My Sweet Evil/شیطان شیرین من
My Sweet Evil/شیطان شیرین من
PartTen/پارت ده
♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•
بعد از ناهار،با تای ظرفهارو شستیم.ظرفها زیاد نبودن پس زود تموم شد.ساعت تازه دوی بعد از ظهر شده بود.میخواستم بگم که بریم بیرون ول یبعد پشیمون شدم؛تو این وقت روز بیرون رفتن اصلا به درد نمیخوره.صبح هم که از بعد صبحانه نشسته بودیم پای تلویزیون.
:هی،تای.به نظرت چیکار کنیم؟
:منظورت چیه؟
:خب،یه کاری که حوصلهمون سر نزه.
:اها...چطوره بازی کنیم؟
:فکر خوبه.ولی چه بازی؟
:ویدیویی!
راستش فکری که تای کرد زیاد بد نبود؛بلکه عالی هم بود.خیلی وقت بود بازی ویدیویی نکرده بودم.بازیهای ویدیویی زیادی داشتم ولی چون همیشه تنها بودم،زیاد باهاشون بازی نکرده بودم.
:خیلی خب!بیا بریم؛یه چندتا بازی ویدیویی دارم.
با تای دوباره رفتیم تو پذیرایی.رفتم و یکی از کشوهای میز تلویزیون رو بتز کردم که داخلش رو بگردم.
:بازیهات اینجان؟
:آره.
پنج تا بازی ویدیویی از کشو درآوردم و بعد کشو رو با صدای تق بلندی بستم.
:خب،اینم از این!کدوم رو اول بازی کنیم؟
:آم...
تای داشت فکر میکرد که کدوم یک از بازیهارو انتخاب کنه.هر پنج تا بازی ماجراجویانه بود،فقط ماجراجویی تو دنیاهای مختلف.
:این!
تای بلاخره بازی رو انتخاب کرده بود؛ماجراجویی تو دنیای جادویی.بازی موردعلاقهام!
:بهترین انتخاب!
دستههای بازی رو از توی یکی از کشوهای دیگهی میز تلویزیون درآوردم؛بازی رو پلی کرده و رفتم رو مبل کنار تای با یکی از دستههای بازی نشستم.بازی رو شروع کردیم.توی بازی با موجودات جادویی میجنگیدیم و برای بقا تلاش میکردیم.یه جورایی باحال بود.مواقعی که از موجودات جادویی مثل غولها و جادوگرها و موجودات دیگه شکست میخوردیم،کلی حرص میخوردیم.بعد از اینکه از بازی دنیای جادویی خسته شدیم،یه بازیه دیگه رو انتخاب کردیم.همینجوری تا نزدیکهای عصر ساعت پنج و شش بازی کردیم و خودمون رو سرگرم کردیم.
...
♡•♡•♡•♡•♡•♡•
PartTen/پارت ده
♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•
بعد از ناهار،با تای ظرفهارو شستیم.ظرفها زیاد نبودن پس زود تموم شد.ساعت تازه دوی بعد از ظهر شده بود.میخواستم بگم که بریم بیرون ول یبعد پشیمون شدم؛تو این وقت روز بیرون رفتن اصلا به درد نمیخوره.صبح هم که از بعد صبحانه نشسته بودیم پای تلویزیون.
:هی،تای.به نظرت چیکار کنیم؟
:منظورت چیه؟
:خب،یه کاری که حوصلهمون سر نزه.
:اها...چطوره بازی کنیم؟
:فکر خوبه.ولی چه بازی؟
:ویدیویی!
راستش فکری که تای کرد زیاد بد نبود؛بلکه عالی هم بود.خیلی وقت بود بازی ویدیویی نکرده بودم.بازیهای ویدیویی زیادی داشتم ولی چون همیشه تنها بودم،زیاد باهاشون بازی نکرده بودم.
:خیلی خب!بیا بریم؛یه چندتا بازی ویدیویی دارم.
با تای دوباره رفتیم تو پذیرایی.رفتم و یکی از کشوهای میز تلویزیون رو بتز کردم که داخلش رو بگردم.
:بازیهات اینجان؟
:آره.
پنج تا بازی ویدیویی از کشو درآوردم و بعد کشو رو با صدای تق بلندی بستم.
:خب،اینم از این!کدوم رو اول بازی کنیم؟
:آم...
تای داشت فکر میکرد که کدوم یک از بازیهارو انتخاب کنه.هر پنج تا بازی ماجراجویانه بود،فقط ماجراجویی تو دنیاهای مختلف.
:این!
تای بلاخره بازی رو انتخاب کرده بود؛ماجراجویی تو دنیای جادویی.بازی موردعلاقهام!
:بهترین انتخاب!
دستههای بازی رو از توی یکی از کشوهای دیگهی میز تلویزیون درآوردم؛بازی رو پلی کرده و رفتم رو مبل کنار تای با یکی از دستههای بازی نشستم.بازی رو شروع کردیم.توی بازی با موجودات جادویی میجنگیدیم و برای بقا تلاش میکردیم.یه جورایی باحال بود.مواقعی که از موجودات جادویی مثل غولها و جادوگرها و موجودات دیگه شکست میخوردیم،کلی حرص میخوردیم.بعد از اینکه از بازی دنیای جادویی خسته شدیم،یه بازیه دیگه رو انتخاب کردیم.همینجوری تا نزدیکهای عصر ساعت پنج و شش بازی کردیم و خودمون رو سرگرم کردیم.
...
♡•♡•♡•♡•♡•♡•
۷.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.