دیونه ترین دختر دنیا
پارت ۵
ا.ت ویو
کی از دل دخترک که سیاه سیاه بود خبر داشت سیاه سیاه
بود هیچوقت نمیخواست گریه کنه ولی اینبار فرق داشت
خیلی گریه کرد همه خونه خون خون بود همه وسایل
شکسته دخترک خودش رو تو آیینه دید پوزخندی زده
خودش هه اسمش دیونه نبود اسمش تظاهر بود ساکت
بود اما اینبار جیغ زد جیغ زد از ته دلت جیغ زد دیوونه بود بلند بلند خندید و مشت هاش روی اینه خالی کرد جیغ
خنده های بلند گریه های زیاد خسته بود خسته گناهش
چی بود که از بچگی بد بخت بود از نظر بقیه همه براشون
پوله ولی این دختر میخواست یه بغل میخواست چی
مشد مامانش میومد ارومش میکرد درکش میکرد بهش لقب هرزه نداد
ته ویو
رفتیم داخل دیدیم ا.ت ودکا آخرین درصد که من دست بهش نزده بودم گرفته بلند بلند میخندید بعد چند دقیقه یهو جیغ زد و بطری رو با حرص روی دیوار کوبید خندید جیغ میزد موهاشو میکشید جیغ زد جیغ زد
ا.ت: ها چیه چرا منو نگاه میکنید
وی : ا.ت حالت خوبه ؟-
ا.ت : به تو چه میگم به تو چه ماشین رو گذاشتی هری
وی : ا.ت تو حالت خوب نیست
بلند خندید بعد بغض کرد و دوباره بلند خندید
ا.ت : چه فکر کردی برو بیرون هری همه ی مرد ها کثافت کثافت همشون ازت استفاده میکنن همشون با جیغ
وی : باشه باشه میریم
ا.ت : هری عزت زیاد
نگهبان ویو
خانم حالش زیاد خوب نبود وقتی حالش خوب نیست اینکار رو میکنه یهو آقای وی اومد
وی : نگهبان میگم این خانم همیشه اینطوریه
نگهبان پوزخندی زد و باخنده گفت : تو هنوز روی دومش رو ندیدی این یه میلی از اعصابش هستش بخواد روش کنه دنیا بخاطر اون زار میزنه بهش میگه ولش کن
وی با تعجب رفت
تعجب از اینکه همچین دختری دیده بود دخترا همشون از
نظر تهیونگ لوس بودن ولی این دختر خیلی تعجب کردم
فردا هم باهامون کلاس داره
ا.ت ویو
با حرف زدنم به خودم اومدم اون بدبخت چیکاره بود بعد
وکلید ماشین هم گذاشته بود فردا باید باهاش حرف بزنم
پیرهنم در آوردم به بدنم نگاه کردم ورزشکاری بودم
نمیدونستم مثل سگ له له میزنم یکم راحت زندگی کنم
هه کی دوست نداشت مثل من دختری ببینه خوشکل
بودم و از مردا متنفر رفتم خوابیدم ولی مست نبودم و آین منو کلافه میکرد
ویو کوک
رفتم و تهیونگ هم رفت خونه من هم نموندم و رفتم سمت خونه این دختر خیلی تاریک بود چرا من که نظرم کسی رو جلب نکرده فقط و فقط دوست دارم بفهمم که دختره چه گذشته ای داره
نمیدونست چرا چرا نمیدونست نمیدونست دختر ردی از گذشته نذاشته گذاشته بود نمیخواست به لحظه یاد اون خاطرات نحص بیوفته یاد اونی که تظاهر میکرد بهش میگفت پروانه ای نمیدونست داره پیش یه شیطان نشسته یه بعد از شستن دستاشون و تمیز کردن اونو میندازن ...
