بی رحم تر از همه/پارت 143
از زبان هایون:
دم دمای صبح ساعت 6 بود هنوز هوا روشن نشده بود یکم سردم شد ازخواب بیدار شدم ماسک اکسیژن رو از روی صورتم برداشتم تنفسم به حالت نرمال و طبیعی برگشته بود اما زیاد حالم خوب نبود از تخت پاشدم که دیدم در اتاق باز شد! شوگا و جیمین بودن!
سریع رفتم سمتشون با صدای خیلی آرومی گفتم: تهیونگ چی شد پس؟
شوگا از کنارم عبور کرد رفت کنار تخت ات نشست جیمین آروم گفت: نترس بیمارستانه من دستشو گرفتم از اتاق بردمش بیرون راحت تر صحبت کردم و گفتم: تهیونگ خوبه؟
جیمین: گفتم که نترس خوب میشه فقط باید استراحت کنه
هایون: جونگکوک چطور؟ اون حالش بد بود
جیمین: آره دیشب خیلی حالش بد بود!! پزشکِش میگفت به مقدار قابل توجهی گاز مونوکسید کربن داخل ریه هاش هست زخمش آسیب جدی نبود خوشبختانه به اعصاب دستش آسیب نرسونده بود اما به استراحت نیاز داره
هایون: عجب وضعیت احمقانه ای! حتی نمیتونم برم بیمارستان و ببینمشون
جیمین: ناراحت نباش تو باید بری اداره و سعی کنی هی سونگ و پیدا کنی حتما کار خودشه
هایون: هر طور شده پیداش میکنم
از زبان شوگا:
کنار ات نشسته بودم خواب بود دستشو گرفته بودم تمام تنم با دیدنش لبریز از بغض بود...اما باید از خودش و بچم مراقبت کنم هیچکس نمیتونه ازم بگیرتشون وضعیتش نرمال بود پتوشو بالاتر کشیدم و گذاشتم استراحت کنه و از اتاق بیرون رفتم
از زبان هایون:
دیگه آماده شدم و ساعت ۸ رفتم سرکار هنوز سرفه های ریز داشتم اما مهم نبود وقتی رسیدم اداره دیدم اینجا غوغا شده!!! همه درباره حادثه آتیش سوزی و اتفاقاتی که دیشب افتاده حرف میزدن از منم پرسیدن گفتن: خانوم لی شما هم اخبارو شنیدید؟
هایون: بله...همه شهر دربارش حرف میزنن اما به تیم ما ارتباطی نداره!
-درسته ارتباطی نداره اما تیم ناکارآمد رییس چو نتونسته بود چیز خاصی پیداکنه
- اسم خودشونو گذاشتن پلیس!!!
هایون: حالا آتیش سوزی کار کی بوده؟
- من فک میکنم کار یکی از آدمای یانگ جینه که به باند شوگا حمله کردن کشتنشون..
- درسته اگه بتونیم اونو دستگیرکنیم میتونیم کاری کنیم علیه باند شوگا اقرار کنه
- درسته...ولی باید قبل از تیمهای دیگه پیداش کنیم در غیراینصورت جریانو به نفع خودشون تموم میکنن
هایون: خب چطوری پیداش کنیم؟
- مارو دست کم گرفتید سروان؟!
هایون: یعنی پیداش کردین؟!!
- تقریبا..یجورایی ازش سرنخ داریم
وقتی همکارام اینو گفتن از خوشحالی بال درآوردم... یهو سرفم گرفت...همکارم پرسید: سروان لی حالتون خوبه؟!!
هایون:بله...ظاهرا یکم سرما خوردم
دیگه داشتم مینشستم پشت سیستمم که کارمو شروع کنم که رییس پلیس از اتاقش اومد بیرون گفت دو نفرتون با من بیاین بیمارستان
هایون: میتونم بپرسم چرا؟
رییس: باید بپرسیم چخبر شده ممکنه چیزی دستگیرمون بشه...هی سونگ باید پیدا بشه.
