وقتی بیماری قلبی داشتی پارت 2
با تعجب بهشون نگاه کردم
+این چیه؟
♡خودت بازش کن (عصبی)
پاکت رو باز کردم چند تا عکس بود از توی ماکت در اوردم و دیدم عکس من با به پسر بود که داشتن همو میبوسیدن
+و.... ولی من همش تو خونم این توی باره بنظورتون فک نکردین فتوشاب باشه؟
☆تو..... چطور
♡از برادرمون جدا شو نمیخوام اسیبی ببینه
+جیمیناااا من اونکارو نکردم باور کن (گریه)
♡بسهههه (داد میزنه و سه یون رو پرت میکنه که سرش میخوره توی تیزی مبل و یدفه قلبش میگیره و دستشو میزاره روقلبش
♡بیابریم تهیونگا نباید کنار یه ادم خیانتکار باشیم....
+اخخخخ (وبعد بیهوش شد)
☆ج.... جیمینا زنداداش (اشاره میکنه به سه یون
♡من رفتم
ویو تهیونگ....
وقتی سه یون رو دیدم تو اون وعضیت ناراحت شدم وقتی به عکسا نگاه کردم اصلا اون صورت سه یون نبود سریع رفتم سمت سه یون
☆س... سه یونا (بغض)
☆ایشششش
بغلش کردم و بردم روتختش گذاشتم میخواستم برم جعبه کمک های اولیه رو بیارم که دستم توسط سه یون گرفته شد
+تهیونگاا
☆سه یونا جعبه کمک های اولیه کجاست
+اونجا بالای..... اخخ
☆خوبی؟ درد داری؟
+اونجا قرصام میشه بدیشون
تهیونگ رفت وقرصای سه یونو با یه لیوان اب بهش داد
که گوشیش زنگ خورد
که با اسم جونگ کوک مواجه شد
مکالمه....
- تهیونگا کجایی زود بیا میخوایم بریم....
☆خیلی بی حیایی
-بو؟(چی؟)
☆زنت اینجا حالش بده تو بفکر بیرون رفتنی؟
-هه.... اون زن من نیست اون یه هرزس
☆کار اون نیستتت (داد)
سه یون گوشی رو از جونگ کوک گرفت و گفت
+جونگ کوکااا
جونگ کوک تا تسم سه یونو شنید گوشیو قطع کرد
+همشش ابراز علاقه هاش دروغ بود (گریه) تهیونگ که وضعیت سه یونو دید بغلش کرد و مثل یه اوپا و یه برادر همراهش شد
☆ببخشید سه یونا باید برم
+اشکال نداره تا همینجا شم کمکم کردی
☆منو میبخشی؟
+معلومه
☆خنده ناراحتی..
☆خدافظ
+اوهوم خدافظ
تهیون گکا داشت میرفت عکسا رو دید اونا رو برداشت و با عصبانیت رفت.....
ویو سه یون منتظر کوک بودم با اینکه باهام قهره و هنوز فک میکنه کار منه ولی منتظرم که بیاد
صدای کلید اومد رفتم از اتاق بیرون و دیدم کوکی بود رفتم سمتش و دستشو گرفتم که پسم زد و بعد به صورتم نگاه کرد و گفت....
خیلی نوشتم دستم پوکید....
حمایت کنید تروخدا
شرایط
۶کامنت
۷لایک
+این چیه؟
♡خودت بازش کن (عصبی)
پاکت رو باز کردم چند تا عکس بود از توی ماکت در اوردم و دیدم عکس من با به پسر بود که داشتن همو میبوسیدن
+و.... ولی من همش تو خونم این توی باره بنظورتون فک نکردین فتوشاب باشه؟
☆تو..... چطور
♡از برادرمون جدا شو نمیخوام اسیبی ببینه
+جیمیناااا من اونکارو نکردم باور کن (گریه)
♡بسهههه (داد میزنه و سه یون رو پرت میکنه که سرش میخوره توی تیزی مبل و یدفه قلبش میگیره و دستشو میزاره روقلبش
♡بیابریم تهیونگا نباید کنار یه ادم خیانتکار باشیم....
+اخخخخ (وبعد بیهوش شد)
☆ج.... جیمینا زنداداش (اشاره میکنه به سه یون
♡من رفتم
ویو تهیونگ....
وقتی سه یون رو دیدم تو اون وعضیت ناراحت شدم وقتی به عکسا نگاه کردم اصلا اون صورت سه یون نبود سریع رفتم سمت سه یون
☆س... سه یونا (بغض)
☆ایشششش
بغلش کردم و بردم روتختش گذاشتم میخواستم برم جعبه کمک های اولیه رو بیارم که دستم توسط سه یون گرفته شد
+تهیونگاا
☆سه یونا جعبه کمک های اولیه کجاست
+اونجا بالای..... اخخ
☆خوبی؟ درد داری؟
+اونجا قرصام میشه بدیشون
تهیونگ رفت وقرصای سه یونو با یه لیوان اب بهش داد
که گوشیش زنگ خورد
که با اسم جونگ کوک مواجه شد
مکالمه....
- تهیونگا کجایی زود بیا میخوایم بریم....
☆خیلی بی حیایی
-بو؟(چی؟)
☆زنت اینجا حالش بده تو بفکر بیرون رفتنی؟
-هه.... اون زن من نیست اون یه هرزس
☆کار اون نیستتت (داد)
سه یون گوشی رو از جونگ کوک گرفت و گفت
+جونگ کوکااا
جونگ کوک تا تسم سه یونو شنید گوشیو قطع کرد
+همشش ابراز علاقه هاش دروغ بود (گریه) تهیونگ که وضعیت سه یونو دید بغلش کرد و مثل یه اوپا و یه برادر همراهش شد
☆ببخشید سه یونا باید برم
+اشکال نداره تا همینجا شم کمکم کردی
☆منو میبخشی؟
+معلومه
☆خنده ناراحتی..
☆خدافظ
+اوهوم خدافظ
تهیون گکا داشت میرفت عکسا رو دید اونا رو برداشت و با عصبانیت رفت.....
ویو سه یون منتظر کوک بودم با اینکه باهام قهره و هنوز فک میکنه کار منه ولی منتظرم که بیاد
صدای کلید اومد رفتم از اتاق بیرون و دیدم کوکی بود رفتم سمتش و دستشو گرفتم که پسم زد و بعد به صورتم نگاه کرد و گفت....
خیلی نوشتم دستم پوکید....
حمایت کنید تروخدا
شرایط
۶کامنت
۷لایک
۶.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.