میدونم...
فیک جونگکوک
پارت:5
روی مبل خوابش برده بود
نفس عمیقی کشیدم
من ک بلاخره تهیونگ رو میکشم ولی خب
۵مین بعد
روی ات رو گرفتم و اروم موهاشو از توی صورتش کنار زدم و بهش نگاه کردم و اروم با خودم گفتم
نه دیگه نه
دستم رو کشیدم و مشتش کردم بلند شدم و رفتم بالا توی اتاق خودم و خوابیدم
فردا صبح:
کم کم چشمام رو باز کردم تا به نور عادت کنه
بلند شدم و از تخت بیرون اومدم
ی اب به صورتم زدم و رفتم طبقه پایین ببینم بیدار شده یا نه
رفتم ولی توی خونه نبود
نیشخندی زدم و گفتم:
حداقل تشکر کردن یاد بگیر
سرم رو به نشانه تاسف تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم
خواستم برم سمت آشپزخونه ولی با شنیدن صدای در مسیرم عوض شد
در رو باز کردم و با قیافه ی تهیونگ ک ی لبخند لجند روی لباش بود روبه رو شدم
پوکر بهش نگاه کردم و ی ابرومو دادم بالا
بخاطر اینکه تازه از خواب بیدار شده بودم از بالاتنه لخت بودم
نگاهم کرد و سوت زد و هولم داد کنار و اومد داخل خونه و اروم جوری ک فقط خودم بشنوم گفت:
÷زن داداشم بالا خوابه؟
بدونتوجه به حرفاش سمت آشپزخونه رفتم و لیوانی برداشتم و پر ابش کردم
پشت سرم دنبالم اومد و گفت:
÷تعریف کن دیشب چیکارا کردین؟
به دیوار تکیه دادم و همونطور ک با تاسف نگاش میکردم اب خوردم
÷چرا چیزی نمیگی
چرا فک کردی اگ با هم توی خونه باشیم اتفاقی بینمون میوفته؟
÷بازم کاری نک...
توی حرفش پریدم و گفتم:
ببین ته من اگر میخاستم کاری کنم یا بهش بگم خودت میدونیمیگفتم من واقعا میدونم چرا داری اینجوری میکنی ولی جواب نمیده من نمیخامش
÷نمیخایش؟
بلند خندید و ادامه داد
÷نمیخایش و سمت هیچ دختر دیگ ای نمیری
÷تو از کی اینجوری شدی کوک
تهیونگ...
÷گوش بده بچه من تورو میشناسم به کی میخای دروغ بگی فک کردی ندیدمت وقتی داری بهش نگاه میکنی بعدش در میای میگی ک نمیخایش؟ من دوتا گوش مخملی داشتم خبر نداشتم؟
قضیه پیچیدهتر از این حرفاست
ابروشو داد بالا و منتظر موند تا ادامه حرفمو بزنم...ادامه دارد
شرط پارت بعد:کامنت
پارت:5
روی مبل خوابش برده بود
نفس عمیقی کشیدم
من ک بلاخره تهیونگ رو میکشم ولی خب
۵مین بعد
روی ات رو گرفتم و اروم موهاشو از توی صورتش کنار زدم و بهش نگاه کردم و اروم با خودم گفتم
نه دیگه نه
دستم رو کشیدم و مشتش کردم بلند شدم و رفتم بالا توی اتاق خودم و خوابیدم
فردا صبح:
کم کم چشمام رو باز کردم تا به نور عادت کنه
بلند شدم و از تخت بیرون اومدم
ی اب به صورتم زدم و رفتم طبقه پایین ببینم بیدار شده یا نه
رفتم ولی توی خونه نبود
نیشخندی زدم و گفتم:
حداقل تشکر کردن یاد بگیر
سرم رو به نشانه تاسف تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم
خواستم برم سمت آشپزخونه ولی با شنیدن صدای در مسیرم عوض شد
در رو باز کردم و با قیافه ی تهیونگ ک ی لبخند لجند روی لباش بود روبه رو شدم
پوکر بهش نگاه کردم و ی ابرومو دادم بالا
بخاطر اینکه تازه از خواب بیدار شده بودم از بالاتنه لخت بودم
نگاهم کرد و سوت زد و هولم داد کنار و اومد داخل خونه و اروم جوری ک فقط خودم بشنوم گفت:
÷زن داداشم بالا خوابه؟
بدونتوجه به حرفاش سمت آشپزخونه رفتم و لیوانی برداشتم و پر ابش کردم
پشت سرم دنبالم اومد و گفت:
÷تعریف کن دیشب چیکارا کردین؟
به دیوار تکیه دادم و همونطور ک با تاسف نگاش میکردم اب خوردم
÷چرا چیزی نمیگی
چرا فک کردی اگ با هم توی خونه باشیم اتفاقی بینمون میوفته؟
÷بازم کاری نک...
توی حرفش پریدم و گفتم:
ببین ته من اگر میخاستم کاری کنم یا بهش بگم خودت میدونیمیگفتم من واقعا میدونم چرا داری اینجوری میکنی ولی جواب نمیده من نمیخامش
÷نمیخایش؟
بلند خندید و ادامه داد
÷نمیخایش و سمت هیچ دختر دیگ ای نمیری
÷تو از کی اینجوری شدی کوک
تهیونگ...
÷گوش بده بچه من تورو میشناسم به کی میخای دروغ بگی فک کردی ندیدمت وقتی داری بهش نگاه میکنی بعدش در میای میگی ک نمیخایش؟ من دوتا گوش مخملی داشتم خبر نداشتم؟
قضیه پیچیدهتر از این حرفاست
ابروشو داد بالا و منتظر موند تا ادامه حرفمو بزنم...ادامه دارد
شرط پارت بعد:کامنت
۱۶.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.