من و یکی از همکارام با رییس پلیس رفتیم بیمارستان حداقل میتونستم تهیونگو ببینم قلبم آشوب بود وقتی رسیدیم بیمارستان طبق حدسم کلی پلیس اونجا بود که هرکی میاد بازجوییش کنن اولش رفتیم اتاق جونگکوک بهش آرامبخش زده بودن چون سوختگی درجه 2 داشت
برای همین زیاد نمیتونست هشیار باشه. همینکه میدیدم بهتر شده خوشحال بودم حواسش جمع نبود و متوجه من نشد بیخیال اون شدیم و رفتیم اتاق تهیونگ توی اتاق تهیونگ که رفتیم تهیونگ چشمش به من افتاد یکم خودشو جمع کرد مطمئنم میخواست جلو چشم من خودشو سرحال نشون بده رییس پلیس جلو رفت و به تهیونگ گفت: کیم تهیونگ چن تا سوال ازتون داریم امیدوارم حالتون مساعد باشه و بتونید جواب بدید
تهیونگ: بفرمایید..
رییس: دیشب چه اتفاقی افتاد؟
تهیونگ: این سوال خیلی کلی هستش فکر نمیکنم تمامش به تیم شما ارتباطی داشته باشه مگه شما تیم مبارزه با جرایم اقتصادی نیستین؟
رییس پلیس نگاهی به من انداخت که یعنی من ادامه بدم گفتم: همینطوره...اما سوالی که میپرسیم برای پیدا کردن هی سونگه اون جرایم زیادی مرتکب شده و ما علیهش مدرک داریم میخوایم بدونیم با توجه به دشمنی شما با اون آیا حادثه دیشب ارتباطی به هی سونگ پیدا میکنه یا نه؟
تهیونگ: کی گفته ما با هی سونگ دشمنی داریم؟ درسته که قراردادهای ما فسخ شده اما خب اون دلایل خودشو داشت...اونا یه مشت مفسد اقتصادی بودن که قصد داشتن سر گروه ما رو کلاه بزارن برای همین قرارداد ها رو فسخ کردیم که ماهم به پای اونا نسوزیم هی سونگ به ما ربطی نداره... اختلاف ما انقد شدید نیس که بخواد ما رو بسوزونه
به رییس پلیس نگاهی کردم که رییس گفت: که اینطور...بسیارخب..با توجه به حال نامساعدتون بیشتر از این وقتتونو نمیگیریم..روز خوش
تهیونگ: روز خوش
رییس و همکارم بسرعت به طرف در خروجی رفتن..من پشت سرشون با مکث رفتم و برگشتم به تهیونگ نگاهی با نگرانی انداختم تهیونگ با انگشت شست بهم نشون داد که خوبه..منم رفتم بیرون
دم دمای صبح ساعت 6 بود هنوز هوا روشن نشده بود یکم سردم شد ازخواب بیدار شدم ماسک اکسیژن رو از روی صورتم برداشتم تنفسم به حالت نرمال و طبیعی برگشته بود اما زیاد حالم خوب نبود از تخت پاشدم که دیدم در اتاق باز شد! شوگا و جیمین بودن!
سریع رفتم سمتشون با صدای خیلی آرومی گفتم: تهیونگ چی شد پس؟
شوگا از کنارم عبور کرد رفت کنار تخت ات نشست جیمین آروم گفت: نترس بیمارستانه من دستشو گرفتم از اتاق بردمش بیرون راحت تر صحبت کردم و گفتم: تهیونگ خوبه؟
جیمین: گفتم که نترس خوب میشه فقط باید استراحت کنه
هایون: جونگکوک چطور؟ اون حالش بد بود
جیمین: آره دیشب خیلی حالش بد بود!! پزشکِش میگفت به مقدار قابل توجهی گاز مونوکسید کربن داخل ریه هاش هست زخمش آسیب جدی نبود خوشبختانه به اعصاب دستش آسیب نرسونده بود اما به استراحت نیاز داره
هایون: عجب وضعیت احمقانه ای! حتی نمیتونم برم بیمارستان و ببینمشون
جیمین: ناراحت نباش تو باید بری اداره و سعی کنی هی سونگ و پیدا کنی حتما کار خودشه
هایون: هر طور شده پیداش میکنم
از زبان شوگا:
کنار ات نشسته بودم خواب بود دستشو گرفته بودم تمام تنم با دیدنش لبریز از بغض بود...اما باید از خودش و بچم مراقبت کنم هیچکس نمیتونه ازم بگیرتشون وضعیتش نرمال بود پتوشو بالاتر کشیدم و گذاشتم استراحت کنه و از اتاق بیرون رفتم
از زبان هایون:
دیگه آماده شدم و ساعت ۸ رفتم سرکار هنوز سرفه های ریز داشتم اما مهم نبود وقتی رسیدم اداره دیدم اینجا غوغا شده!!! همه درباره حادثه آتیش سوزی و اتفاقاتی که دیشب افتاده حرف میزدن از منم پرسیدن گفتن: خانوم لی شما هم اخبارو شنیدید؟
هایون: بله...همه شهر دربارش حرف میزنن اما به تیم ما ارتباطی نداره!
