چطوره..؟
ا/ت :خوبه خب من دیگه قطع میکنم... فعلا..
تهیونگ : باشه فعلا
تلفن رو قطع کردم و رفتم لباس برا خودم پیدا کنم وقتی وسایلم رو نگاه کردم دیدم هیچ کدوم از لباسام خوشگل نیستند برا همین از جوکیون لباس گرفتم. آرایش کردم و موهام رو اتو کردم و خلاصه خوشگل مشگل کردم خودمو ساعت 7 شد. وی لوکیشن رو فرستاد و من با تاکسی به اونجا رفتم. مثل یک هتل بود. نمیدونستم که چرا باید تو هتل قرار بزاریم. وی کنار پذیرش وایستاده بود. یک نفر دیگه هم دنبالش بود. به سمتش رفتم......
ا/ت: الو سلام با وی کار داشتم..
جین: سلام شما
ا/ت : یکی از آشنا هاش هستم..
جین : ما آشنا بدون نام قبول نداریم اسمت رو بگو
ا/ت: خودت اصلا کی هستی؟
جین: ورلدواید هندسام جین هستم....
ا/ت : خب هرکی که میخوای باش میشه گوشی رو بدی به وی؟
جین: چه آشنایی هستی که اسم اصلیش رو نمیدونه خدایا.. (از طرف دیگر تهیونگ در حال تلاش برای بدست آوردن گوشیه)
ا/ت: آقای ورلدواید هندسام میشه گوشی رو به وی بدی کارم مهمه...
جین : حالا که اصرار داری باشه تهیونگ گوشی کارت داره
تهیونگ:الوو
ا/ت: سلام
تهیونگ :سلام
ا/ت:زنگ زدم بگم بیا بریم یک جا همدیگر رو ببینیم میخوام رو در رو تشکر کنم...
تهیونگ : اممممممممممممم باشه اما هر جایی که من میگم.. قبول
ا/ت: باشه ساعت چند کدوم مکان لوکیشن رو بفرست...
تهیونگ : باشه ساعت 7 عصر چطوره..؟
ا/ت :خوبه خب من دیگه قطع میکنم... فعلا..
تهیونگ : باشه فعلا
تلفن رو قطع کردم و رفتم لباس برا خودم پیدا کنم وقتی وسایلم رو نگاه کردم دیدم هیچ کدوم از لباسام خوشگل نیستند برا همین از جوکیون لباس گرفتم. آرایش کردم و موهام رو اتو کردم و خلاصه خوشگل مشگل کردم خودمو ساعت 7 شد. وی لوکیشن رو فرستاد و من با تاکسی به اونجا رفتم. مثل یک هتل بود. نمیدونستم که چرا باید تو هتل قرار بزاریم. وی کنار پذیرش وایستاده بود. یک نفر دیگه هم دنبالش بود. به سمتش رفتم......
۲.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.