«عشق حقیقی»part 21
از دید ا/ت
خواستم ازونجا برم که دستم به گلدون روی میز خورد و افتاد شکست
ا/ت:اه لعنتی چرا ندیدمش الان چیکار کنم(زیر لب)
خم شدم که گندی که زدم جم کنم که یه سایه ای دیدم
سرمو بالا گرفتم کوک بود
سری بلند شدم و سعی کردم که توضیح بدم
ا/ت:کک کوک ببخشید واقعا ببخشید دستم خورد افتاد از قصد نبود حتی ببب ببین الان جمش میکنم خودم
خم شدم تا تیکه های شکسترو بردا که دستی رو دستم حس کردم
دست کوک بود که مانع جم کردنم میشد
کوک:ا/ت آروم باش مهم نیست خودت چیزیت نشد که ببینم حالت خوبه
انتظار داشتم عصبانی بشه ولی خیلی کیوت و مهربون بود از این حد کیوتیش لبخندی زدم که کوک هم لبخند زد
ا/ت:خیلی جذابی میدونستی آقای جئون
کوک:شما هم خیلی هاتی میدونستی خانم جئون
ته:شما هم خیلی زوج کیوتی هستین میدونستی جئون ها؟
وای نه اون ته بود مارو دیده بود
هول شدم و کوک رو هول دادم عقب که خورد به دیوار
کوک:اییی ا/ت چیکار میکنی؟
ا/ت:کک کوک ببخشید خوب…
حرفم با حس کردن لباش قطع شد
ولی نمیتونستم مقاومت کنم
بعد یک دقیقه ازم جدا شد
هردومون نفس نفس میزدیم که با دیدن ته با چشم های بسته زدین زیر خنده
برای اولین بار تو این عمارت از ته دل میخندیدم و خوشحال بودم ولی این خوشحالی زیاد طول نکشید و با یک تماس از طرف جوکیونگ تموم شد……
خواستم ازونجا برم که دستم به گلدون روی میز خورد و افتاد شکست
ا/ت:اه لعنتی چرا ندیدمش الان چیکار کنم(زیر لب)
خم شدم که گندی که زدم جم کنم که یه سایه ای دیدم
سرمو بالا گرفتم کوک بود
سری بلند شدم و سعی کردم که توضیح بدم
ا/ت:کک کوک ببخشید واقعا ببخشید دستم خورد افتاد از قصد نبود حتی ببب ببین الان جمش میکنم خودم
خم شدم تا تیکه های شکسترو بردا که دستی رو دستم حس کردم
دست کوک بود که مانع جم کردنم میشد
کوک:ا/ت آروم باش مهم نیست خودت چیزیت نشد که ببینم حالت خوبه
انتظار داشتم عصبانی بشه ولی خیلی کیوت و مهربون بود از این حد کیوتیش لبخندی زدم که کوک هم لبخند زد
ا/ت:خیلی جذابی میدونستی آقای جئون
کوک:شما هم خیلی هاتی میدونستی خانم جئون
ته:شما هم خیلی زوج کیوتی هستین میدونستی جئون ها؟
وای نه اون ته بود مارو دیده بود
هول شدم و کوک رو هول دادم عقب که خورد به دیوار
کوک:اییی ا/ت چیکار میکنی؟
ا/ت:کک کوک ببخشید خوب…
حرفم با حس کردن لباش قطع شد
ولی نمیتونستم مقاومت کنم
بعد یک دقیقه ازم جدا شد
هردومون نفس نفس میزدیم که با دیدن ته با چشم های بسته زدین زیر خنده
برای اولین بار تو این عمارت از ته دل میخندیدم و خوشحال بودم ولی این خوشحالی زیاد طول نکشید و با یک تماس از طرف جوکیونگ تموم شد……
۴.۱k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.