وقتی به فرزندی قبولت میکنه و...🐧🌈💕 ℙ𝕒𝕣𝕥5
وقتی به فرزندی قبولت میکنه و...🐧🌈💕 ℙ𝕒𝕣𝕥5
جین:آه دکتر دختر من یذره از آمپول میترسه..نمیشه به جاش چیز دیگه ای بدید؟
دکتر: نه متاسفانه هرچی بهش بدم دیرتر خوبش میکنه و باعث میشه حالش بدتر بشه
جین نا امید به میلی نگاه کرد...میلی با چشمای لرزون نگاه کرد به جین..
جین:باشه
بعدم دست میلی رو گرفت و به سمت دارو خونه برد تا دارو و آمپول رو بخرن
میلی رو صندلی نشسته بود و آروم اشک میریخت...جین اومد سمتش
جین:هی چرا گریه میکنی
میای:آپا هق من هق میترسممم دردم میگیره هق
جین ویو
راستش وقتی دیدم داره گریه میکنه..قلبم درد گرفت!..بغلش کردم
جین:نگران نباش پرنسس من..یه دیقس خب؟ بعدش حالت خوب میشه باشه؟به خاطر خودت و من
اشکاشو پاک کرد
میلی:باشه
رفتیم تو معطب دکتر..منتطر موندیم تا اسممونو بگن..میلی از شدت ترس پاهاش میلرزید..دستشو گرفتم
سوکجین:نترس قشنگم..من کنارتم
لبخند قشنگی زد《آقای کیم نوبت دختر شماست!》لرزش دست میلی چندین برابر شد...یعنی انقدر میترسه؟ سرشو بوسیدم و رفتیم تو اتاق روی پام دراز کشید..
《ده دقیقه بعد》
جین:میلی دخترم انقدر گریه نکن دیگه
میلی:هقق بابایی خیلی درد دارههه
جین:چیزی نیست دخترم دردت الان خوب میشه ولی حالت بهتر میشه
میلی: واقااا
جین:باور کن
رسیدیم خونه...لباساشو عوض کرد و روی مبل دراز کشید..دستمو تو موهاش کشیدم...
.
.
.
اینو نانسی ژونم نوشته بود ♡🍓🍉🥰🖇
شرطا برای پارت بعد :
۳۷تا لایک🧚🏻♀️
۲۳ تا کامنت 🍓
بویسسسسسسسس بهتون 😗
بایییییییی
جین:آه دکتر دختر من یذره از آمپول میترسه..نمیشه به جاش چیز دیگه ای بدید؟
دکتر: نه متاسفانه هرچی بهش بدم دیرتر خوبش میکنه و باعث میشه حالش بدتر بشه
جین نا امید به میلی نگاه کرد...میلی با چشمای لرزون نگاه کرد به جین..
جین:باشه
بعدم دست میلی رو گرفت و به سمت دارو خونه برد تا دارو و آمپول رو بخرن
میلی رو صندلی نشسته بود و آروم اشک میریخت...جین اومد سمتش
جین:هی چرا گریه میکنی
میای:آپا هق من هق میترسممم دردم میگیره هق
جین ویو
راستش وقتی دیدم داره گریه میکنه..قلبم درد گرفت!..بغلش کردم
جین:نگران نباش پرنسس من..یه دیقس خب؟ بعدش حالت خوب میشه باشه؟به خاطر خودت و من
اشکاشو پاک کرد
میلی:باشه
رفتیم تو معطب دکتر..منتطر موندیم تا اسممونو بگن..میلی از شدت ترس پاهاش میلرزید..دستشو گرفتم
سوکجین:نترس قشنگم..من کنارتم
لبخند قشنگی زد《آقای کیم نوبت دختر شماست!》لرزش دست میلی چندین برابر شد...یعنی انقدر میترسه؟ سرشو بوسیدم و رفتیم تو اتاق روی پام دراز کشید..
《ده دقیقه بعد》
جین:میلی دخترم انقدر گریه نکن دیگه
میلی:هقق بابایی خیلی درد دارههه
جین:چیزی نیست دخترم دردت الان خوب میشه ولی حالت بهتر میشه
میلی: واقااا
جین:باور کن
رسیدیم خونه...لباساشو عوض کرد و روی مبل دراز کشید..دستمو تو موهاش کشیدم...
.
.
.
اینو نانسی ژونم نوشته بود ♡🍓🍉🥰🖇
شرطا برای پارت بعد :
۳۷تا لایک🧚🏻♀️
۲۳ تا کامنت 🍓
بویسسسسسسسس بهتون 😗
بایییییییی
۲۱.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.