یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part22)
(پایان فلش بک)
پلیس ها چشمشون بهم خورد و افتادن دنبالم ولی من فرار کردم، با گریه می دویدم برگشتم دیدم هنوز تهیونگ روی زمینه، اون به خواب ابدی رفته.
+داداشییییییییییییی، منووووووووو
ببخشششششششش، همششششش
تقصیررررررر، منننننننن بودددددددد، داداشییییییییییییییی....
پلیس ها داشتن خودشون رو به من می رسوندن ولی من فرار کردم، رفتم داخل یه جنگل تاریک بارون شروع به باریدن کرد، کلا خیس شدم، به یه درخت تکیه دادم و با صدای بلند گریه کردم....
(پایان فلش بک)
ا.ت رو بلند کردم بردم به بیمارستانی که اونجا بستری بودم، رزی داشت گریه می کرد.
✓خواهرم رو به کشتن دادم، همش تقصیر من بود(با هق هق و گریه)
همون حرف های من رو وقتی تهیونگ رو از دست دادم رو می گفت.
+ولی ولی ا.ت هنوز زندس، اون زنده می مونه بهت قول میدم!
✓تو حرف نزن ، تو منو درک نمی کنی تو تو تو شوهرش بودی، اون همچین آدمی نیس که بهت خیانت کنه بفهم!(مکث می کنه) تو مثل من عزیز ترین شخص زندگیت رو از دست ندادی، پس نمی تونی درک کنی.
سرم رو بردم پایین و دیگه خودم رو نگه نداشتم، زدم زیر گریه و بلند بلند گریه کردم.
∆جونگکوک....خودتی؟!
∆من اصلا نشناختمت.
+من شناختمت، ولی به خاطر این موضوع عصابم خورد شد نتونستم خودم رو کنترل کنم برای همین...
∆اشکال نداره، زیاد بچه بودم کتکم زدی.
+آره یادمه(,یه لبخند می زنه)
✓شما دوتا باهم چه نسبتی دارید؟
+مامان جیمین بهمون پناه داد.
✓به شما دوتا؟!
∆نه به تهیونگ و کوک.
✓تهیونگ کیه؟
∆تهیونگ دوست قدیمی کوکه باهم بزرگ شدن.....راستی تهیونگ کجاست حالش خوبه از وقتی رفتید سوئیس ازش خبر ندارم.
سرم رو آووردم پایین و به زخم دستم نگاه کردم، اگه بیشتر زده بودمش الان پیش ته ته بودم ولی ا.ت...
∆تهیونگ کجاست؟
+تهیونگ تو ماموریت کشته شد، الان 6 سال از اون موضوع می گذره.
∆داری شوخی می کنی دیگه(با بغض)
کل ماجرا رو با گریه براش تعریف کردم، جیمین موهاش روی چشماش بود، می خواست نفهمم که داره گریه می کنه، رزی بغلش کرد و دستش رو به سرش کشید.
∆ته ته 6 ساله که تو این دنیا نیس، من تازه فهمیدم آخه برای چی، الان یادش میوفتم گریم میگیره.
(ببنید جیمین وقتی جونگکوک 7 سالش بوده و تهیونگ 9 سالش بوده به دنیا میاد، تا 20 سالگی با جیمین می مونن و به خاطر شغلشون اونا رو ترک می کنن)
تهیونگ بعد من به جیمین می گفت داداش، با هیچ کس دیگه ای مهربون نبود، همیشه با جین دعوا می کرد و هی سر زنشش می کرد، با اینکه بعضی موقع ها تنبل بازی در می آوورد و ساکت بود خیلی مهربون باهامون رفتار می کرد، جین هم بابت اون رفتارش خیلی پشیمونه هنوز هم بعضی موقع ها خودش رو فش میده..
(فلش بک 7 سال پیش..)
®سوکجین!!! اون جنس ها خیلی با ارزش بود برای چی به قیمت پایین فروختیشون؟؟؟!!!
×به تو ربطی نداره، با بزرگ تر از خودت بهتر رفتار کن!!!
