طلسم عشق خون آشام پارت ۶
از زبون تو : حوصله م خیلی سر رفته بود نمیدونستم چرا اینجام اون پسر قبلی دوباره اومد تو اتاق اومد نشست جلوم گفت : چندتا سوال دارم بیبی اگه جواب بدی میزارم بری ولی اگه ندی بدمیبینی
تو سکوت کردی اون شروع کرد :
اون : جای پسرا رو بگو
تو : جال اونارو میخای چیکار؟
اون : چون ونا ومپایرن میفهمی اینو؟
شوکه شدی خییییلی تعجب کردی با خودت گفتی اون از کجا میدونه
گفتی : از.....از.....کجا می....دونی
اون : دیگه دیگه امر دیگه تعارف نکنید
بس کن این مسخره بازی هارو بگو اونا کجان؟
تو : عمرا هیچوقت نمیگم
اون : ( فک کنم تا آخر باید بگم اون😅) اونم گفت خود دانی و رفت بیرون و با دوتا نره ول برگشت و گفت : حالشو ببرید واسه خودتون ازش استفاده تون رو بکنید بعد بکشینش
تو خیلی ترسیدی و تو دلت گفتی خدایا کمکم کن نمیخام ناپاک بمیرم ( نمیدونم اینارو از کجا یاد میگیرم کاش واسه درس هامم اینجوری راه حلش یادم میومد پوووفففف)اون پسره رفت بیرون یکی از نره غول ها اومد زانو زد جلوم و فکمو گرفت تو دستاش و گفت : ببین یا میگی اون پسرا کجان یا........( انتظار نداشتی بگم😄)
تو : هیچوقت
اونا شروع کردن به کتک زدنت با لگد میزدت با هر لگدی که میزدن کلی خون از دهن و بینی و همه جای بدنت بیرون میریخت داشتی مردن خودت رو میدیدی که صدای آژیر ماشین پلیس اومد اون دوتا تورو ول کردن و از پنجره فرار کردن و تو رو انداختن رو زمین با خودت گفتی : کاش حداقل قبل مردنم باز پسرا رو میدیدم و هیچی نفهمیدی و از هوش رفتی.
از زبون جیمین : داشتیم ردیابی میکردیم که ا/ت کجاست که یهو شوگا داد زد : پیداش کردم پیداش کردم آرررره سریع با تهیونگ دویدیم پیشش وشگا جای ا/ت رو پیدا کرده بود خوشحال رفتیم آماده شدیم و به پلیس زنگ زدیم و به اون محل رفتیم وقتی رسیدیم خیلی آروم رفتیم تو خونه خرابه ای که شبیه زیرزمینی بود که یکی رو دیدم روی زمین افتاده سریع دویدم پیشش و روشو به طرف خودم کردم دیدم ا/ت هست داد زدم : بچه ها پیداش کردم بیاین همه اومدن ولی وضعیتش خیلی وخیم بود نبضش رو گرفتم خیلی کند میزد هرلحظه ممکن بود بمیره تهیونگ رو دیدم که یه گوشه نشسته و زل زده یه نقطه رفتم پیشش و گفتم تهیونگ بلند شو ا/ت حالش بده باید ببریمش بیمارستان انگار به خودش اومد و گفت باشه تو برو بیارش من میرم ماشین رو بیارم اون رفت منم رفتم پیش ا/ت با یه حرکت بغلش کردم و آوردمش بیرون( چطور زورت رسیییید😂😳)
پایان پارت 6🎈🖤
تو سکوت کردی اون شروع کرد :
اون : جای پسرا رو بگو
تو : جال اونارو میخای چیکار؟
اون : چون ونا ومپایرن میفهمی اینو؟
شوکه شدی خییییلی تعجب کردی با خودت گفتی اون از کجا میدونه
گفتی : از.....از.....کجا می....دونی
اون : دیگه دیگه امر دیگه تعارف نکنید
بس کن این مسخره بازی هارو بگو اونا کجان؟
تو : عمرا هیچوقت نمیگم
اون : ( فک کنم تا آخر باید بگم اون😅) اونم گفت خود دانی و رفت بیرون و با دوتا نره ول برگشت و گفت : حالشو ببرید واسه خودتون ازش استفاده تون رو بکنید بعد بکشینش
تو خیلی ترسیدی و تو دلت گفتی خدایا کمکم کن نمیخام ناپاک بمیرم ( نمیدونم اینارو از کجا یاد میگیرم کاش واسه درس هامم اینجوری راه حلش یادم میومد پوووفففف)اون پسره رفت بیرون یکی از نره غول ها اومد زانو زد جلوم و فکمو گرفت تو دستاش و گفت : ببین یا میگی اون پسرا کجان یا........( انتظار نداشتی بگم😄)
تو : هیچوقت
اونا شروع کردن به کتک زدنت با لگد میزدت با هر لگدی که میزدن کلی خون از دهن و بینی و همه جای بدنت بیرون میریخت داشتی مردن خودت رو میدیدی که صدای آژیر ماشین پلیس اومد اون دوتا تورو ول کردن و از پنجره فرار کردن و تو رو انداختن رو زمین با خودت گفتی : کاش حداقل قبل مردنم باز پسرا رو میدیدم و هیچی نفهمیدی و از هوش رفتی.
از زبون جیمین : داشتیم ردیابی میکردیم که ا/ت کجاست که یهو شوگا داد زد : پیداش کردم پیداش کردم آرررره سریع با تهیونگ دویدیم پیشش وشگا جای ا/ت رو پیدا کرده بود خوشحال رفتیم آماده شدیم و به پلیس زنگ زدیم و به اون محل رفتیم وقتی رسیدیم خیلی آروم رفتیم تو خونه خرابه ای که شبیه زیرزمینی بود که یکی رو دیدم روی زمین افتاده سریع دویدم پیشش و روشو به طرف خودم کردم دیدم ا/ت هست داد زدم : بچه ها پیداش کردم بیاین همه اومدن ولی وضعیتش خیلی وخیم بود نبضش رو گرفتم خیلی کند میزد هرلحظه ممکن بود بمیره تهیونگ رو دیدم که یه گوشه نشسته و زل زده یه نقطه رفتم پیشش و گفتم تهیونگ بلند شو ا/ت حالش بده باید ببریمش بیمارستان انگار به خودش اومد و گفت باشه تو برو بیارش من میرم ماشین رو بیارم اون رفت منم رفتم پیش ا/ت با یه حرکت بغلش کردم و آوردمش بیرون( چطور زورت رسیییید😂😳)
پایان پارت 6🎈🖤
۳۶.۶k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.