باران خون p 67 اخر
اخرین پارت از باران خون
فصل اول..
نام: مشکلی که نداری؟
ا/ت: نه{ بی حال}
نام : مشکل داری!
ا/ت: اره
نام:؟؟
ا/ت: یکم چون روت حساسم وگرنه مشکلی نیست
نام: اعتماد داری بهم؟
ا/ت: اره دارم استخدامش کن
نام: باشه پس تو بیا شرکت ببینش استخدامش کن
ا/ت: باشه
نام: قراره خیلی چیز ها از این به بعد تو زندگیمون که از امروز به بعد معلوم میشه
ا/ت: جملت ترسناک بودااااااااا
نام: اره ، قدم بزنیم؟
ا/ت: اره مشکلی نیست ولی وقتی قدم زدیم بریم خونه چون هوا سرده
نام: باشه موافقم برای شام هم تو غذا درست کن
ا/ت: باشه{ خنده}
ویو نویسنده
دو معشوق دست در دست هم کنار رود هان قدم میزدند هیچ کس از اینده با خبر نیست اتفاقات زیادی منتظر این دو نفر است غم یا شاید هم شادی گاهی اوقات گذشته در اینده ما نقش داره پس با دقت زیبایی های دنیا را بنگر از کنار ان ها ساده رد نشو و ان ها را بجوی
پایان
ادامه دارد...
فصل اول..
نام: مشکلی که نداری؟
ا/ت: نه{ بی حال}
نام : مشکل داری!
ا/ت: اره
نام:؟؟
ا/ت: یکم چون روت حساسم وگرنه مشکلی نیست
نام: اعتماد داری بهم؟
ا/ت: اره دارم استخدامش کن
نام: باشه پس تو بیا شرکت ببینش استخدامش کن
ا/ت: باشه
نام: قراره خیلی چیز ها از این به بعد تو زندگیمون که از امروز به بعد معلوم میشه
ا/ت: جملت ترسناک بودااااااااا
نام: اره ، قدم بزنیم؟
ا/ت: اره مشکلی نیست ولی وقتی قدم زدیم بریم خونه چون هوا سرده
نام: باشه موافقم برای شام هم تو غذا درست کن
ا/ت: باشه{ خنده}
ویو نویسنده
دو معشوق دست در دست هم کنار رود هان قدم میزدند هیچ کس از اینده با خبر نیست اتفاقات زیادی منتظر این دو نفر است غم یا شاید هم شادی گاهی اوقات گذشته در اینده ما نقش داره پس با دقت زیبایی های دنیا را بنگر از کنار ان ها ساده رد نشو و ان ها را بجوی
پایان
ادامه دارد...
۳۲۶
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.