WINNER 15
توی افکار پوچش غرق بود که صدای گوشی رشته ی افکارشو پاره کرد
شماره ی ناشناس بود
پس با فکر اینکه یکی از آدمای اون شریکای احمقشه جواب داد
ولی صدای پشت خط توسط دستگاه تغییر کرده بود و قابل تشخیص نبود
صدای ناشناس بدون هیچ مقدمه چینی ای گفت
» پس میخوای دختره رو از سر راه برداری ؟
: تو دیگه کی ای ..
» مگه نمیخوای از شر دختر هیون وو خلاص شی؟
: از کجا درموردش میدونی ..
» اینا مهم نیست .. فقط بهم اعتماد کن
: چرا باید به کسی که صداشو تغییر داده تا شناساییش نکنم اعتماد کنم؟
» شاید چون راه دیگه ای نداری .. خودتم میدونی کاری از دستت بر نمیاد .. ولی من میتونم کمکت منم ، باور کن منم به اندازه ی تو میخوام اون دونفر از هم جدا شن
مرد نفسشو با حرص بیرون داد .. اعتماد به شخص ناشناس پشت خط ریسک داشت .. ولی راه دیگه ای داشت ؟ بعد از چند ثانیه جواب داد
: چیکار کنم ..
» الان میتونیم با هم همکاری کنیم .. تو نیازی نیست کاری انجام بدی .. فقط بسپرش به من .. و هیچ کاری نکن ، اجازه بده پسرت و خانم جئون یا بهتره بگم خانم کیم! از این آرامش قبل از طوفان لذت ببرن
: هی .. تو مطمئنی ؟
» وقتی قدم اول نقشمو اجرا کنم متوجه میشی که من سر حرفام میمونم ..
: ولی من حتی نمیدونم تو کی ای ..
» میتونی J صدام کنی
: این دیگه چجور اسمیه ..
» خیلی سوال میپرسی .. فقط تا بهت نگفتم کاری نکن
بعد از این حرف گوشی رو قطع کرد
---
چند ساعت از حرفایی که پدرش بهش زد گذشته بود و با فکر بهش خندش گرفته بود .. قرار بود پدرش فعلا نفهمه ولی انگار خودشو بدجوری لو داد
چون کار خاصی برای انجام دادن نداشت لباساشو عوض کرد و از اتاقش بیرون زد
سمت ماشینش توی حیاط رفت که چشمش به دختر توی بالکن افتاد .. اون بازم توی بالکن نشسته بود و به ته اون باغ بزرگ پر از درخت خیره شده بود
لبخندی زد و یاد قولی که به سوآ داده بود افتاد
"بذار این ماموریتایی که بابام بهم داده تموم شه .. خودم میبرمت بیرون "
گوشیشو در آورد و سریع روی اسم سوآ ضربه زد
چند ثانیه بعد صدای لطیف دختر توی گوشش پیچید
+عا .. مینهو؟ چیزی شده؟
-پایینو نگاه کن
چشمش به مینهو که خورد خندید
+چیهه
-مگه نگفتی دلت پوسید؟ انقد تو بالکن نشین .. آماده شو بیا پایین
دختر با ذوق جواب داد
+واقعااا؟
-نمیبینی منتظرتم مگه؟
+باشه باشه اومدم
شماره ی ناشناس بود
پس با فکر اینکه یکی از آدمای اون شریکای احمقشه جواب داد
ولی صدای پشت خط توسط دستگاه تغییر کرده بود و قابل تشخیص نبود
صدای ناشناس بدون هیچ مقدمه چینی ای گفت
» پس میخوای دختره رو از سر راه برداری ؟
: تو دیگه کی ای ..
» مگه نمیخوای از شر دختر هیون وو خلاص شی؟
: از کجا درموردش میدونی ..
» اینا مهم نیست .. فقط بهم اعتماد کن
: چرا باید به کسی که صداشو تغییر داده تا شناساییش نکنم اعتماد کنم؟
» شاید چون راه دیگه ای نداری .. خودتم میدونی کاری از دستت بر نمیاد .. ولی من میتونم کمکت منم ، باور کن منم به اندازه ی تو میخوام اون دونفر از هم جدا شن
مرد نفسشو با حرص بیرون داد .. اعتماد به شخص ناشناس پشت خط ریسک داشت .. ولی راه دیگه ای داشت ؟ بعد از چند ثانیه جواب داد
: چیکار کنم ..
» الان میتونیم با هم همکاری کنیم .. تو نیازی نیست کاری انجام بدی .. فقط بسپرش به من .. و هیچ کاری نکن ، اجازه بده پسرت و خانم جئون یا بهتره بگم خانم کیم! از این آرامش قبل از طوفان لذت ببرن
: هی .. تو مطمئنی ؟
» وقتی قدم اول نقشمو اجرا کنم متوجه میشی که من سر حرفام میمونم ..
: ولی من حتی نمیدونم تو کی ای ..
» میتونی J صدام کنی
: این دیگه چجور اسمیه ..
» خیلی سوال میپرسی .. فقط تا بهت نگفتم کاری نکن
بعد از این حرف گوشی رو قطع کرد
---
چند ساعت از حرفایی که پدرش بهش زد گذشته بود و با فکر بهش خندش گرفته بود .. قرار بود پدرش فعلا نفهمه ولی انگار خودشو بدجوری لو داد
چون کار خاصی برای انجام دادن نداشت لباساشو عوض کرد و از اتاقش بیرون زد
سمت ماشینش توی حیاط رفت که چشمش به دختر توی بالکن افتاد .. اون بازم توی بالکن نشسته بود و به ته اون باغ بزرگ پر از درخت خیره شده بود
لبخندی زد و یاد قولی که به سوآ داده بود افتاد
"بذار این ماموریتایی که بابام بهم داده تموم شه .. خودم میبرمت بیرون "
گوشیشو در آورد و سریع روی اسم سوآ ضربه زد
چند ثانیه بعد صدای لطیف دختر توی گوشش پیچید
+عا .. مینهو؟ چیزی شده؟
-پایینو نگاه کن
چشمش به مینهو که خورد خندید
+چیهه
-مگه نگفتی دلت پوسید؟ انقد تو بالکن نشین .. آماده شو بیا پایین
دختر با ذوق جواب داد
+واقعااا؟
-نمیبینی منتظرتم مگه؟
+باشه باشه اومدم
۳.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.