*پارت سوم*
*
بدون هیچ حرفی رانندگی میکرد
+مگه تو میدونی کجاست؟
_ها؟
+میگم مگه آدرس خونشو داری؟
_آره
+تو از کجا ادرسشو داری؟یااااا!!!تعقیبم کردی؟
_آره...شانس آوردی خودمو کنترل کردم و نیومد سروقتت
+خدایاااا...چقد پررویی
_تو چقد پررویی ک میری خونه ی یه پسر
+به توچه؟آخه به توچهههههه؟
_صداتو بیار پایین ببینم...عنتر خانوم
+عن آقا
_یاااااا
+ساکت باش دیگه...
چیزی نگفت و سرعت ماشینو بیشتر کرد
*
*
جلوی عمارت بزرگ بکیونگ ک صدای موزیکش تا بیرون هم میومد وایساد
_زیاد مست نکنیا
+به تو چه؟من خودم میدونم چیکار کنم
کادوی بکیونگ و برداشتم و پیاده شدم...
+چه کِیفی بکنم من
دستمو گرفت و پوزخند زد
_وقتی من اینجام قرار نیست هیچ کیفی کنی
خواستم دستمو بکشم ک محکم تر گرفتش
_امشب من پارتنرتم یادت ک نرفته؟
+هوففففف...اوکی
آروم یه دستشو دور کمرم حلقه کرد و باهم رفتیم تو...
*
با نگام دنبال بکیونگ میگشتم ک صداش از پشتم اومد
=ا.ت
سریع برگشتم و پریدم بغلش
+تولد مبارکککککککک
اونم دستشو دورم حلقه کرد
=مرسی ا.ت
محکم گونشو بوسیدم ک صدای عصبی هوسوک از پشتم اومد
_ا.ت؟ *عصبی*
با وجود فوشایی ک تو دلم بش دادم با لبخند برگشتم سمتش
+جانم عزیزم؟
دوباره برگشتم سمت بکیونگ
+عا راستی بکیونگ این هوسوکه...دوست پسرم
بکیونگ با لبخند بهش دست داد
=خوشبختم من بکیونگم دوست ا.ت
_همچنین
=خب من دیگه مزاحمتون نمیشم از جشن لذت ببرین...راستی ا.ت مورد علاقه هات رو میزه
+جانننننن
به سمت میز رفتم و یه جام مشروب برداشتم ک هوسوک مچمو گرفت
_فقط تا دوتا مجازی....
+وای جانگ هوسوک ول کن ترو خدا بزار یه امشبو خوش باشم...
_همینکه ک گفتم
+به عنم ک گفتی
جام تو دستمو سر کشیدم و رفتم واسه دومی
_این اخریه...
+اینطوریاست؟
_آره همینجوریاست
دومیو هم سر کشیدم...
_کارت تمومه...امشب باید این وسط جمعت کنم
+همین کارو بکن
الکی نگاهی به پشت هوسوک انداختم
+سلام عزیزممممم بیا اینجا...
سریع تا نگاهی به پشتش انداخت جیم زدم
خودمو وسط دختر و پسرایی ک میرقصیدن قایم کردم
+سلام آزادییییی...خداحافظ جانگ هوسوکِ عوضی
_عوضی؟فکر نمی کنی لقب بدی برای برادرته؟البته امشب برادرت نیس پارتنرته
+خدایااااا....منو از دست این نجات بده
دستاشو دورم حلقه کرد
_فکر کردی من بچم؟
+تو از بچه هم بچه تری...
دستاشو دورم حلقه کرد
_نمیخوای تو رقص همراهیم کنی؟
با احساس سرخوشیی که داشتم خندیدم و همراهیش کردم
ویو هوسوک:
تقریبا ۱۵ دقیقه بود ک میرقصیدیم دستشو گرفتم و دنبالم کشیدمش
_ا.ت بیا بشینیم
+چرا باید بشینیم؟ماکه تازه اومدیم
_حوصله ندارم بیا دیگه
+تو نیای میرم با یکی دیگه
نفس حرصی کشیدم و رقصو ادامه دادم
دستاشو دور گردنم حلقه کرد
+تو چقد خوشگلی*خنده*
_تازه فهمیدی؟
+انقد جذابی فقط میخوام ببو**سمت...
