آهنگ قلب من 🎼 ●Part 28●
(شوگا)
از حموم اومدم و لباسمو پوشیدم رفتن بیرون
شوگا: خب عشقم من دارم میرم جایی کار دارم زود برمیگردم
سانی: کجا؟
شوگا: واا چرا عصبانی حالا تو؟
سانی: شوگا تو تازه اومدی خونه بعد دوباره داری منو تنها میزاری
شوگا: عزیزم یک ساعت بیشتر طول نمیکشه
سانی: هوففف برو
شوگا: سانی..
سانی: گفتم برو
از خونه اومدم بیرون معلوم نیست دوباره چش شده این ، سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت جایی که با سونا قرار گذشته بودیم ، بعد از یک ربع رسیدم و رفتم داخل ، اینجا یه استخر خصوصی بود و چون نابی از آب بشدت میترسه میخوایم بی هوا بندازیمش تو آب ، سونا رو دیدم و رفتم کنارش
شوگا: هایی
سونا: هایی اومدی بالاخره
سوگا: اوهوم حالا به چه بهونه ای اوردیش؟
سونا: گفتم میخوام برای مسابقه شنای استانی آماده بشم به عنوان تماشاگر بیاد
شوگا: اکی این عالیه
سونا: اوهوم
شوگا: الان کجاست؟
سونا: رفت وسایلشو بزاره تو کمد الاناست بیاد
شوگا: حواست باشه نباید آسیب ببیند
سونا: اکیه
همون موقع دیدیم که نابی اومد
شوگا: به سلام نابی خانم
اونم مثل همیشه برام دست تکون داد
سونا: خب از اونجا که از تنهایی خوشت نمیاد گفتم شوگا شی هم بیاد پیشت
نابی لبخندی به سونا زد
سونا: خب نابی بیا اینجا اینو برام نگه دار تا من برم گوشیمو بزارم روی سکو
نابی رو لب استخر گذاشتیم و خودمونم از پشت بهش نزدیک شدیم و یکدفعه نابی رو هول دادیم و اون توی آب افتاد و شروع به دست و پا زدن کرد و یکدفعه صدای کمک خواستنش به گوشمون رسید سونا سریع پرید تو آب و نابی رو آورد بیرون ، نابی چند دقیقه ای نفس نفس زد و بعد با چهره عصبانی به مت دوتا نگاه کرد
نابی: شماها دیوانه شدین نه؟ مگه من نگفتم شنا بلد نیستم احمقا
سونا: وووییییی جواببببب داددددددد
شوگا: یسسسس
نابی با تعجب بهشون نگاه کرد
نابی: چیشده؟
سونا: احمق جون صدات در اومده
نابی: چی؟!
نابی تازه متوجه این موضوع شد و از خوشحالی پرید بغل شوگا
نابی: ووویییی صدام برگشت ممنونم ازتون
شوگا: خواهش
سونا: یااا منم هستم
نابی از شوگا جدا شد و رفت بغل سونا
نابی: از هر دوتون ممنونم(با خوشحالی و بغض)
کپی ممنوع ❌
از حموم اومدم و لباسمو پوشیدم رفتن بیرون
شوگا: خب عشقم من دارم میرم جایی کار دارم زود برمیگردم
سانی: کجا؟
شوگا: واا چرا عصبانی حالا تو؟
سانی: شوگا تو تازه اومدی خونه بعد دوباره داری منو تنها میزاری
شوگا: عزیزم یک ساعت بیشتر طول نمیکشه
سانی: هوففف برو
شوگا: سانی..
سانی: گفتم برو
از خونه اومدم بیرون معلوم نیست دوباره چش شده این ، سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت جایی که با سونا قرار گذشته بودیم ، بعد از یک ربع رسیدم و رفتم داخل ، اینجا یه استخر خصوصی بود و چون نابی از آب بشدت میترسه میخوایم بی هوا بندازیمش تو آب ، سونا رو دیدم و رفتم کنارش
شوگا: هایی
سونا: هایی اومدی بالاخره
سوگا: اوهوم حالا به چه بهونه ای اوردیش؟
سونا: گفتم میخوام برای مسابقه شنای استانی آماده بشم به عنوان تماشاگر بیاد
شوگا: اکی این عالیه
سونا: اوهوم
شوگا: الان کجاست؟
سونا: رفت وسایلشو بزاره تو کمد الاناست بیاد
شوگا: حواست باشه نباید آسیب ببیند
سونا: اکیه
همون موقع دیدیم که نابی اومد
شوگا: به سلام نابی خانم
اونم مثل همیشه برام دست تکون داد
سونا: خب از اونجا که از تنهایی خوشت نمیاد گفتم شوگا شی هم بیاد پیشت
نابی لبخندی به سونا زد
سونا: خب نابی بیا اینجا اینو برام نگه دار تا من برم گوشیمو بزارم روی سکو
نابی رو لب استخر گذاشتیم و خودمونم از پشت بهش نزدیک شدیم و یکدفعه نابی رو هول دادیم و اون توی آب افتاد و شروع به دست و پا زدن کرد و یکدفعه صدای کمک خواستنش به گوشمون رسید سونا سریع پرید تو آب و نابی رو آورد بیرون ، نابی چند دقیقه ای نفس نفس زد و بعد با چهره عصبانی به مت دوتا نگاه کرد
نابی: شماها دیوانه شدین نه؟ مگه من نگفتم شنا بلد نیستم احمقا
سونا: وووییییی جواببببب داددددددد
شوگا: یسسسس
نابی با تعجب بهشون نگاه کرد
نابی: چیشده؟
سونا: احمق جون صدات در اومده
نابی: چی؟!
نابی تازه متوجه این موضوع شد و از خوشحالی پرید بغل شوگا
نابی: ووویییی صدام برگشت ممنونم ازتون
شوگا: خواهش
سونا: یااا منم هستم
نابی از شوگا جدا شد و رفت بغل سونا
نابی: از هر دوتون ممنونم(با خوشحالی و بغض)
کپی ممنوع ❌
۸۴.۰k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.