سکه ی طلایی پارت 4
دوباره به پای یک نفر خورد. سکه رو برداشتم و به بالا سرم نگاه کردم. دوباره همون یارو بود....
گاو ها : هی نگاه کنید گیرش انداختیم.. (به سمتش حرکت کردن)
ا/ت : نگو تو هم باهاشون هستی
تهیونگ : شما کی هستید و با این خانم چیکار دارید..
گاو ها : ببینم این همون آیدل مشهور وی نیست؟
تهیونگ :لعنتی شناختنم... (دست ا/ت رو میگیره و فرار میکنه)
گاو ها :آره خودشه هی داره فرار میکنه بگیریدش...
خیلی رفتیم پاهام درد میکرد. از خستگی نفسم بالا نمیومد. از طرف دیگه نمیتونستم وایستادم. یک کوچه پیدا کردیم و رفتیم تو کوچه......
تهیونگ :زیاد دور نیستند هر لحظه ممکنه پیدامون کنن
ا/ت: تو سلبریتی هستی؟
تهیونگ:ساکت نباید کسی بفهمه همینشم به زور اومدم سوپرمارکت ... لطفا اگه فنم هستی صدا نده....
ا/ت:چی داری میگی.. کن هر روز سر کارم با سلبریتی ها بود. چون برام دردسر میتراشن دیدنشون برام زهر ماره تازه من تو رو نمیشناسم
تهیونگ :آخيش خیالم راحت شد تو فن نیستی.. ها دارن میان این سمت چیکار کنم
ت/ا: وای خدا چیکار کنی.....
همون موقع صدام قطع شد. او آیدل برای اینکه منو پوشش بده مجبور به کاری شد که اگه فناش میدیدن براش دردسر بزرگ میشد. آره او فاصلش رو با من صفر کرد. اون ها دیدن اما نفهمیدن و رفتن. آیدل نگاهی به پشت سرش کرد.....
گاو ها : هی نگاه کنید گیرش انداختیم.. (به سمتش حرکت کردن)
ا/ت : نگو تو هم باهاشون هستی
تهیونگ : شما کی هستید و با این خانم چیکار دارید..
گاو ها : ببینم این همون آیدل مشهور وی نیست؟
تهیونگ :لعنتی شناختنم... (دست ا/ت رو میگیره و فرار میکنه)
گاو ها :آره خودشه هی داره فرار میکنه بگیریدش...
خیلی رفتیم پاهام درد میکرد. از خستگی نفسم بالا نمیومد. از طرف دیگه نمیتونستم وایستادم. یک کوچه پیدا کردیم و رفتیم تو کوچه......
تهیونگ :زیاد دور نیستند هر لحظه ممکنه پیدامون کنن
ا/ت: تو سلبریتی هستی؟
تهیونگ:ساکت نباید کسی بفهمه همینشم به زور اومدم سوپرمارکت ... لطفا اگه فنم هستی صدا نده....
ا/ت:چی داری میگی.. کن هر روز سر کارم با سلبریتی ها بود. چون برام دردسر میتراشن دیدنشون برام زهر ماره تازه من تو رو نمیشناسم
تهیونگ :آخيش خیالم راحت شد تو فن نیستی.. ها دارن میان این سمت چیکار کنم
ت/ا: وای خدا چیکار کنی.....
همون موقع صدام قطع شد. او آیدل برای اینکه منو پوشش بده مجبور به کاری شد که اگه فناش میدیدن براش دردسر بزرگ میشد. آره او فاصلش رو با من صفر کرد. اون ها دیدن اما نفهمیدن و رفتن. آیدل نگاهی به پشت سرش کرد.....
۱.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.