مافیای یونگی پارت 38
ا/ت:بغضم رو به زور قورت دادم
یونگی:رسیدیم پیاده شو
ا/ت:پیاده شدم کفش هام در اوردم پاشنه هاش اذیتم میکرد بدو بدو رفتم اتاق خودم کفش هام رو انداختم یه گوشه لباس هام رو در اوردم یه هودی گشاد تنم کردم رو میز نشستم آرایش هام رو پاک میکردم یونگی فک میکردم حرفاش
یونگی:به پاهاش دقت کردم قرمز شده بود فک کنم اذیتش میکردن کلافه رفتم تو اتاقم لباس هام در اوردم میرفتم پایین اشپزخونه چیزی بخورم از اتاق ا/ت رد میشدم لای اتاقش باز بود در نگا انداختم رو صندلی نشسته بود آرایش هاش پاک میکرد لبخند زدم امروز اینکه اینقد خوشگل شده بود توی اون لباس ها بیشتر خواستنی شده بود هوف فک کنم عاشقش شدم خودم جمع کردم در اتاقش زدم
ا/ت:بیا تو سمت در چرخیدم
یونگی:اومدم تو شام میخوری گشنت نیس؟
ا/ت:چرا گشنمه
یونگی:باشه بیا پایین اجوما شام رو درس کرده
ا/ت:باشه رفتم پایین صندلیم نشستم به غذا ها نگا انداختم
یونگی:اومدم نشستم نگام افتاد به دسر نارنگی خوشحال شدم خم شدم ازش برداشتم میخوردم
ا/ت:داش اون بدون شام خوردن دسر میخورد بیخیال شدم خب دوس داره خودمم غذام ر خوردم واقعا غذا های اجوما خیلی خوشمزه بود سمت یونگی چرخیدم تو نمیخوای غذا بخوری؟
یونگی:نه تو بخور من این دسر رو میخورم خم شد کل ظرف دسر رو برداش
ا/ت:خندم گرف ام نمیدونستم اینقد دسر هارو دوس داری
یونگی:نه من دسر دوس ندارم این دسر مخصوص هس
ا/ت:گیج نگاش کردم منظورت چیه؟
یونگی:این دسر نارنگی هس من نارنگی خیلی دوس دارم
ا/ت:جدی تو نارنگی دوس داری
یونگی:سر تکون داد
ا/ت:خندم گرف فک نمیکردم کیوت هم باشی نارنگی دوس داشته باشی
یونگی:حب حالا که چی
ا/ت:اوک اوک برا منم میدی؟
یونگی:باشه ولی کم بردار
ا/ت:باشه بچه یکم برداشتم خوردم خوشمزه بود
یونگی:خوشمزس؟
ا/ت:اره خیلی
یونگی:ولی نمیدم برا منه
ا/ت:خندم گرف نمبخوام تو همشو بخور
یونگی:هوم همشو میخوردم
ا/ت:غذام تموم کردم چشام میمالیدم خوابم میومد
یونگی:خوابت میاد
ا/ت:اره خستمه
یونگی:برو بخواب اوک شب بخیر
ا/ت:همچنین پاشدم رفتم اتاق لبخند زدم اون خیلی مهربون فقط فک کنم مث من دلش رو شکوندن نمیتونه احساساتش رو برگردونه رو تختم دراز کشیدم یکم این طرف اون طرف چرخیدن خوابم برد
یونگی:منم رفتم اتاقم یکم گوشیم ور رفتم چشام بستم خوابیدم
کاتتتتت
اینم از این پارت
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
یونگی:رسیدیم پیاده شو
ا/ت:پیاده شدم کفش هام در اوردم پاشنه هاش اذیتم میکرد بدو بدو رفتم اتاق خودم کفش هام رو انداختم یه گوشه لباس هام رو در اوردم یه هودی گشاد تنم کردم رو میز نشستم آرایش هام رو پاک میکردم یونگی فک میکردم حرفاش
یونگی:به پاهاش دقت کردم قرمز شده بود فک کنم اذیتش میکردن کلافه رفتم تو اتاقم لباس هام در اوردم میرفتم پایین اشپزخونه چیزی بخورم از اتاق ا/ت رد میشدم لای اتاقش باز بود در نگا انداختم رو صندلی نشسته بود آرایش هاش پاک میکرد لبخند زدم امروز اینکه اینقد خوشگل شده بود توی اون لباس ها بیشتر خواستنی شده بود هوف فک کنم عاشقش شدم خودم جمع کردم در اتاقش زدم
ا/ت:بیا تو سمت در چرخیدم
یونگی:اومدم تو شام میخوری گشنت نیس؟
ا/ت:چرا گشنمه
یونگی:باشه بیا پایین اجوما شام رو درس کرده
ا/ت:باشه رفتم پایین صندلیم نشستم به غذا ها نگا انداختم
یونگی:اومدم نشستم نگام افتاد به دسر نارنگی خوشحال شدم خم شدم ازش برداشتم میخوردم
ا/ت:داش اون بدون شام خوردن دسر میخورد بیخیال شدم خب دوس داره خودمم غذام ر خوردم واقعا غذا های اجوما خیلی خوشمزه بود سمت یونگی چرخیدم تو نمیخوای غذا بخوری؟
یونگی:نه تو بخور من این دسر رو میخورم خم شد کل ظرف دسر رو برداش
ا/ت:خندم گرف ام نمیدونستم اینقد دسر هارو دوس داری
یونگی:نه من دسر دوس ندارم این دسر مخصوص هس
ا/ت:گیج نگاش کردم منظورت چیه؟
یونگی:این دسر نارنگی هس من نارنگی خیلی دوس دارم
ا/ت:جدی تو نارنگی دوس داری
یونگی:سر تکون داد
ا/ت:خندم گرف فک نمیکردم کیوت هم باشی نارنگی دوس داشته باشی
یونگی:حب حالا که چی
ا/ت:اوک اوک برا منم میدی؟
یونگی:باشه ولی کم بردار
ا/ت:باشه بچه یکم برداشتم خوردم خوشمزه بود
یونگی:خوشمزس؟
ا/ت:اره خیلی
یونگی:ولی نمیدم برا منه
ا/ت:خندم گرف نمبخوام تو همشو بخور
یونگی:هوم همشو میخوردم
ا/ت:غذام تموم کردم چشام میمالیدم خوابم میومد
یونگی:خوابت میاد
ا/ت:اره خستمه
یونگی:برو بخواب اوک شب بخیر
ا/ت:همچنین پاشدم رفتم اتاق لبخند زدم اون خیلی مهربون فقط فک کنم مث من دلش رو شکوندن نمیتونه احساساتش رو برگردونه رو تختم دراز کشیدم یکم این طرف اون طرف چرخیدن خوابم برد
یونگی:منم رفتم اتاقم یکم گوشیم ور رفتم چشام بستم خوابیدم
کاتتتتت
اینم از این پارت
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۲۱.۹k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.