بدون هیچ حرفی رانندگی میکرد
+مگه تو میدونی کجاست؟
_ها؟
+میگم مگه آدرس خونشو داری؟
_آره
+تو از کجا ادرسشو داری؟یااااا!!!تعقیبم کردی؟
_آره...شانس آوردی خودمو کنترل کردم و نیومد سروقتت
+خدایاااا...چقد پررویی
_تو چقد پررویی ک میری خونه ی یه پسر
+به توچه؟آخه به توچهههههه؟
_صداتو بیار پایین ببینم...عنتر خانوم
+عن آقا
_یاااااا
+ساکت باش دیگه...
چیزی نگفت و سرعت ماشینو بیشتر کرد
*
*
جلوی عمارت بزرگ بکیونگ ک صدای موزیکش تا بیرون هم میومد وایساد
_زیاد مست نکنیا
+به تو چه؟من خودم میدونم چیکار کنم
کادوی بکیونگ و برداشتم و پیاده شدم...
+چه کِیفی بکنم من
دستمو گرفت و پوزخند زد
_وقتی من اینجام قرار نیست هیچ کیفی کنی
خواستم دستمو بکشم ک محکم تر گرفتش
_امشب من پارتنرتم یادت ک نرفته؟
+هوففففف...اوکی
آروم یه دستشو دور کمرم حلقه کرد و باهم رفتیم تو...
*
با نگام دنبال بکیونگ میگشتم ک صداش از پشتم اومد
=ا.ت
سریع برگشتم و پریدم بغلش
+تولد مبارکککککککک
اونم دستشو دورم حلقه کرد
=مرسی ا.ت
محکم گونشو بوسیدم ک صدای عصبی هوسوک از پشتم اومد
_ا.ت؟ *عصبی*
با وجود فوشایی ک تو دلم بش دادم با لبخند برگشتم سمتش
+جانم عزیزم؟
دوباره برگشتم سمت بکیونگ
+عا راستی بکیونگ این هوسوکه...دوست پسرم
بکیونگ با لبخند بهش دست داد
=خوشبختم من بکیونگم دوست ا.ت
_همچنین
=خب من دیگه مزاحمتون نمیشم از جشن لذت ببرین...راستی ا.ت مورد علاقه هات رو میزه
+جانننننن
به سمت میز رفتم و یه جام مشروب برداشتم ک هوسوک مچمو گرفت
_فقط تا دوتا مجازی....
+وای جانگ هوسوک ول کن ترو خدا بزار یه امشبو خوش باشم...
_همینکه ک گفتم
+به عنم ک گفتی
جام تو دستمو سر کشیدم و رفتم واسه دومی
_این اخریه...
+اینطوریاست؟
_آره همینجوریاست
دومیو هم سر کشیدم...
_کارت تمومه...امشب باید این وسط جمعت کنم
+همین کارو بکن
الکی نگاهی به پشت هوسوک انداختم
+سلام عزیزممممم بیا اینجا...
سریع تا نگاهی به پشتش انداخت جیم زدم
خودمو وسط دختر و پسرایی ک میرقصیدن قایم کردم
+سلام آزادییییی...خداحافظ جانگ هوسوکِ عوضی
_عوضی؟فکر نمی کنی لقب بدی برای برادرته؟البته امشب برادرت نیس پارتنرته
+خدایااااا....منو از دست این نجات بده
دستاشو دورم حلقه کرد
_فکر کردی من بچم؟
+تو از بچه هم بچه تری...
دستاشو دورم حلقه کرد
_نمیخوای تو رقص همراهیم کنی؟
با احساس سرخوشیی که داشتم خندیدم و همراهیش کردم
ویو هوسوک:
تقریبا ۱۵ دقیقه بود ک میرقصیدیم دستشو گرفتم و دنبالم کشیدمش
_ا.ت بیا بشینیم
+چرا باید بشینیم؟ماکه تازه اومدیم
_حوصله ندارم بیا دیگه
+تو نیای میرم با یکی دیگه
نفس حرصی کشیدم و رقصو ادامه دادم
دستاشو دور گردنم حلقه کرد
+تو چقد خوشگلی*خنده*
_تازه فهمیدی؟
+انقد جذابی فقط میخوام ببو**سمت...
۳۲.۸k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.