@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت چهاردهم
لی نا:ممنون
لو هان:ممنونم بابا
رفتیم داخل خونه صبحانه میخوردیم
لو هان:بابا میخوام باهاتون تنها صحبت کنم
بابا:چرا که نه پسرم همه برید بیرون
منم کنجکاو شدم پشت در وایستادم
تا ببینم چی میخواد به
بابام بگه
لو هان:این چند روز بابا دخترتون با پسرا دور میزنه لابد مدرک هم میخوایین اینم مدرک
ببینین
بابا:دخترم همچین دختری نیست حتما اشتباه شده
لو هان: نه بابا درسته اشتباه نیست
بابا:پسرم امشبو لی نا خونه ما بمونه فردا میتونی بیای دنبالش باهاش صحبت میکنم
لو هان:من حرفی ندارم میتونه یه هفته هم پیشتون بمونه
بابا:باشه پسرم
پسره ی بیشعور از تو انتظار نداشتم که بیای و به بابام بگی
لو هان:تو چند روزی خونه بابات بمون من میرم باشه خداحافظ
لی نا:خیلی عوضی هستی
بهم اهنیت نداد و رفت
که بابام به کمرم لگد زد که خوردم زمین
لی نا:چیشده چرا میزنی منو
بابا:میگی چیشده تو داری به شوهرت خیانت میکنی ارههه
میخوای منو بی آبرو کنی میخوای بدبختم کنی که دیگه
سرمو جلوی بقیه نتونم بالا بگیرم
دستمو گرفت کشون کشون منو برد انباری
چوب رو برداشت تا تونست منو زد
لی نا:بابا نزن اینجوری نیست که تو فکر میکنی بابا لطفا نزن
بابا:اینجوری نیست پس چجوریه هاااا
تو به مادرت جندت رفتی
لی نا:خفه شو به مادرم توهین نکن اشغال
پریود بودم که انقدر با چوب زد تکی شکمم که دیکه نتونستم تحمل کنم افتادم رو زمین
چشمام تار شد بابا رو تار میدیدم که داشت به زدنم ادامه میداد
که چوب رو برد بالا و محکم زد توی سرم چشمام بسته شد
چشمام باز کردم توی انباری بودم
لی نا:اااخ سرم چقدر درد میکنه
از جام بلند شدم سر گیجه داشتم
رفتم بیرون کسی خونه نبود
در حیات باز بود برا همون سری از خونه اومدن بیرون و
بدو بدو رفتم تاکسی گرفتم سوار تاکسی شدم
رسیدم خونه
لی نا:همینجا منتظر بمونم میرم پولتو بیارم
رمان شوهر عوضی من
پارت چهاردهم
لی نا:ممنون
لو هان:ممنونم بابا
رفتیم داخل خونه صبحانه میخوردیم
لو هان:بابا میخوام باهاتون تنها صحبت کنم
بابا:چرا که نه پسرم همه برید بیرون
منم کنجکاو شدم پشت در وایستادم
تا ببینم چی میخواد به
بابام بگه
لو هان:این چند روز بابا دخترتون با پسرا دور میزنه لابد مدرک هم میخوایین اینم مدرک
ببینین
بابا:دخترم همچین دختری نیست حتما اشتباه شده
لو هان: نه بابا درسته اشتباه نیست
بابا:پسرم امشبو لی نا خونه ما بمونه فردا میتونی بیای دنبالش باهاش صحبت میکنم
لو هان:من حرفی ندارم میتونه یه هفته هم پیشتون بمونه
بابا:باشه پسرم
پسره ی بیشعور از تو انتظار نداشتم که بیای و به بابام بگی
لو هان:تو چند روزی خونه بابات بمون من میرم باشه خداحافظ
لی نا:خیلی عوضی هستی
بهم اهنیت نداد و رفت
که بابام به کمرم لگد زد که خوردم زمین
لی نا:چیشده چرا میزنی منو
بابا:میگی چیشده تو داری به شوهرت خیانت میکنی ارههه
میخوای منو بی آبرو کنی میخوای بدبختم کنی که دیگه
سرمو جلوی بقیه نتونم بالا بگیرم
دستمو گرفت کشون کشون منو برد انباری
چوب رو برداشت تا تونست منو زد
لی نا:بابا نزن اینجوری نیست که تو فکر میکنی بابا لطفا نزن
بابا:اینجوری نیست پس چجوریه هاااا
تو به مادرت جندت رفتی
لی نا:خفه شو به مادرم توهین نکن اشغال
پریود بودم که انقدر با چوب زد تکی شکمم که دیکه نتونستم تحمل کنم افتادم رو زمین
چشمام تار شد بابا رو تار میدیدم که داشت به زدنم ادامه میداد
که چوب رو برد بالا و محکم زد توی سرم چشمام بسته شد
چشمام باز کردم توی انباری بودم
لی نا:اااخ سرم چقدر درد میکنه
از جام بلند شدم سر گیجه داشتم
رفتم بیرون کسی خونه نبود
در حیات باز بود برا همون سری از خونه اومدن بیرون و
بدو بدو رفتم تاکسی گرفتم سوار تاکسی شدم
رسیدم خونه
لی نا:همینجا منتظر بمونم میرم پولتو بیارم
۲.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.