اسلاید دوم لباس برای کمپانی پارت بعد
اسلاید سوم ماشین برای رفتن به کمپانی پارت بعد و نقاشی هم خودم کشیدم برای پارت بعد
ا.ت ویو
کی از دل دخترک که سیاه سیاه بود خبر داشت سیاه سیاه
بود هیچوقت نمیخواست گریه کنه ولی اینبار فرق داشت
خیلی گریه کرد همه خونه خون خون بود همه وسایل
شکسته دخترک خودش رو تو آیینه دید پوزخندی زده
خودش هه اسمش دیونه نبود اسمش تظاهر بود ساکت
بود اما اینبار جیغ زد جیغ زد از ته دلت جیغ زد دیوونه بود بلند بلند خندید و مشت هاش روی اینه خالی کرد جیغ
خنده های بلند گریه های زیاد خسته بود خسته گناهش
چی بود که از بچگی بد بخت بود از نظر بقیه همه براشون
پوله ولی این دختر میخواست یه بغل میخواست چی
مشد مامانش میومد ارومش میکرد درکش میکرد بهش لقب هرزه نداد
ته ویو
رفتیم داخل دیدیم ا.ت ودکا آخرین درصد که من دست بهش نزده بودم گرفته بلند بلند میخندید بعد چند دقیقه یهو جیغ زد و بطری رو با حرص روی دیوار کوبید خندید جیغ میزد موهاشو میکشید جیغ زد جیغ زد
ا.ت: ها چیه چرا منو نگاه میکنید
وی : ا.ت حالت خوبه ؟-
ا.ت : به تو چه میگم به تو چه ماشین رو گذاشتی هری
وی : ا.ت تو حالت خوب نیست
بلند خندید بعد بغض کرد و دوباره بلند خندید
ا.ت : چه فکر کردی برو بیرون هری همه ی مرد ها کثافت کثافت همشون ازت استفاده میکنن همشون با جیغ
وی : باشه باشه میریم
ا.ت : هری عزت زیاد
نگهبان ویو
خانم حالش زیاد خوب نبود وقتی حالش خوب نیست اینکار رو میکنه یهو آقای وی اومد
وی : نگهبان میگم این خانم همیشه اینطوریه
نگهبان پوزخندی زد و باخنده گفت : تو هنوز روی دومش رو ندیدی این یه میلی از اعصابش هستش بخواد روش کنه دنیا بخاطر اون زار میزنه بهش میگه ولش کن
وی با تعجب رفت
تعجب از اینکه همچین دختری دیده بود دخترا همشون از
نظر تهیونگ لوس بودن ولی این دختر خیلی تعجب کردم
فردا هم باهامون کلاس داره
ا.ت ویو
با حرف زدنم به خودم اومدم اون بدبخت چیکاره بود بعد
وکلید ماشین هم گذاشته بود فردا باید باهاش حرف بزنم
پیرهنم در آوردم به بدنم نگاه کردم ورزشکاری بودم
نمیدونستم مثل سگ له له میزنم یکم راحت زندگی کنم
هه کی دوست نداشت مثل من دختری ببینه خوشکل
بودم و از مردا متنفر رفتم خوابیدم ولی مست نبودم و آین منو کلافه میکرد
ویو کوک
رفتم و تهیونگ هم رفت خونه من هم نموندم و رفتم سمت خونه این دختر خیلی تاریک بود چرا من که نظرم کسی رو جلب نکرده فقط و فقط دوست دارم بفهمم که دختره چه گذشته ای داره
نمیدونست چرا چرا نمیدونست نمیدونست دختر ردی از گذشته نذاشته گذاشته بود نمیخواست به لحظه یاد اون خاطرات نحص بیوفته یاد اونی که تظاهر میکرد بهش میگفت پروانه ای نمیدونست داره پیش یه شیطان نشسته یه بعد از شستن دستاشون و تمیز کردن اونو میندازن ...
اسلاید دوم لباس برای کمپانی پارت بعد
اسلاید سوم ماشین برای رفتن به کمپانی پارت بعد و نقاشی هم خودم کشیدم برای پارت بعد
۲.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.