pt15
#استری_کیدز
بازم من با تمام افکار توی سرم تنها موندم، نفس عمیقی کشیدم و داخل ساختمون رفتم، سمت توالت رفتم و آبی به دست و صورتم زدم، از توالت بیرون اومدم و نگاهی به راهرو انداختم، باید دنبال اون دری که جی هیون میگفت میگشتم، همه جارو نگاه کردم، ولی خبری از در نبود، به دیوار تکیه زدم و نشستم، با نشستنم کمی عقب رفتم، برگشتم و دوباره دیوار رو فشار دادم، خودشه، همینه، این یه دره، ولی قفل بود، اونطور که جی هیون گفت کلیدش توی اتاق چانه، باید به یه بهانه ای میرفتم اونجا، ولی وقتی چان اونجا بود نمیشد بگردم که، با این حال تصمیم گرفتم برم، آخرین نگاهم رو به اون در انداختم و قدم تام رو به سمت دفتر چان برداشتم، نفس عمیقی کشیدم و در رو به ارومی کوبیدم
چ: کیه؟!
+منم، می تونم بیام داخل؟!
چ: بیا تو
در رو اروم باز کردم، چان به صندلیش تکیه داده بود و با یه دستش اروم پیشونیش رو ماساژ میداد و چشماش بسته بود، چندتا بسته قرص که انگار ارام بخش بودن روی میز بود، شروع به اسکن اتاق کردم
چ: چیزی می خواستی؟!
با صدای آرومی لب زد
+آم.. م.. می خواستم که.. که
نمی دونستم چی باید بگم، سرش رو بالا اورد و بهم نگاه کرد، نکاهش خیلی آجزانه بود
+آهان، می خواستم بپرسم که، الان فقط باید به مینهو رسیدگی کنم؟!
درحالی گفتم که کل اتاق رو با چشمام اسکن می کردم و هنه سوراخ و سنبه هاش رو به ذهنم میسبردم، اروم سر تکون داد
+پس.. باشه، ببخشید که مزاحمت شدم
برگشتم تا با یه کپی کامل از اتاق که توی ذهنم سیو کرده بودم از اتاق بیرون برم
چ: هیجین
شکه شدم و به سمتش برگشتم
+بله
چ: یه لحظه بیا اینجا
چند ثانیه بهش خیره موندم و بعد به سمت میزش رفتم
+جانم
دستم رو کشید و منو توی بغلش نشوند و سرش رو توی گردنم برد
اینقدر دستاش رو محکم دورم پیچیده بود که نمی تونستم تکون بخورم، خواستم چیزی بگم که گفت
چ: لطفا، فقط چند لحظه اینجوری بمونیم
صداش خیلی آجز بود، پس جیزی نگفتم و توی بغلش موندم،
با صدای باز شدن در، جفتمون شکه شدیم
اون...
بازم من با تمام افکار توی سرم تنها موندم، نفس عمیقی کشیدم و داخل ساختمون رفتم، سمت توالت رفتم و آبی به دست و صورتم زدم، از توالت بیرون اومدم و نگاهی به راهرو انداختم، باید دنبال اون دری که جی هیون میگفت میگشتم، همه جارو نگاه کردم، ولی خبری از در نبود، به دیوار تکیه زدم و نشستم، با نشستنم کمی عقب رفتم، برگشتم و دوباره دیوار رو فشار دادم، خودشه، همینه، این یه دره، ولی قفل بود، اونطور که جی هیون گفت کلیدش توی اتاق چانه، باید به یه بهانه ای میرفتم اونجا، ولی وقتی چان اونجا بود نمیشد بگردم که، با این حال تصمیم گرفتم برم، آخرین نگاهم رو به اون در انداختم و قدم تام رو به سمت دفتر چان برداشتم، نفس عمیقی کشیدم و در رو به ارومی کوبیدم
چ: کیه؟!
+منم، می تونم بیام داخل؟!
چ: بیا تو
در رو اروم باز کردم، چان به صندلیش تکیه داده بود و با یه دستش اروم پیشونیش رو ماساژ میداد و چشماش بسته بود، چندتا بسته قرص که انگار ارام بخش بودن روی میز بود، شروع به اسکن اتاق کردم
چ: چیزی می خواستی؟!
با صدای آرومی لب زد
+آم.. م.. می خواستم که.. که
نمی دونستم چی باید بگم، سرش رو بالا اورد و بهم نگاه کرد، نکاهش خیلی آجزانه بود
+آهان، می خواستم بپرسم که، الان فقط باید به مینهو رسیدگی کنم؟!
درحالی گفتم که کل اتاق رو با چشمام اسکن می کردم و هنه سوراخ و سنبه هاش رو به ذهنم میسبردم، اروم سر تکون داد
+پس.. باشه، ببخشید که مزاحمت شدم
برگشتم تا با یه کپی کامل از اتاق که توی ذهنم سیو کرده بودم از اتاق بیرون برم
چ: هیجین
شکه شدم و به سمتش برگشتم
+بله
چ: یه لحظه بیا اینجا
چند ثانیه بهش خیره موندم و بعد به سمت میزش رفتم
+جانم
دستم رو کشید و منو توی بغلش نشوند و سرش رو توی گردنم برد
اینقدر دستاش رو محکم دورم پیچیده بود که نمی تونستم تکون بخورم، خواستم چیزی بگم که گفت
چ: لطفا، فقط چند لحظه اینجوری بمونیم
صداش خیلی آجز بود، پس جیزی نگفتم و توی بغلش موندم،
با صدای باز شدن در، جفتمون شکه شدیم
اون...
۸.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.