Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
دارا:فهمیدیم زن دوم بابا بوده پوریا و من از اون مامانیم ولی تو از مادر دیگ
پوریا: ایشالله ک همنجور داره فرار میکنه بمیره زنکه کل زندگی هارو خراب کرد
دارا: اگه بدونم کجا خودم میرم میکشمش
فرزین: پسرا ول کنید دیگ گم شده رفته
پوریا: اره دیگ
دارا: ایلین هم فرار کرده
بهدیس: اونو ما میدونیم اخه قبل رفتش امد گفت ارتا بچه منه
پوریا: وات؟ ارتا بچه تویی؟
بهدیس: تو روز بیمارستان بچه ایلین زودتر به دنیا امده چون دختره بوده سمیه بچه رو کشته حالا چجوری رو نمدونم و بعد بچه منو ورداشته برده برای ایلین جابه جا کرده
دارا: پس پس
بهدیس: اون همه ارث هایی ک باباتون به نام ارتا رو زده میخواسته به نام خودش کنه و بعد فرار کنه
دارا: پشمام
پوریا: واقعا پشمام
فرزین:ما میخوایم برم بهشت زهرا میاین؟
پوریا:من میام
دارا:منم میام
رفتم لباس هامو عوض کردم و فرزین صدا زدم
بهدیس:فرزین فرزین؟
فرزین:جونم
بهدیس:بیا یک لحظه
فرزین امد
فرزین:جانم؟
بهدیس:ارتا ک لباس نداره ک بپوشمش
فرزین:تو راه میخریم
رفتیم اول فروشگاه برای ارتا لباس خریدیم و بعد رفتیم بهشت زهرا سرقبر فرزانه نشستم و شروع کردم به گریه کردن
فرزین:عشقم گریه نکن فداتشم
بهدیس:دلم براش تنگ شده بود دوست داشتم یکبار دیگ بیبینمش
پوریا:اونم خیلی دلش برای تو تنگ شده بود هرهفته میرفت سرقبرت دور از جون
بهدیس:حتما خیلی دردکشیده
دارا:درد کشید ولی بدون درد مرد
بعد از فاتحه خوندن و اینا دیگ داشتیم برمیگشتیم خونه
بهدیس:سوگل متین کجاین؟
پوریا: سوگل باردار شد رفتن دبی
بهدیس:بابام؟
دارا:خبری ازش نیست
(۱ماه بعد)
منو فرزین ازدواج کردیم و امدیم خونمون
ارتا سرما خورده بود و نگرانش بودم
بهدیس:فرزین فرزین
فرزین:جانم
بهدیس:بچه تبش پایین نمیاد
فرزین:دورت بگردم الان رفتم دکتر گفت تا شب اگه دارو هاشو سروقت بدی خوب میشه
ببخشید نبودم بیمارستان بودم تصادف کرده بودم
معذرت
دارا:فهمیدیم زن دوم بابا بوده پوریا و من از اون مامانیم ولی تو از مادر دیگ
پوریا: ایشالله ک همنجور داره فرار میکنه بمیره زنکه کل زندگی هارو خراب کرد
دارا: اگه بدونم کجا خودم میرم میکشمش
فرزین: پسرا ول کنید دیگ گم شده رفته
پوریا: اره دیگ
دارا: ایلین هم فرار کرده
بهدیس: اونو ما میدونیم اخه قبل رفتش امد گفت ارتا بچه منه
پوریا: وات؟ ارتا بچه تویی؟
بهدیس: تو روز بیمارستان بچه ایلین زودتر به دنیا امده چون دختره بوده سمیه بچه رو کشته حالا چجوری رو نمدونم و بعد بچه منو ورداشته برده برای ایلین جابه جا کرده
دارا: پس پس
بهدیس: اون همه ارث هایی ک باباتون به نام ارتا رو زده میخواسته به نام خودش کنه و بعد فرار کنه
دارا: پشمام
پوریا: واقعا پشمام
فرزین:ما میخوایم برم بهشت زهرا میاین؟
پوریا:من میام
دارا:منم میام
رفتم لباس هامو عوض کردم و فرزین صدا زدم
بهدیس:فرزین فرزین؟
فرزین:جونم
بهدیس:بیا یک لحظه
فرزین امد
فرزین:جانم؟
بهدیس:ارتا ک لباس نداره ک بپوشمش
فرزین:تو راه میخریم
رفتیم اول فروشگاه برای ارتا لباس خریدیم و بعد رفتیم بهشت زهرا سرقبر فرزانه نشستم و شروع کردم به گریه کردن
فرزین:عشقم گریه نکن فداتشم
بهدیس:دلم براش تنگ شده بود دوست داشتم یکبار دیگ بیبینمش
پوریا:اونم خیلی دلش برای تو تنگ شده بود هرهفته میرفت سرقبرت دور از جون
بهدیس:حتما خیلی دردکشیده
دارا:درد کشید ولی بدون درد مرد
بعد از فاتحه خوندن و اینا دیگ داشتیم برمیگشتیم خونه
بهدیس:سوگل متین کجاین؟
پوریا: سوگل باردار شد رفتن دبی
بهدیس:بابام؟
دارا:خبری ازش نیست
(۱ماه بعد)
منو فرزین ازدواج کردیم و امدیم خونمون
ارتا سرما خورده بود و نگرانش بودم
بهدیس:فرزین فرزین
فرزین:جانم
بهدیس:بچه تبش پایین نمیاد
فرزین:دورت بگردم الان رفتم دکتر گفت تا شب اگه دارو هاشو سروقت بدی خوب میشه
ببخشید نبودم بیمارستان بودم تصادف کرده بودم
معذرت
۷.۳k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.