یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت شصت و دو
بازم مثل اون موقعه جوابمو نداد
ملکا:مانکن مرد تویی!!
که بابا اومد
بابا:سلام آقا ارتان خیلی خوش اومدین
ارتان:سلام متشکرم آقای مرادی
بابا:اقا ارتان اینم دخترم ملکا
من چند تا کار دارم برا همین نمیتونم توی عکاسی باشم و قراره مانکن زن دخترم ملکا باشه امیدوارم مثل همیشه کارا خوب پیش بره من دیگه میرم
ملکا:وای خدایا یعنی قراره من با تو عکس بگیرم وای خدایا عجب فاجعه ای میخواد بشه
کارمند:خانم لطفا بیاین مایو بپوشین
ملکا:چی!
کارمند:عکاسی کنار دریا هست
رفتم تا لباسمو عوضش کنم
یه مایو سرهمی مشکی پوشیدم
رفتم بیرون ارتان یه شورت مشکی پوشیده بود بدش سفید بود سیس پک هاشو که نگم براتون
وای من چم شده
ارتان داشت نگام میکرد
صورتشو گرفتم انور کردم
ملکا:انور رو نگاه کن
پوزخندی زد
برا عکاسی باید میرفتم توی دریا
آب خیلی سرد بود
ارتان دستمو گرفت داشتیم با هم میرفتیم توی دریا
که عکس بگیرن
رمان ارتش
پارت شصت و دو
بازم مثل اون موقعه جوابمو نداد
ملکا:مانکن مرد تویی!!
که بابا اومد
بابا:سلام آقا ارتان خیلی خوش اومدین
ارتان:سلام متشکرم آقای مرادی
بابا:اقا ارتان اینم دخترم ملکا
من چند تا کار دارم برا همین نمیتونم توی عکاسی باشم و قراره مانکن زن دخترم ملکا باشه امیدوارم مثل همیشه کارا خوب پیش بره من دیگه میرم
ملکا:وای خدایا یعنی قراره من با تو عکس بگیرم وای خدایا عجب فاجعه ای میخواد بشه
کارمند:خانم لطفا بیاین مایو بپوشین
ملکا:چی!
کارمند:عکاسی کنار دریا هست
رفتم تا لباسمو عوضش کنم
یه مایو سرهمی مشکی پوشیدم
رفتم بیرون ارتان یه شورت مشکی پوشیده بود بدش سفید بود سیس پک هاشو که نگم براتون
وای من چم شده
ارتان داشت نگام میکرد
صورتشو گرفتم انور کردم
ملکا:انور رو نگاه کن
پوزخندی زد
برا عکاسی باید میرفتم توی دریا
آب خیلی سرد بود
ارتان دستمو گرفت داشتیم با هم میرفتیم توی دریا
که عکس بگیرن
۸.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.