سوکوکو پارت 1
*دازای*
امروز موری سان گفته برم دفترش تا یه معموریت رو بهم بده
*وارد شد*
#سلام
-سلام موری کاری داشتی
#عجله که نداریم بیا تا برات معموزیت جدیدت رو توضیح بدم همون طور که میدونی گروه گوسفند ها اطلاعات خطرناکی درباره قتل های مافیای بندر داره و اون عطلاعات دست ناکاهارا چویا هست
-خب میخواید چیکار کنم
#معلومه باید دهنشو ببندی و مدارک رو از بین ببری
-ازمن میخوای بکشمش بدونه هیچ عطلاعاتی
# معلومه که نه این عطلاعات ناکاهارا چویا هست به خوبی مطالعه کن کارتو خوب انجام بدی
- این کارمه 😏
دازای وارد دفتر خودش شد و پرونده رو باز کرد و شروع کرد به خوندن که رسید به بخش موهبت که فهمید موهبتش جاذب هست
وقتی یه ساعت مچیش نگا کرد دید که ساعت ۶ عصر شده و ۵ ساعتها دار رو پروژه مارش مار میکنه چون خیلی مهمه اگر مدارک لو بره کار مافیای بندر تموم شده
*فردا از زبون دازای*
امروز قرار که برم محله گورایبین که از محله های قدیمی هست و مخصوص خلافکار هاست
وقتی که رفتم وعض محلهداغون بود و مثل این خرابه ها بود فعلا برای فکر کردن به این چیزا وقت ندارم باید سریع تر برسی کنم
*چویا*
امروز بعد صحبت با از رئیس داشتم میرفتم سمت خونه تا نهار بخورم و چون که خیلی خیابون شولوغ بود از کوچه میرفتم
که یهو خوردم به یکی
+هوییی جلو تو ببین
-ببخشید
*دازای*
داشتم برسی میکردم و سعی میکردم که جلوی دید نباشم از یکی از کوچه ها که داشتن رد میشدم خوردن به یه پسر بچه یه خودی سرمهای تنش بود و کلاشو کشیده بود رو صورتش با موهای نارنجی رنگش بهم خورد منم معذرت خواهی
امروز موری سان گفته برم دفترش تا یه معموریت رو بهم بده
*وارد شد*
#سلام
-سلام موری کاری داشتی
#عجله که نداریم بیا تا برات معموزیت جدیدت رو توضیح بدم همون طور که میدونی گروه گوسفند ها اطلاعات خطرناکی درباره قتل های مافیای بندر داره و اون عطلاعات دست ناکاهارا چویا هست
-خب میخواید چیکار کنم
#معلومه باید دهنشو ببندی و مدارک رو از بین ببری
-ازمن میخوای بکشمش بدونه هیچ عطلاعاتی
# معلومه که نه این عطلاعات ناکاهارا چویا هست به خوبی مطالعه کن کارتو خوب انجام بدی
- این کارمه 😏
دازای وارد دفتر خودش شد و پرونده رو باز کرد و شروع کرد به خوندن که رسید به بخش موهبت که فهمید موهبتش جاذب هست
وقتی یه ساعت مچیش نگا کرد دید که ساعت ۶ عصر شده و ۵ ساعتها دار رو پروژه مارش مار میکنه چون خیلی مهمه اگر مدارک لو بره کار مافیای بندر تموم شده
*فردا از زبون دازای*
امروز قرار که برم محله گورایبین که از محله های قدیمی هست و مخصوص خلافکار هاست
وقتی که رفتم وعض محلهداغون بود و مثل این خرابه ها بود فعلا برای فکر کردن به این چیزا وقت ندارم باید سریع تر برسی کنم
*چویا*
امروز بعد صحبت با از رئیس داشتم میرفتم سمت خونه تا نهار بخورم و چون که خیلی خیابون شولوغ بود از کوچه میرفتم
که یهو خوردم به یکی
+هوییی جلو تو ببین
-ببخشید
*دازای*
داشتم برسی میکردم و سعی میکردم که جلوی دید نباشم از یکی از کوچه ها که داشتن رد میشدم خوردن به یه پسر بچه یه خودی سرمهای تنش بود و کلاشو کشیده بود رو صورتش با موهای نارنجی رنگش بهم خورد منم معذرت خواهی
۱.۶k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.