پارت166
#پارت166
شیطونکِ بابا🥺💜
+ دربیار لباستو....
_ هن؟!
+ نکنه میخوای رو این لباست بپوشی اینو؟!
راست میگفتا چقد خنگ شده بودم!! ایشی زیر لب گفتم و لباسمو در آوردم
نازی چهارچشمی زل زده بود بهم و داشت دید میزد منو
لباسمو با کمک نازی پوشیدم و نگاهی به خودم تو آیینه انداختم ، اوف عجب جیگری شده بودمااا
کاش مجرد بودم و میتونستم توی این مهمونی حسابی خوش بگذرونم....
هرچند که شرایط الانم زیادی فرقی با مجرد بودن نمیکرد..
چون مطمعنم که افراز اصلا منو به عنوان زنش به بقیه معرفی نمیکرد
نازی کارش که تموم شد از اتاق رفت بیرون و درو محکم زد
بی تفاوت نسبت بهش ، چرخشی زدم و یکمی ذوق داشتم بخاطر لباسو آرایشم
اما یهویی تمام ذوقم کور شد و اهی کشیدم ، کاش که کیاناهم اینجا بود تا میتونستم باهاش دردو دل کنم
روی تخت نشستم و بغ کرده خیره شدم به در ، نیم ساعتی به همون روال گذشت که با شنیدن صحبت افراز و سلماز خانوم فوری سرجام سیخ شدم
افراز درو باز کرد ولی همچنان داشت با سلماز خانوم صحبت میکرد
از روی تخت بلند شدم و منتظرش موندم تا بیاد تو اتاق.
حرفش که تموم شد ، با دیدنم سوتی زد و گفت:
+ اوه اوه
بگو تو جذاب کی بودی؟؟!
از حق نگذریم از تعریفش خر ذوق شدم و نیمچه لبخندی زدم
_ خوشگل شدم؟!
+ خیلی خوشگل شدی
بیا اینجا ببینم توله سگ....
به بغلش اشاره ای کرد که خجالت زده سرمو انداختم پایین....
بعد سالها پارت گذاشت😂😂
شیطونکِ بابا🥺💜
+ دربیار لباستو....
_ هن؟!
+ نکنه میخوای رو این لباست بپوشی اینو؟!
راست میگفتا چقد خنگ شده بودم!! ایشی زیر لب گفتم و لباسمو در آوردم
نازی چهارچشمی زل زده بود بهم و داشت دید میزد منو
لباسمو با کمک نازی پوشیدم و نگاهی به خودم تو آیینه انداختم ، اوف عجب جیگری شده بودمااا
کاش مجرد بودم و میتونستم توی این مهمونی حسابی خوش بگذرونم....
هرچند که شرایط الانم زیادی فرقی با مجرد بودن نمیکرد..
چون مطمعنم که افراز اصلا منو به عنوان زنش به بقیه معرفی نمیکرد
نازی کارش که تموم شد از اتاق رفت بیرون و درو محکم زد
بی تفاوت نسبت بهش ، چرخشی زدم و یکمی ذوق داشتم بخاطر لباسو آرایشم
اما یهویی تمام ذوقم کور شد و اهی کشیدم ، کاش که کیاناهم اینجا بود تا میتونستم باهاش دردو دل کنم
روی تخت نشستم و بغ کرده خیره شدم به در ، نیم ساعتی به همون روال گذشت که با شنیدن صحبت افراز و سلماز خانوم فوری سرجام سیخ شدم
افراز درو باز کرد ولی همچنان داشت با سلماز خانوم صحبت میکرد
از روی تخت بلند شدم و منتظرش موندم تا بیاد تو اتاق.
حرفش که تموم شد ، با دیدنم سوتی زد و گفت:
+ اوه اوه
بگو تو جذاب کی بودی؟؟!
از حق نگذریم از تعریفش خر ذوق شدم و نیمچه لبخندی زدم
_ خوشگل شدم؟!
+ خیلی خوشگل شدی
بیا اینجا ببینم توله سگ....
به بغلش اشاره ای کرد که خجالت زده سرمو انداختم پایین....
بعد سالها پارت گذاشت😂😂
۵.۶k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.