پارت ۳
《با اون تونستم》
《پارت ۳》
فردا که از خواب بیدار شدم.طبق برنامه هر روز کارام رو انجام دادم و منتظر بودم که جانگ سوک رسید[وقتایی که جانگ سوک فرانسه می مونه.هر روز ا.ت با اون می ره شرکت]
سوار ماشین شدم و با اینکه مشخص بود جانگ میخواست چیزی بگه اما کل مسیر سکوت بین ما حکم می کرد تا اینکه وارد شرکت شدیم.
[طول راهرسیدن به اتاق ا.ت]
-جانگ
&بله؟
-برای پس فردا بلیط فرانسه به کره بگیر
&جدا؟
-آره.اما میام فقط برای اینکه بگم چیزی رو قبول نمیکنم.
&باش
وقتی رسیدیم جلوی در اتاقم به جانگ گفتم
-راستی یه چیز دیگه
&چی شده؟
-امشب بازم چند نفر رو بیار به عمارتم
&دوباره میخوای تلاش کنی؟
-آره
&باشه
بعد از اینکه حرفمون تموم شد رفتم داخل اتاق و شروع کردم کار کردن تا ساعت ۴ و بعد از اون به جانگ سوک خبر دادم و رفتم خونه.
وقتی رسیدم به خونه طرفای ساعت ۴ و نیم بود و تا شب استراحت کردم و خدمتکارا هم ساعت ۷ طبق زمانی که تعیین کردم رفتن و نزدیکای ساعت ۸ به گوشیم پیام اومد.
[[جانگ سوک:نزدیک خونتیم اگر میخوای اماده شو]]
بعد از خوندن این پیام رفتم و یه لباس خواب نسبتا باز پوشیدم.وقتی از اتاق اومدم بیرون صدای زنگ در خورد.رفتم طرف در و بازش کردم.جانگ سوک با ۳ تا مرد نسبتا جذاب اومدن داخل.از نگاه و پایین تنشون کاملا مشخص بود که تحریک شده بودن[بدن ا.ت فرم عالی داره] بینشون جذاب ترین رو انتحاب کردم و تا به اتاق برسیم بهش حرفای تحریک کننده میزدم تا بهتر بتونه کمکم کنه.
وقتی داخل شدیم همه چیز شروع شد.
کم کم به سمتش قدم برداشتم تا جایی که به تخت برخورد و روش نشست بعد از اینکه رو پاهاش نشستم شروع کردم لباسشو از تنش در آوردن و بعدش کاملا برهنه بودیم.
چون تا به حال از جلو با کسی رابطه نداشتم بدون معطلی از پشت کرد توم و شروع کرد ضربه زدن.
بعد از ۳،۴ دقه پیچیدن صدای ناله های من و اون مرتیکه کم کم داشت خالی میکرد...
اعصابم بهم ریخته بود که چرا من فقط دارم درد میکشم و به جاش اون عوضی میخواد از لذت توم خالی کنه که یهو عربده زدم ازم بکش بیرون و برو گمشو..
طرف بلافاصله سریع کشید بیرون و بعد پوشیدن لباساش از اتاق زد بیرون...
بعد از رفتنش پتو رو رو خودم کشیدم و گریه میکردم.بعد از مدت کوتاهی جانگ وارد اتاق شد..
&ا.ت حال خوبه؟آروم باش!چه اتفاقی افتاده؟
-حالم از این وضعیت بهم میخوره
&ههههههی آروم باش من مطمئنم این مشکل یه روزی حل میشه...بهش فکر نکن و به جاش به پس فردا فکر کن که به بقیه نشون میدی حق انتخاب داری!