®باشه باشه تو بردی، من دیگه نمی بخشمت من میرم سوئیس اونجا از دستت خلاص میشم، جونگکوک هم اونجاس دیگه تنها نیستم.
×برو بهتر، ازت متنفرم جناب کیم تهیونگ!!!
®من بیشتر!!!
×پسره یه احمق(با کله زد به کلش)
(جین ویو)
محکم زدم با سرم روی سرش و پخش زمین شد و از دماغش خون اومد، با دستش به دماغش کشید و نگاه انداخت.
®فکر نمی کردم اینقدر عوضی باشی، من دوست داشتم، ولی ولی(اشک هاش سرازیر می شن)
®خدافظ سوکجین(میره از در بیرون)
×پسره ی احمق، خرررر.
نمی دونستم این آخرین باره که قراره تهیونگ رو ببینم، خیلی باهاش بد رفتار کردم.
جونگکوک وقتی اومد کره، خیلی افسرده بود وقتی بهم گفت که تهیونگ تو عملیات کشته شد باور نکردم، خودم رو خیلی فش دادم، رفتم از خونه بیرون زدم به سیم آخر و با تمام سرعت رانندگی می کردم، صدای گریه هام همه جای ماشین رو پر کرده بود، رفتم کنار جاده وایستادم و از ماشین پیاده شدم، اینقدر اونجا گریه کردم که نگو...
بعد از اون موقع همیشه خودم رو دارم فش میدم و نفرین می کنم.
(پایان فلش بک)
∆اولین نفر که فهمید تهیونگ مرده کی بود؟
+جین، بعدش جی هوپ...
(جی هوپ دوست جونگکوکه)
∆جی هوپ کیه؟
+یکی دیگه از مافیا های دیگه بود، یکی از دوستامون...
∆اها.
#بی_تی_اس.
#وی.
#کیوت.
#جونگکوک.
تا شرایط انجام نشه پارت نمی زارم،،،، 15 لایک و 20 تا کامنت...بابای
پلیس ها چشمشون بهم خورد و افتادن دنبالم ولی من فرار کردم، با گریه می دویدم برگشتم دیدم هنوز تهیونگ روی زمینه، اون به خواب ابدی رفته.
+داداشییییییییییییی، منووووووووو
ببخشششششششش، همششششش
تقصیررررررر، منننننننن بودددددددد، داداشییییییییییییییی....
پلیس ها داشتن خودشون رو به من می رسوندن ولی من فرار کردم، رفتم داخل یه جنگل تاریک بارون شروع به باریدن کرد، کلا خیس شدم، به یه درخت تکیه دادم و با صدای بلند گریه کردم....
(پایان فلش بک)
ا.ت رو بلند کردم بردم به بیمارستانی که اونجا بستری بودم، رزی داشت گریه می کرد.
✓خواهرم رو به کشتن دادم، همش تقصیر من بود(با هق هق و گریه)
همون حرف های من رو وقتی تهیونگ رو از دست دادم رو می گفت.
+ولی ولی ا.ت هنوز زندس، اون زنده می مونه بهت قول میدم!
✓تو حرف نزن ، تو منو درک نمی کنی تو تو تو شوهرش بودی، اون همچین آدمی نیس که بهت خیانت کنه بفهم!(مکث می کنه) تو مثل من عزیز ترین شخص زندگیت رو از دست ندادی، پس نمی تونی درک کنی.
سرم رو بردم پایین و دیگه خودم رو نگه نداشتم، زدم زیر گریه و بلند بلند گریه کردم.
∆جونگکوک....خودتی؟!
∆من اصلا نشناختمت.
+من شناختمت، ولی به خاطر این موضوع عصابم خورد شد نتونستم خودم رو کنترل کنم برای همین...
∆اشکال نداره، زیاد بچه بودم کتکم زدی.
+آره یادمه(,یه لبخند می زنه)
✓شما دوتا باهم چه نسبتی دارید؟
+مامان جیمین بهمون پناه داد.
