جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۳۴
ادمین ویو:
پی دی نیم:جونگکوک خودتی؟اوه خدای من
و بغلش کرد بعد از صحبت کردن باهاش بلخره تصمیم بر این شد که اعلام کنن جونگکوک برگشته و پلیسا چهارچشمی مراقب شرکت باشن برای گمراهی هم جلوی در خوابگاه بیرون از. شرکت هم پلیس میزارن که موران گمراه شده
ات:لعنتی!پس شماها چی کار میکردین ها؟(داد)
لیان:موران...
ات:خ///فه شو الان راه عمارتو بلند شده و این یعنی چی یعنی پلیس و بدبختی(داد)
هانا:حالا شاید اینجوری هم نشه
ات:هوففف این دفعه میکشمش زود باش
هانا:یعنی چی که میکشیش؟
ات با اعصبانیت هانا رو به دیوار میخ کرد
لیان:موران!!
ات:بسه دیگه موران موران،موران اسم رمزه اسم من اته بفمید!(داد)
ساعدشو از زیر گردن هانا برداشت و رفت بالا تا هرچی نیازشه بر داره
بعد مدتی برگشت و دستور داد که برن دنبال جونگکوک
تو ماشین هانا سر صحبتو در گوشی باز کرد
از اونجایی که فهمیده بود موران اسم رمزه پچ پچ کرد ولی اول گفت
هانا:چرا ماسک تغییر نزدی؟
ات:دیگه واسم مهم نیس من که توی اون سیستم مسخره ثبت نشدم
هانا:واقعن اسمت اته؟
ات:بعضی وقتا خودمم یادم میرفت هانا
و برگشت سمتش
ات:اینو به جونگکوک گفتم چون دیگه نمیتونستم توی دلم نگه دارم
هانا:اوه خب اشکال نداره منم خیلی وقتا اینجوری میشم ولی باید اول به من میگفتیا!
وقتی رسیدن شهر رفتن خوابگاه بی تی اسو شناسایی کردن و رفتن اونجا با دیدن پلیسا هانا شک کرد
هانا:ممکنه اینجا باشن ممکنه نباشن چون پلیسا تقریبن بیخیالن
ات:خب چه بهتر
درحالی که صدا خفه کن تفنگشو میبست حرف میزد و بعدش با یه حرکت مغز همه ی اون پلیسا رو سوراخ کرد و ریختن توی خونه همه جارو گشتن ولی یزی پیدا نکردن
هانا:احتمالن توی خوابگاه شرکتن
ات:خوابگاه شرکت؟
هانا:عاره وقتی شناسایی میکردیم فهمیدم
پارت۳۴
ادمین ویو:
پی دی نیم:جونگکوک خودتی؟اوه خدای من
و بغلش کرد بعد از صحبت کردن باهاش بلخره تصمیم بر این شد که اعلام کنن جونگکوک برگشته و پلیسا چهارچشمی مراقب شرکت باشن برای گمراهی هم جلوی در خوابگاه بیرون از. شرکت هم پلیس میزارن که موران گمراه شده
ات:لعنتی!پس شماها چی کار میکردین ها؟(داد)
لیان:موران...
ات:خ///فه شو الان راه عمارتو بلند شده و این یعنی چی یعنی پلیس و بدبختی(داد)
هانا:حالا شاید اینجوری هم نشه
ات:هوففف این دفعه میکشمش زود باش
هانا:یعنی چی که میکشیش؟
ات با اعصبانیت هانا رو به دیوار میخ کرد
لیان:موران!!
ات:بسه دیگه موران موران،موران اسم رمزه اسم من اته بفمید!(داد)
ساعدشو از زیر گردن هانا برداشت و رفت بالا تا هرچی نیازشه بر داره
بعد مدتی برگشت و دستور داد که برن دنبال جونگکوک
تو ماشین هانا سر صحبتو در گوشی باز کرد
از اونجایی که فهمیده بود موران اسم رمزه پچ پچ کرد ولی اول گفت
هانا:چرا ماسک تغییر نزدی؟
ات:دیگه واسم مهم نیس من که توی اون سیستم مسخره ثبت نشدم
هانا:واقعن اسمت اته؟
ات:بعضی وقتا خودمم یادم میرفت هانا
و برگشت سمتش
ات:اینو به جونگکوک گفتم چون دیگه نمیتونستم توی دلم نگه دارم
هانا:اوه خب اشکال نداره منم خیلی وقتا اینجوری میشم ولی باید اول به من میگفتیا!
وقتی رسیدن شهر رفتن خوابگاه بی تی اسو شناسایی کردن و رفتن اونجا با دیدن پلیسا هانا شک کرد
هانا:ممکنه اینجا باشن ممکنه نباشن چون پلیسا تقریبن بیخیالن
ات:خب چه بهتر
درحالی که صدا خفه کن تفنگشو میبست حرف میزد و بعدش با یه حرکت مغز همه ی اون پلیسا رو سوراخ کرد و ریختن توی خونه همه جارو گشتن ولی یزی پیدا نکردن
هانا:احتمالن توی خوابگاه شرکتن
ات:خوابگاه شرکت؟
هانا:عاره وقتی شناسایی میکردیم فهمیدم
۳.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.