اجبار part:1
تمام بدنم بخاطر کتک هایی که بهم زده بود درد میکرد جای بعضی هاشون هم کبود بود.
امروز باید زودتر میرفتم سرکار .
من دو شیفته کار میکنم که فقط بتونم بدهی هایی ع.وض.ی مثل بابام رو پس بدم .
همین باعث شده بود عذاب بکشم.
امروزم چون کارم زود شروع میشد از خونه زدم بیرون تقریبا ۳ کوچه رفتم بالا تر که دیرم گوشیم رو خونه جا گذاشتم زمانی که برگشتم گوشیم رو بردارن دیدم دو تا مرد جلوی بابام وایستادن که یکیشون داره بابام رو کتک میزنه دیگری نزاره گره.
با هرکتکی که بهش میزدن حالم خوب میشد
با هر ضربه یکی از دردام ساکت میشد
بیخیال رد شدم که برم خونه و گوشیم رو بردارم
ولی زمانی که بابای عوضیم پام رو گرفت همه چیز خراب شد.
پدر ا.ت:خواهش میکنم منو نجات بده
ا.ت:،این باز چیکار کرده
مرده که نزاره گر بود:پول هام رو بالا کشیده و باهاشون قمار کرده
ا.ت:خوبه پس ببرید بکشیدش
داشتم میرفتم که بابای عوضیم گفت:آقا اینو به جای پولام ببرید به عنوان خدمتکارتون
کوک:تو عجب آدم کثیفی هستی خوبه
ا.ت:تو چطور منو فروختی
پدر ا.ت: وقتی پای پول وسط باشه من خودمم میفروشم تو که چیزی نیستی
کوک:میبرمش ولی نه برای خدمتکاری
مرده که محافظ کوک بود ا.ت رو به زور سوار ماشین کرد ا.ت از بس توی ماشین گریه کرد که کوک سیگارش رو توی بازوی لخت ا.ت فرو کرد کوک پسر بزرگترین مافیای کره است و درافتادن با اون حکمش مرگه حالا سرانجام ا.ت چیه؟مرگ؟
امروز باید زودتر میرفتم سرکار .
من دو شیفته کار میکنم که فقط بتونم بدهی هایی ع.وض.ی مثل بابام رو پس بدم .
همین باعث شده بود عذاب بکشم.
امروزم چون کارم زود شروع میشد از خونه زدم بیرون تقریبا ۳ کوچه رفتم بالا تر که دیرم گوشیم رو خونه جا گذاشتم زمانی که برگشتم گوشیم رو بردارن دیدم دو تا مرد جلوی بابام وایستادن که یکیشون داره بابام رو کتک میزنه دیگری نزاره گره.
با هرکتکی که بهش میزدن حالم خوب میشد
با هر ضربه یکی از دردام ساکت میشد
بیخیال رد شدم که برم خونه و گوشیم رو بردارم
ولی زمانی که بابای عوضیم پام رو گرفت همه چیز خراب شد.
پدر ا.ت:خواهش میکنم منو نجات بده
ا.ت:،این باز چیکار کرده
مرده که نزاره گر بود:پول هام رو بالا کشیده و باهاشون قمار کرده
ا.ت:خوبه پس ببرید بکشیدش
داشتم میرفتم که بابای عوضیم گفت:آقا اینو به جای پولام ببرید به عنوان خدمتکارتون
کوک:تو عجب آدم کثیفی هستی خوبه
ا.ت:تو چطور منو فروختی
پدر ا.ت: وقتی پای پول وسط باشه من خودمم میفروشم تو که چیزی نیستی
کوک:میبرمش ولی نه برای خدمتکاری
مرده که محافظ کوک بود ا.ت رو به زور سوار ماشین کرد ا.ت از بس توی ماشین گریه کرد که کوک سیگارش رو توی بازوی لخت ا.ت فرو کرد کوک پسر بزرگترین مافیای کره است و درافتادن با اون حکمش مرگه حالا سرانجام ا.ت چیه؟مرگ؟
۱۳.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.