-جانگ مرسی که هستی.تو حتی از پدر و مادرمم بهم نزدیکتری
&این چه حرفیه مسخره من همیشه باید پیشت بمونم[با کمی خنده]
حالا هم من میرم تو هم استراحت کن
-باشه ممنون
بعد از رفتم جانگ منم رفتم حموم و بعدش نمیدونم کی بود که خوابیدم
بچه ها این پارتم براتون گذاشتم چون پنجشنبه و جمعه وقت نمیکردم بنویسم
《پارت ۳》
فردا که از خواب بیدار شدم.طبق برنامه هر روز کارام رو انجام دادم و منتظر بودم که جانگ سوک رسید[وقتایی که جانگ سوک فرانسه می مونه.هر روز ا.ت با اون می ره شرکت]
سوار ماشین شدم و با اینکه مشخص بود جانگ میخواست چیزی بگه اما کل مسیر سکوت بین ما حکم می کرد تا اینکه وارد شرکت شدیم.
[طول راهرسیدن به اتاق ا.ت]
-جانگ
&بله؟
-برای پس فردا بلیط فرانسه به کره بگیر
&جدا؟
-آره.اما میام فقط برای اینکه بگم چیزی رو قبول نمیکنم.
&باش
وقتی رسیدیم جلوی در اتاقم به جانگ گفتم
-راستی یه چیز دیگه
&چی شده؟
-امشب بازم چند نفر رو بیار به عمارتم
&دوباره میخوای تلاش کنی؟
-آره
&باشه
بعد از اینکه حرفمون تموم شد رفتم داخل اتاق و شروع کردم کار کردن تا ساعت ۴ و بعد از اون به جانگ سوک خبر دادم و رفتم خونه.
وقتی رسیدم به خونه طرفای ساعت ۴ و نیم بود و تا شب استراحت کردم و خدمتکارا هم ساعت ۷ طبق زمانی که تعیین کردم رفتن و نزدیکای ساعت ۸ به گوشیم پیام اومد.
[[جانگ سوک:نزدیک خونتیم اگر میخوای اماده شو]]
بعد از خوندن این پیام رفتم و یه لباس خواب نسبتا باز پوشیدم.وقتی از اتاق اومدم بیرون صدای زنگ در خورد.رفتم طرف در و بازش کردم.جانگ سوک با ۳ تا مرد نسبتا جذاب اومدن داخل.از نگاه و پایین تنشون کاملا مشخص بود که تحریک شده بودن[بدن ا.ت فرم عالی داره] بینشون جذاب ترین رو انتحاب کردم و تا به اتاق برسیم بهش حرفای تحریک کننده میزدم تا بهتر بتونه کمکم کنه.
وقتی داخل شدیم همه چیز شروع شد.
کم کم به سمتش قدم برداشتم تا جایی که به تخت برخورد و روش نشست بعد از اینکه رو پاهاش نشستم شروع کردم لباسشو از تنش در آوردن و بعدش کاملا برهنه بودیم.
چون تا به حال از جلو با کسی رابطه نداشتم بدون معطلی از پشت کرد توم و شروع کرد ضربه زدن.
بعد از ۳،۴ دقه پیچیدن صدای ناله های من و اون مرتیکه کم کم داشت خالی میکرد...
اعصابم بهم ریخته بود که چرا من فقط دارم درد میکشم و به جاش اون عوضی میخواد از لذت توم خالی کنه که یهو عربده زدم ازم بکش بیرون و برو گمشو..
طرف بلافاصله سریع کشید بیرون و بعد پوشیدن لباساش از اتاق زد بیرون...
بعد از رفتنش پتو رو رو خودم کشیدم و گریه میکردم.بعد از مدت کوتاهی جانگ وارد اتاق شد..
&ا.ت حال خوبه؟آروم باش!چه اتفاقی افتاده؟
-حالم از این وضعیت بهم میخوره
&ههههههی آروم باش من مطمئنم این مشکل یه روزی حل میشه...بهش فکر نکن و به جاش به پس فردا فکر کن که به بقیه نشون میدی حق انتخاب داری!
-جانگ مرسی که هستی.تو حتی از پدر و مادرمم بهم نزدیکتری
&این چه حرفیه مسخره من همیشه باید پیشت بمونم[با کمی خنده]
حالا هم من میرم تو هم استراحت کن
-باشه ممنون
بعد از رفتم جانگ منم رفتم حموم و بعدش نمیدونم کی بود که خوابیدم
بچه ها این پارتم براتون گذاشتم چون پنجشنبه و جمعه وقت نمیکردم بنویسم
۲.۸k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.