پارت ۳
پارت ۳
که یونگی اومد و حالم رو پرسید خیلی دوست داشتم که بغلش کنم و بهش پناه ببرم ولی نمیشد ..... که رفت .. نشستم و کلی. گریه کردم و نفهمیدم کی خوابم برد ...
صبح ساعت ۷:۹ دقیقه
جیمین ویو
دیشب از سر مستی به ا.ت بد بیراه گفتم
خیلی تو فکر بودم که یونگی اومد گفت
- چی بهش گفتی ؟؟؟
# باور کن مست بودم یونگی
- دیشب از ترس داشت میلرزید
# وای شت ریدم
نمیشه برم پیشش باهاش حرف بزنم
- اگه اجازه داد اوکی
رفتم پیش ا.ت و در زدم
ولی جواب نداد
آروم رفتم داخل دیدم خوابه ولی توی خواب داشت سرفه میکرد و رنگش خیلی پریده بود ......
که یونگی اومد و حالم رو پرسید خیلی دوست داشتم که بغلش کنم و بهش پناه ببرم ولی نمیشد ..... که رفت .. نشستم و کلی. گریه کردم و نفهمیدم کی خوابم برد ...
صبح ساعت ۷:۹ دقیقه
جیمین ویو
دیشب از سر مستی به ا.ت بد بیراه گفتم
خیلی تو فکر بودم که یونگی اومد گفت
- چی بهش گفتی ؟؟؟
# باور کن مست بودم یونگی
- دیشب از ترس داشت میلرزید
# وای شت ریدم
نمیشه برم پیشش باهاش حرف بزنم
- اگه اجازه داد اوکی
رفتم پیش ا.ت و در زدم
ولی جواب نداد
آروم رفتم داخل دیدم خوابه ولی توی خواب داشت سرفه میکرد و رنگش خیلی پریده بود ......
۶.۲k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.