فقط برای تو p25
رفتیم بالا و من بعد از دو سال یونتانو دیدم...
+تهیونگ یونتاااننن
_بله(پوکر)
+آخ قربونتتت برم مامانیییی بیا بغلم ببینمتتتت.....
یونتان از ته راهرو دوید اومد بغلم...
+آخ پسرممم چقدر دلم واست تنگ شده بود...و هی سرشو میبوسیدم
_متاسفم....دلت واسه یونتان بیشتر از من تنگ شده بود....(بغض)
و رفت تو اتاقو در و بست .....
وای تازه یادم افتاد که تهیونگ چقدر حسوده....
راستی!نایول چیکار میکنه؟مامانم حواسش بهش هست بیخیال......
هه حتما پیش جیمین و هاناعه دیگه😒
خب بریم سراغ تهیونگمون...
در اتاقو آروم باز کردم...
تو حموم بود..
بیچاره...امروز خیلی اذیتش کردم!
بزار بیاد بیرون از دلش در میارم!
رفتم رو تخت دراز کشیدم...داشت کم کم خوابم میبرد که صدای در حموم اومد ...
اوه اومد بیرون فک کنم...
دیدم اومد و پشت به من خوابید....
ای خدا چیکار کنم.....
رفتم نزدیکش و از پشت بغلش کردم...
+تهیونگم؟...
+تهیونگا...
+من که خیلی دوست دارم...
+.نمیخوای برگردی سمتم؟!....
_.......
از پشت گردنشو بوسیدم......
+عزیزم؟؟
+نمیخوای بهم نگاه کنی؟
!برگشت ...
_چی میگی؟حرفتو بزن و برو....
چی گفت؟گفت برو؟بغض کردم...خیلی بد بهم گفت...
+من دلم خیلی برات تنگ شده بود...
_باشه برو حالا...
با اینکارش قلبم پودر شد...
+باشه...میرم(بغض و گریه)
*ویو تهیونگ*
وقتی دیدم گریه کرد به خودم لعنت فرستادم....من دلشو شکوندم دوباره...اون خیلی حساسه!مخصوصا الان....اوه پریود بود...
اون با اینکه درد داشت سعی داشت دل منو به دست بیاره....
دیدم پا شد رفت پایین....
داشت میرف سمت در که کلید برداشتم و درو قفل کردم.....
+ولم کن میخوام برم...باز کن درو(گریه)
_همینجا میمونی....حالا هم بچه بازی بسه بیا بالا بگیر بخواب..#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
بچه یه چیزی رو بگم...لطفا لطفا اگه موضوع فیک رو دوست ندارید نخونید...و اینکه نوع رمان نوشتن من اینجوریه..اگه قراره ایراد بگیرید...نخونید..
+تهیونگ یونتاااننن
_بله(پوکر)
+آخ قربونتتت برم مامانیییی بیا بغلم ببینمتتتت.....
یونتان از ته راهرو دوید اومد بغلم...
+آخ پسرممم چقدر دلم واست تنگ شده بود...و هی سرشو میبوسیدم
_متاسفم....دلت واسه یونتان بیشتر از من تنگ شده بود....(بغض)
و رفت تو اتاقو در و بست .....
وای تازه یادم افتاد که تهیونگ چقدر حسوده....
راستی!نایول چیکار میکنه؟مامانم حواسش بهش هست بیخیال......
هه حتما پیش جیمین و هاناعه دیگه😒
خب بریم سراغ تهیونگمون...
در اتاقو آروم باز کردم...
تو حموم بود..
بیچاره...امروز خیلی اذیتش کردم!
بزار بیاد بیرون از دلش در میارم!
رفتم رو تخت دراز کشیدم...داشت کم کم خوابم میبرد که صدای در حموم اومد ...
اوه اومد بیرون فک کنم...
دیدم اومد و پشت به من خوابید....
ای خدا چیکار کنم.....
رفتم نزدیکش و از پشت بغلش کردم...
+تهیونگم؟...
+تهیونگا...
+من که خیلی دوست دارم...
+.نمیخوای برگردی سمتم؟!....
_.......
از پشت گردنشو بوسیدم......
+عزیزم؟؟
+نمیخوای بهم نگاه کنی؟
!برگشت ...
_چی میگی؟حرفتو بزن و برو....
چی گفت؟گفت برو؟بغض کردم...خیلی بد بهم گفت...
+من دلم خیلی برات تنگ شده بود...
_باشه برو حالا...
با اینکارش قلبم پودر شد...
+باشه...میرم(بغض و گریه)
*ویو تهیونگ*
وقتی دیدم گریه کرد به خودم لعنت فرستادم....من دلشو شکوندم دوباره...اون خیلی حساسه!مخصوصا الان....اوه پریود بود...
اون با اینکه درد داشت سعی داشت دل منو به دست بیاره....
دیدم پا شد رفت پایین....
داشت میرف سمت در که کلید برداشتم و درو قفل کردم.....
+ولم کن میخوام برم...باز کن درو(گریه)
_همینجا میمونی....حالا هم بچه بازی بسه بیا بالا بگیر بخواب..#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
بچه یه چیزی رو بگم...لطفا لطفا اگه موضوع فیک رو دوست ندارید نخونید...و اینکه نوع رمان نوشتن من اینجوریه..اگه قراره ایراد بگیرید...نخونید..
۱۹.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.