عشق بازی پارت اول
صبح اولین روز دانشگاه بود
رزی وسایلش را جمع کرد و یک دفترچه خاطرات به خواهر کوچکتر داد و به او گفت مراقب خودش باشه
سوار تاکسی میشد که خواهرش امد و محکم بغلش کرد، رزی همان طور که بغض کرده بود به سمت تاکسی رفت تا با تاکسی به ترمینال برود. از شهر کوچک خود خارج شد و به دانشگاه مرکز کشور رفت انجا پیاده شد و با تاکسی به سمت خوابگاه رفت وقتی که اتاق خودش را پیدا کرد وسایلش را در اتاق گذاشت و به دانشگاه رفت.
رزی وسایلش را جمع کرد و یک دفترچه خاطرات به خواهر کوچکتر داد و به او گفت مراقب خودش باشه
سوار تاکسی میشد که خواهرش امد و محکم بغلش کرد، رزی همان طور که بغض کرده بود به سمت تاکسی رفت تا با تاکسی به ترمینال برود. از شهر کوچک خود خارج شد و به دانشگاه مرکز کشور رفت انجا پیاده شد و با تاکسی به سمت خوابگاه رفت وقتی که اتاق خودش را پیدا کرد وسایلش را در اتاق گذاشت و به دانشگاه رفت.
۲.۷k
۲۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.