p²¹🪶💍
تهیونگ « کش و قوسی به بدنم دادم و یاد خواب دیشبم اوفتادم.... آچا بغل آبی بود و یورا بهشون لبخند میزد.. سرم رو تکون دادم و لباسم رو عوض کردم... وقتی از اتاقم خارج شدم بوی شکلات به مشامم رسید... یعنی آجوما برای آچا پنکیک شکلاتی درست کرده؟ پس چرا بوی پنکیک های یورا رو میده؟... وقتی وارد آشپزخونه شدم دیدم خدمه بیرون ایستادن و کاترین و آچا توی آشپزخونه ان... آجوما و وون با دیدن من جلو اومدن و آجوما نگران گفت
آجوما « آقا باور کنید ما به خانم و بانوی جوان گفتیم خودمون صبحانه رو درست میکنیم اما ما رو بیرون کردن و گفتن خودشون میخوان صبحانه رو درست کنن... منو ببخشید
وون « اصلا شما مقصر نیستین... اون دو تا. . یکی از یک لجباز ترن! نیمه وجب بچه جنابعالی ما رو قورت داد
تهیونگ « *خنده ) دو دقیقه نبودم هااا... خیلی خب خودم به راه راست هدایتشون میکنم
وون « امیدوارم بتونی
کاترین « صبح که بیدار شدم، دیدم آچا توی بغلم خوابیده... وقتی از خواب بیدار شد گفت هوس پنکیک شکلاتی کرده و از اونجایی که دستور پختش رو بلد بودم بهش قول دادم براش درست کنم و با بدبختی خدمه و آجوما رو بیرون کردیم ...یه اهنگ باحال گذاشتم و همزمان با آشپزی سرمون رو تکون میدادیم و با اهنگ میخوندیم... وقتی پنکیک ها آماده شد آچا رو بغل کردم و یه تمشک روی همشون گذاشت
آچا « خب... اینم از این... ولی اگه بابا بیدار بشه و ما رو با این وضع ببینه نسخه دوتامون رو میپیچه
تهیونگ « شک نکن بچه جون
آچا « یا مسیحححح... بابا تو از کجا اومدی؟؟؟؟
تهیونگ « موقعی که جنابعالی و همدست محبوبتون مشغول درست کردن پنکیک بودین ... کاترین من تو رو اوردم جلوی خرابکاری های این بچه رو بگیری نه باهاش همدست بشی... اینطور نیست،؟
کاترین « بله... ببخشید
تهیونگ « خیلی خب برین لباس هاتون رو عوض کنید... فعلا در خدمتتون هستم
آچا « بابا یه سوال
تهیونگ « بفرما
آچا « منو تنبیه کنی ته تهش سهمیه بستنیم رو تا یه ماه قطع میکنی! آبی چی؟ نکنه سهمیه بستنی اونم قطع میکنی
_تهیونگ اچا رو بغل کرد و صورتش که رد شکلات و آرد روش بود رو بوسید...
تهیونگ « پنکیک شکلاتی من همون طور که نقط ضعف تو بستنیه..پروانه آبیت هم نقط ضعف داره... حالا برو لباست رو عوض کن
کاترین « اقای کیم...
تهیونگ « شما تیر خورده بودی نه؟ قرار بود عین بچه آدم بشینی استراحت کنی... به نظرت جورج بفهمه چی میشه؟
کاترین « به عنوان یه فرمانده نظامی میگم این کارتون خیلی غیر منصفانه است
-وون که تا اون لحظه ساکت ایستاده بود نگاه خبیثانه ای کرد و گفت
وون « وقتی دست به یکی میکنید جلوی من وایمیسین همینم میشه... رفتم یکی رو اوردم جفتتون رو پراکنده کرد..
تهیونگ « بسه، بسه... دارو هات رو خوردی؟
آجوما « آقا باور کنید ما به خانم و بانوی جوان گفتیم خودمون صبحانه رو درست میکنیم اما ما رو بیرون کردن و گفتن خودشون میخوان صبحانه رو درست کنن... منو ببخشید
وون « اصلا شما مقصر نیستین... اون دو تا. . یکی از یک لجباز ترن! نیمه وجب بچه جنابعالی ما رو قورت داد
تهیونگ « *خنده ) دو دقیقه نبودم هااا... خیلی خب خودم به راه راست هدایتشون میکنم
وون « امیدوارم بتونی
کاترین « صبح که بیدار شدم، دیدم آچا توی بغلم خوابیده... وقتی از خواب بیدار شد گفت هوس پنکیک شکلاتی کرده و از اونجایی که دستور پختش رو بلد بودم بهش قول دادم براش درست کنم و با بدبختی خدمه و آجوما رو بیرون کردیم ...یه اهنگ باحال گذاشتم و همزمان با آشپزی سرمون رو تکون میدادیم و با اهنگ میخوندیم... وقتی پنکیک ها آماده شد آچا رو بغل کردم و یه تمشک روی همشون گذاشت
آچا « خب... اینم از این... ولی اگه بابا بیدار بشه و ما رو با این وضع ببینه نسخه دوتامون رو میپیچه
تهیونگ « شک نکن بچه جون
آچا « یا مسیحححح... بابا تو از کجا اومدی؟؟؟؟
تهیونگ « موقعی که جنابعالی و همدست محبوبتون مشغول درست کردن پنکیک بودین ... کاترین من تو رو اوردم جلوی خرابکاری های این بچه رو بگیری نه باهاش همدست بشی... اینطور نیست،؟
کاترین « بله... ببخشید
تهیونگ « خیلی خب برین لباس هاتون رو عوض کنید... فعلا در خدمتتون هستم
آچا « بابا یه سوال
تهیونگ « بفرما
آچا « منو تنبیه کنی ته تهش سهمیه بستنیم رو تا یه ماه قطع میکنی! آبی چی؟ نکنه سهمیه بستنی اونم قطع میکنی
_تهیونگ اچا رو بغل کرد و صورتش که رد شکلات و آرد روش بود رو بوسید...
تهیونگ « پنکیک شکلاتی من همون طور که نقط ضعف تو بستنیه..پروانه آبیت هم نقط ضعف داره... حالا برو لباست رو عوض کن
کاترین « اقای کیم...
تهیونگ « شما تیر خورده بودی نه؟ قرار بود عین بچه آدم بشینی استراحت کنی... به نظرت جورج بفهمه چی میشه؟
کاترین « به عنوان یه فرمانده نظامی میگم این کارتون خیلی غیر منصفانه است
-وون که تا اون لحظه ساکت ایستاده بود نگاه خبیثانه ای کرد و گفت
وون « وقتی دست به یکی میکنید جلوی من وایمیسین همینم میشه... رفتم یکی رو اوردم جفتتون رو پراکنده کرد..
تهیونگ « بسه، بسه... دارو هات رو خوردی؟
۵۱۷.۳k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.