part 3 عشق غیر قابل دسترس
ZIHA:
(دو سال پیش فلش بک ب خاطرات جیمین و الیزا)
الیزا؛اولین روز دانشگام بود همیشه وقتی برای اولین بار به جای جدیدی میرفتم از استرس شب قبل نمیخوابیدم،دوران دبیرستان با اکیپی ک توی مدرسه داشتیم بی نظیر گذشت اما دانشگاه، از تنهایی خوشم نمیاد چجوری دوست بشم با یکی،اگ کسی نخواد با من دوست بشه چی(با نگرانی)
بابای الیزا:هیچی نمیشه،تو همین حرفارو وقتی میخواستی دبیرستان بری هم همین حرفارو میزدی (با خنده)
الیزا: باباااا ن خیر اون فرق داشت،میدونی ک ادم گوشه گیر و منزوی ام😞
مامان الیزا:نگران نباش عزیزم همه اینا برات خاطره میشه،حالا زود صبحونه تو بخور تا دیرت نشده
بعد از خوردن صبحونه رفتم اماده بشم،چون دلشت نم نم بارون میومد یه بارونی کرم رنگ ک اندازش تا زیر زانوم با یه نیم بوت مشکی پوشیدم و اولین روز دانشگاهو با بابا و مامان رفتم
(دو سال پیش فلش بک ب خاطرات جیمین و الیزا)
الیزا؛اولین روز دانشگام بود همیشه وقتی برای اولین بار به جای جدیدی میرفتم از استرس شب قبل نمیخوابیدم،دوران دبیرستان با اکیپی ک توی مدرسه داشتیم بی نظیر گذشت اما دانشگاه، از تنهایی خوشم نمیاد چجوری دوست بشم با یکی،اگ کسی نخواد با من دوست بشه چی(با نگرانی)
بابای الیزا:هیچی نمیشه،تو همین حرفارو وقتی میخواستی دبیرستان بری هم همین حرفارو میزدی (با خنده)
الیزا: باباااا ن خیر اون فرق داشت،میدونی ک ادم گوشه گیر و منزوی ام😞
مامان الیزا:نگران نباش عزیزم همه اینا برات خاطره میشه،حالا زود صبحونه تو بخور تا دیرت نشده
بعد از خوردن صبحونه رفتم اماده بشم،چون دلشت نم نم بارون میومد یه بارونی کرم رنگ ک اندازش تا زیر زانوم با یه نیم بوت مشکی پوشیدم و اولین روز دانشگاهو با بابا و مامان رفتم
۲.۳k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.