✓به شما دوتا؟!
∆نه به تهیونگ و کوک.
✓تهیونگ کیه؟
∆تهیونگ دوست قدیمی کوکه باهم بزرگ شدن.....راستی تهیونگ کجاست حالش خوبه از وقتی رفتید سوئیس ازش خبر ندارم.
سرم رو آووردم پایین و به زخم دستم نگاه کردم، اگه بیشتر زده بودمش الان پیش ته ته بودم ولی ا.ت...
∆تهیونگ کجاست؟
+تهیونگ تو ماموریت کشته شد، الان 6 سال از اون موضوع می گذره.
∆داری شوخی می کنی دیگه(با بغض)
کل ماجرا رو با گریه براش تعریف کردم، جیمین موهاش روی چشماش بود، می خواست نفهمم که داره گریه می کنه، رزی بغلش کرد و دستش رو به سرش کشید.
∆ته ته 6 ساله که تو این دنیا نیس، من تازه فهمیدم آخه برای چی، الان یادش میوفتم گریم میگیره.
(ببنید جیمین وقتی جونگکوک 7 سالش بوده و تهیونگ 9 سالش بوده به دنیا میاد، تا 20 سالگی با جیمین می مونن و به خاطر شغلشون اونا رو ترک می کنن)
تهیونگ بعد من به جیمین می گفت داداش، با هیچ کس دیگه ای مهربون نبود، همیشه با جین دعوا می کرد و هی سر زنشش می کرد، با اینکه بعضی موقع ها تنبل بازی در می آوورد و ساکت بود خیلی مهربون باهامون رفتار می کرد، جین هم بابت اون رفتارش خیلی پشیمونه هنوز هم بعضی موقع ها خودش رو فش میده..
(فلش بک 7 سال پیش..)
®سوکجین!!! اون جنس ها خیلی با ارزش بود برای چی به قیمت پایین فروختیشون؟؟؟!!!
×به تو ربطی نداره، با بزرگ تر از خودت بهتر رفتار کن!!!
®باشه باشه تو بردی، من دیگه نمی بخشمت من میرم سوئیس اونجا از دستت خلاص میشم، جونگکوک هم اونجاس دیگه تنها نیستم.
×برو بهتر، ازت متنفرم جناب کیم تهیونگ!!!
®من بیشتر!!!
×پسره یه احمق(با کله زد به کلش)
(جین ویو)
محکم زدم با سرم روی سرش و پخش زمین شد و از دماغش خون اومد، با دستش به دماغش کشید و نگاه انداخت.
®فکر نمی کردم اینقدر عوضی باشی، من دوست داشتم، ولی ولی(اشک هاش سرازیر می شن)
®خدافظ سوکجین(میره از در بیرون)
×پسره ی احمق، خرررر.
نمی دونستم این آخرین باره که قراره تهیونگ رو ببینم، خیلی باهاش بد رفتار کردم.
جونگکوک وقتی اومد کره، خیلی افسرده بود وقتی بهم گفت که تهیونگ تو عملیات کشته شد باور نکردم، خودم رو خیلی فش دادم، رفتم از خونه بیرون زدم به سیم آخر و با تمام سرعت رانندگی می کردم، صدای گریه هام همه جای ماشین رو پر کرده بود، رفتم کنار جاده وایستادم و از ماشین پیاده شدم، اینقدر اونجا گریه کردم که نگو...
بعد از اون موقع همیشه خودم رو دارم فش میدم و نفرین می کنم.
(پایان فلش بک)
∆اولین نفر که فهمید تهیونگ مرده کی بود؟
+جین، بعدش جی هوپ...
(جی هوپ دوست جونگکوکه)
∆جی هوپ کیه؟
+یکی دیگه از مافیا های دیگه بود، یکی از دوستامون...
∆اها.
#بی_تی_اس.
#وی.
#کیوت.
#جونگکوک.
تا شرایط انجام نشه پارت نمی زارم،،،، 15 لایک و 20 تا کامنت...بابای
۱۵.۳k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.