-درسته ارتباطی نداره اما تیم ناکارآمد رییس چو نتونسته بود چیز خاصی پیداکنه
- اسم خودشونو گذاشتن پلیس!!!
هایون: حالا آتیش سوزی کار کی بوده؟
- من فک میکنم کار یکی از آدمای یانگ جینه که به باند شوگا حمله کردن کشتنشون..
- درسته اگه بتونیم اونو دستگیرکنیم میتونیم کاری کنیم علیه باند شوگا اقرار کنه
- درسته...ولی باید قبل از تیمهای دیگه پیداش کنیم در غیراینصورت جریانو به نفع خودشون تموم میکنن
هایون: خب چطوری پیداش کنیم؟
- مارو دست کم گرفتید سروان؟!
هایون: یعنی پیداش کردین؟!!
- تقریبا..یجورایی ازش سرنخ داریم
وقتی همکارام اینو گفتن از خوشحالی بال درآوردم... یهو سرفم گرفت...همکارم پرسید: سروان لی حالتون خوبه؟!!
هایون:بله...ظاهرا یکم سرما خوردم
دیگه داشتم مینشستم پشت سیستمم که کارمو شروع کنم که رییس پلیس از اتاقش اومد بیرون گفت دو نفرتون با من بیاین بیمارستان
هایون: میتونم بپرسم چرا؟
رییس: باید بپرسیم چخبر شده ممکنه چیزی دستگیرمون بشه...هی سونگ باید پیدا بشه.
من و یکی از همکارام با رییس پلیس رفتیم بیمارستان حداقل میتونستم تهیونگو ببینم قلبم آشوب بود وقتی رسیدیم بیمارستان طبق حدسم کلی پلیس اونجا بود که هرکی میاد بازجوییش کنن اولش رفتیم اتاق جونگکوک بهش آرامبخش زده بودن چون سوختگی درجه 2 داشت
برای همین زیاد نمیتونست هشیار باشه. همینکه میدیدم بهتر شده خوشحال بودم حواسش جمع نبود و متوجه من نشد بیخیال اون شدیم و رفتیم اتاق تهیونگ توی اتاق تهیونگ که رفتیم تهیونگ چشمش به من افتاد یکم خودشو جمع کرد مطمئنم میخواست جلو چشم من خودشو سرحال نشون بده رییس پلیس جلو رفت و به تهیونگ گفت: کیم تهیونگ چن تا سوال ازتون داریم امیدوارم حالتون مساعد باشه و بتونید جواب بدید
تهیونگ: بفرمایید..
رییس: دیشب چه اتفاقی افتاد؟
تهیونگ: این سوال خیلی کلی هستش فکر نمیکنم تمامش به تیم شما ارتباطی داشته باشه مگه شما تیم مبارزه با جرایم اقتصادی نیستین؟
رییس پلیس نگاهی به من انداخت که یعنی من ادامه بدم گفتم: همینطوره...اما سوالی که میپرسیم برای پیدا کردن هی سونگه اون جرایم زیادی مرتکب شده و ما علیهش مدرک داریم میخوایم بدونیم با توجه به دشمنی شما با اون آیا حادثه دیشب ارتباطی به هی سونگ پیدا میکنه یا نه؟
تهیونگ: کی گفته ما با هی سونگ دشمنی داریم؟ درسته که قراردادهای ما فسخ شده اما خب اون دلایل خودشو داشت...اونا یه مشت مفسد اقتصادی بودن که قصد داشتن سر گروه ما رو کلاه بزارن برای همین قرارداد ها رو فسخ کردیم که ماهم به پای اونا نسوزیم هی سونگ به ما ربطی نداره... اختلاف ما انقد شدید نیس که بخواد ما رو بسوزونه
به رییس پلیس نگاهی کردم که رییس گفت: که اینطور...بسیارخب..با توجه به حال نامساعدتون بیشتر از این وقتتونو نمیگیریم..روز خوش
تهیونگ: روز خوش
رییس و همکارم بسرعت به طرف در خروجی رفتن..من پشت سرشون با مکث رفتم و برگشتم به تهیونگ نگاهی با نگرانی انداختم تهیونگ با انگشت شست بهم نشون داد که خوبه..منم رفتم بیرون
۱۰.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.