۲پارتی جیهوپ پارت۲💛
جیهوپ:نظرت چیه از پرورشگاه......از پرورشگاه بچه بیاریم؟
ساکورا:الان؟
جیهوپ:منظورم تو این ماه یا هفتس
ساکورا:بچه میخوای؟
جیهوپ:نه ولی برای روحیه تو گفتم
ساکورا:بچه ی ۷ماهم سقط شده....با دیدن اینکه بین پاهام پر خون شده وحشت کردم...یه هفته بیمارستان بودم اونوقت بنظرت روحیم خوب میشه؟
جیهوپ:اوکی بیخیال نظر بجایی نبود فراموشش کن
ساکورا به حرف جیهوپ فکر کرد....
نظر خوبی بود ولی ساکورا باید قبول میکرد؟
بیخیال فکراش شد و شروع به خوردن اب پرتغالش کرد
(شب٠۳:٠٠)
ساکورا با دیدن اینکه جیهوپ کنارش نخوابیده از جاش بلند شد
چند بار چشماشو باز و بسته کرد تا از خواب بیدار شه
از سر جاش بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت
جیهوپ تو اشپزخونه نبود
به سمت اتاق بچشون یا بهتر بود بگم بچه ای که دیگه وجود نداشت رفت
جیهوپ لباس بچرو بغل کرده بود و خوابیده بود
به سمتش رفت
صورتش خیس بود
دستی به صورت همسرش کشید که جیهوپ از خواب پرید
ساکورا:جیهوپ
جیهوپ:ساعت چنده
ساکورا:۳صبح
جیهوپ:تو چرا بیداری
ساکورا:دیدم تو نیستی
جیهود:اهان....برو بخواب الان میام
ساکورا میدونست همسرش بچه میخواست
سرشو رو پای جیهوپ گذاشت و چشماشو بست
جیهوپ:ساکورا....
ساکورا:از پرورشگاه بچه میاریم....خودمون بزرگش میکنیم و چیزی براش کم نمیزاریم....
جیهوپ:مطمئنی؟
ساکورا:مطمئنم اون مارو داره.....ترو داره.....اون حتی میتونه سال های دیگه خواهر یا برادر داشته باشه این طوری خیلی خوب میشه میدونم که پدر خوبی میشه هوپی حتی اگه از خون توهم نباشه بازم بچته و بهش عشق میورزی....اینطوری منم حسرت اینکه نتونستم ترو پدر کنم رو دلم میمونه
جیهوپ:عاشقتم ساکورا🤍
.
.
.
.
حمایت یادتون نره💛
ساکورا:الان؟
جیهوپ:منظورم تو این ماه یا هفتس
ساکورا:بچه میخوای؟
جیهوپ:نه ولی برای روحیه تو گفتم
ساکورا:بچه ی ۷ماهم سقط شده....با دیدن اینکه بین پاهام پر خون شده وحشت کردم...یه هفته بیمارستان بودم اونوقت بنظرت روحیم خوب میشه؟
جیهوپ:اوکی بیخیال نظر بجایی نبود فراموشش کن
ساکورا به حرف جیهوپ فکر کرد....
نظر خوبی بود ولی ساکورا باید قبول میکرد؟
بیخیال فکراش شد و شروع به خوردن اب پرتغالش کرد
(شب٠۳:٠٠)
ساکورا با دیدن اینکه جیهوپ کنارش نخوابیده از جاش بلند شد
چند بار چشماشو باز و بسته کرد تا از خواب بیدار شه
از سر جاش بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت
جیهوپ تو اشپزخونه نبود
به سمت اتاق بچشون یا بهتر بود بگم بچه ای که دیگه وجود نداشت رفت
جیهوپ لباس بچرو بغل کرده بود و خوابیده بود
به سمتش رفت
صورتش خیس بود
دستی به صورت همسرش کشید که جیهوپ از خواب پرید
ساکورا:جیهوپ
جیهوپ:ساعت چنده
ساکورا:۳صبح
جیهوپ:تو چرا بیداری
ساکورا:دیدم تو نیستی
جیهود:اهان....برو بخواب الان میام
ساکورا میدونست همسرش بچه میخواست
سرشو رو پای جیهوپ گذاشت و چشماشو بست
جیهوپ:ساکورا....
ساکورا:از پرورشگاه بچه میاریم....خودمون بزرگش میکنیم و چیزی براش کم نمیزاریم....
جیهوپ:مطمئنی؟
ساکورا:مطمئنم اون مارو داره.....ترو داره.....اون حتی میتونه سال های دیگه خواهر یا برادر داشته باشه این طوری خیلی خوب میشه میدونم که پدر خوبی میشه هوپی حتی اگه از خون توهم نباشه بازم بچته و بهش عشق میورزی....اینطوری منم حسرت اینکه نتونستم ترو پدر کنم رو دلم میمونه
جیهوپ:عاشقتم ساکورا🤍
.
.
.
.
حمایت یادتون نره💛
۵.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.