دیدار با شوالیه ماه
دیدار با شوالیه ماه
بخش دوازدهم
سونیک💙
شدو میره و منم میخوام باهاش برم که اون میگه تو اینجا بمون. نمیتونستم اینجا وایستادم باید شدو رو از کارش منصرف کنم اما اون خیلی سریع میره ولی من آروم پشت سرش میرم جوری که منو نبینه. سخت بود که توی تاریکی توی جنگل دنبالش برم شدو واقعا کارش خوبه!
وایمیستم و توی یک بوته قایم میشم و صدای درگیری و میشنوم، انگار...انگار چند نفرن.
سرمو میارم بیرون و... اوه یا زمرد آشوب!
ایمی، ناکلز و تیلز؟!
اونا اومدن دنبال من؟ سریع میرم بیرون و میگم بچهها صبر کنید.
ایمی: سونیک تو زندهای!؟
ناکلز: میدونستم که میتونیم اون رو اینجا پیدا کنیم.
تیلز: ولی تو اینجا چیکار میکنی این هیولا بهت آسیب نزد؟
سونیک: نه نه بچهها شدو اونی که فکر میکنید نیست.
همه باهم: شدو! شدو کیه؟
سونیک: شوالیه ماه.
شدو: سونیک بس کن به اندازه کافی از من گفتی، ولی بهم بگو اینا دوستای تو هستن؟
سونیک: آره شدو، اینا دوستای منن، ایمی، ناکلز و تیلز.
تیلز: وایستا شوالیه ماه اسم اصلیش شدوعه؟
سونیک: ببینید بچهها این داستانش یکم طولانیه، اگه بریم به....
ایمی: همه بیان خونه من اونجا صحبت میکنیم.
سونیک: موافقم.
همه خواستیم بریم که شدو وایستاده بود، نمیخواست بیاد اما خیلی بهش اصرار کردم و گفتم نمیشه باید باهام بیای، دستشو گرفتم و رفتیم.
تیلز و ناکلز یکم با نگرانی شدو رو نگاه میکردن و شدو هم سرش پایین بود. همه رسیدیم به خونه ایمی و رفتیم داخل، من کنار شدو نشستم و ناکلز و تیلز و ایمی هن روبرومون.
ناکلز: خب نمیخوای چیزی بگی سونیک.
سونیک: آهههه باشه من چند شب قبل تصمیم گرفتم که برم جنگل و شوالیه ماه رو پیدا کنم اما اون خواست منو بیرون کنه که من توی تاریکی پام گیر کرد و آسیب دیدم، شدو منو برد خونهاش و منو مداوا کرد. اون بهم ثابت کرد که اون چیزی که مردم دربارش فکر میکنن نیست، اون یه جوجهتیغی با احساس و تنها بود چند نفر بهترین دوستش رو ازش گرفتن و برای همیشه تصمیم گرفت از همه متنفر بشه، اون قابل اعتماده میخواستم امشب برگردم که شما انگار اومدید دنبالم.
ایمی: یعنی اون به خاطر دوستش مردم رو از جنگل بیرون میکرد؟
سونیک: آره به خاطر اینکه اونا یبار به خونهاش حمله کردن.
ناکلز: خب یکم منطقیه.
تیلز: اما از کجا بدونیم اون قابل اعتماده؟
ایمی: حق با تیلزه سونیک.
تا میخواستم چیزی بگم شدو بهم گفت
_ دیدی بهت گفتم سونیک، هیچکس بهم اعتماد نداره.
سونیک: بیخیال بچهها.... همه لیاقت یه فرصت رو دارن...لطفا...
ایمی: باشه سونیک یه فرصت به شدو میدیم.
سونیک: ایول! ممنونم بچهها.
بخش دوازدهم
سونیک💙
شدو میره و منم میخوام باهاش برم که اون میگه تو اینجا بمون. نمیتونستم اینجا وایستادم باید شدو رو از کارش منصرف کنم اما اون خیلی سریع میره ولی من آروم پشت سرش میرم جوری که منو نبینه. سخت بود که توی تاریکی توی جنگل دنبالش برم شدو واقعا کارش خوبه!
وایمیستم و توی یک بوته قایم میشم و صدای درگیری و میشنوم، انگار...انگار چند نفرن.
سرمو میارم بیرون و... اوه یا زمرد آشوب!
ایمی، ناکلز و تیلز؟!
اونا اومدن دنبال من؟ سریع میرم بیرون و میگم بچهها صبر کنید.
ایمی: سونیک تو زندهای!؟
ناکلز: میدونستم که میتونیم اون رو اینجا پیدا کنیم.
تیلز: ولی تو اینجا چیکار میکنی این هیولا بهت آسیب نزد؟
سونیک: نه نه بچهها شدو اونی که فکر میکنید نیست.
همه باهم: شدو! شدو کیه؟
سونیک: شوالیه ماه.
شدو: سونیک بس کن به اندازه کافی از من گفتی، ولی بهم بگو اینا دوستای تو هستن؟
سونیک: آره شدو، اینا دوستای منن، ایمی، ناکلز و تیلز.
تیلز: وایستا شوالیه ماه اسم اصلیش شدوعه؟
سونیک: ببینید بچهها این داستانش یکم طولانیه، اگه بریم به....
ایمی: همه بیان خونه من اونجا صحبت میکنیم.
سونیک: موافقم.
همه خواستیم بریم که شدو وایستاده بود، نمیخواست بیاد اما خیلی بهش اصرار کردم و گفتم نمیشه باید باهام بیای، دستشو گرفتم و رفتیم.
تیلز و ناکلز یکم با نگرانی شدو رو نگاه میکردن و شدو هم سرش پایین بود. همه رسیدیم به خونه ایمی و رفتیم داخل، من کنار شدو نشستم و ناکلز و تیلز و ایمی هن روبرومون.
ناکلز: خب نمیخوای چیزی بگی سونیک.
سونیک: آهههه باشه من چند شب قبل تصمیم گرفتم که برم جنگل و شوالیه ماه رو پیدا کنم اما اون خواست منو بیرون کنه که من توی تاریکی پام گیر کرد و آسیب دیدم، شدو منو برد خونهاش و منو مداوا کرد. اون بهم ثابت کرد که اون چیزی که مردم دربارش فکر میکنن نیست، اون یه جوجهتیغی با احساس و تنها بود چند نفر بهترین دوستش رو ازش گرفتن و برای همیشه تصمیم گرفت از همه متنفر بشه، اون قابل اعتماده میخواستم امشب برگردم که شما انگار اومدید دنبالم.
ایمی: یعنی اون به خاطر دوستش مردم رو از جنگل بیرون میکرد؟
سونیک: آره به خاطر اینکه اونا یبار به خونهاش حمله کردن.
ناکلز: خب یکم منطقیه.
تیلز: اما از کجا بدونیم اون قابل اعتماده؟
ایمی: حق با تیلزه سونیک.
تا میخواستم چیزی بگم شدو بهم گفت
_ دیدی بهت گفتم سونیک، هیچکس بهم اعتماد نداره.
سونیک: بیخیال بچهها.... همه لیاقت یه فرصت رو دارن...لطفا...
ایمی: باشه سونیک یه فرصت به شدو میدیم.
سونیک: ایول! ممنونم بچهها.
۳.۳k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.